M!Zare 48037 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن. زن فرانسوي گفت: ... به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه ... خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم! روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور . روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود . زن انگليسي گفت: من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار. روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت. زن ایرانی گفت : من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم اما روز اول چيزي نديدم روز دوم هم چيزي نديدم روز سوم هم چيزي نديدم شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم 14
Nima32 196 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 تشکرخیلی جالب بود ولی احتمالا از خونه باباش داشته این قصه رو تعریف میکرده!!
M!Zare 48037 مالک ارسال شده در 2 مرداد، 2011 تشکرخیلی جالب بود ولی احتمالا از خونه باباش داشته این قصه رو تعریف میکرده!!
shaden. 18583 ارسال شده در 2 مرداد، 2011 داستانو اشتباه گفتی در مورد ایرانیه روز اول چیزی نمیگه روز دوم چیزی نمیگه روز سوم با یه مامان جدید میاد خونه:دی
M!Zare 48037 مالک ارسال شده در 2 مرداد، 2011 داستانو اشتباه گفتی در مورد ایرانیهروز اول چیزی نمیگه روز دوم چیزی نمیگه روز سوم با یه مامان جدید میاد خونه:دی این از دید خانمه گفته،اینکه شما گفتی میشه از دیدگاه آقاهه
shaden. 18583 ارسال شده در 2 مرداد، 2011 داستانو اشتباه گفتی در مورد ایرانیهروز اول چیزی نمیگه روز دوم چیزی نمیگه روز سوم با یه مامان جدید میاد خونه:دی این از دید خانمه گفته،اینکه شما گفتی میشه از دیدگاه آقاهه درستش اینه ها
M!Zare 48037 مالک ارسال شده در 2 مرداد، 2011 درستش اینه ها البته فکر کنم این رو از دفترچه خاطرات یه مادربزرگ نوشتن،وگرنه الان که
ارسال های توصیه شده