رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • 2 هفته بعد...

دلتنگم نه دلتنگ تو

 

دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی

 

دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی

 

دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات

 

دلتنگ تا صبح بیدار موندنت فقط به خاطر اینکه دل من گرفته

 

دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی

 

دیدی ؟ من که دلتنگ تو نیستم

لینک به دیدگاه

ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘــﻢ ﺑﻪ ﺧـﻮﺩ ﺑـﺎﺧﺘــﻢ
ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾــﺮ ﻏﻠـﻂ ﻓﺮﺷﺘـﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺩﻣـ ﻧﻤــﺎ
ﺑـﺎﺧﺘــﻢ
. . .
ﺣـﺎﻝ ﮐـﻪ ﺣﻤﺎﻗﺘــ ﻫﺎﯾــﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻤــﺎﺭﻣـ
ﺁﺭﺍﻣــ . . . ﺁﺭﺍﻣــ . . .
ﺍﯾـﻦ ﺟﻤـﻠﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻨــﻢ ﻃﻨﯿــﻦ ﺍﻧـﺪﺍﺯ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ
ﺳﻨـﮕـ ﺑــﺎﺵ
ﺗــﺎ ﺳﻨـﮕﺴــﺎﺭ ﻧﺸــﻮﯼ

لینک به دیدگاه

باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد...

آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید...

هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد

بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …

روزی که دروغ میگوید!

روزی که دیگر دوستم ندارد!

روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد...

و روزی که عاشق دیگری می شود... :(

لینک به دیدگاه

دلتنگی

بغض نیست

که با یک لیوان آب قورتش دهی

یا با یک لیوان گریه

خالی اش کنی...

دلتنگی

حجم خالی تو است

در فضای اتاقم

که گذر هموار زمانم را

به انحنا کشانده است!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی

متروک ویران را

کسی دیگرنمی پرسد چرا تنهای تنهایم

ومن چون شمع می سوزم

ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

ومن گریان و نالانم

ومن تنهای تنهایم

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد

ومن دریای پر اشکم

که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پر جوش خویش اما

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زردپاییزم

که هر دم با نسیمی میشود

برگی جدا از او

ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند...

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...