رفتن به مطلب

گفتگوی صمیمانه بچه های حقوق


Yekta.M

حقوقی هستید ؟  

37 کاربر تاکنون رای داده است

  1. 1. حقوقی هستید ؟



ارسال های توصیه شده

خب به علت میزان زیاد پیام هایی که از طرف علاقه مندان به دست ما رسیده داستان خرید کتاب حقوق رو براتون تعریف مینمایم

 

من یه اسم باحال براش گذاشتم .....عشق با طعم حقوق یا دخترک حقوق فروش.....

هشدار: خواندن این داستان برای حقوقدانان ترم یک و سال اخر و همینطور وکلایی که فردا روز دادگاهشونه به هیچ عنوان توصیه نمیشود...

 

تمام اسامی و رخدادهای داستان واقعیست و اسناد آن موجود می باشد

 

ما طبق معمول هر هفته که یکروز رو اختصاص میدیم برای پرسه در شهر( معمولا این پرسه زنی حوالی چهار راه ولیعصر م انقلاب و پارک ملت می باشد) رفتیم برای گشت زنی و امار گیری اوضاع شهرمون...همینجور که داشتیم میگشتیم رسیدیم به خیابون انقلاب یکهو یک انرژی وصف ناپذیری مثل اهنربا ما رو به سمت خیابان منیری جاوید( دوستان حقوقی حتما خوب اشنایی دارن) کشوند همینجور که به سمت پایین در حرکت بودیم و داشتیم از مناظر حقوقی لذت میبردیم ..اقا چشمتون روز بد نبینه ما یکهو میخکوب شدیم جلو یه مغازه...اسم مغازه رو نمیبرم چون تبلیغات میشه ...دوستان حتما نیکول کیدمن و کیم کارداشیان رو خوب میشناسن...این بندی سراپا تقصیر صحنه ای رو روبرو خویش ملاحضه مینمودم که به احتمال زیاد هر هزار سال یکبار و با تقارن معنوی بهرام و زهره امکان پذیر میشه ....تلفیقی از این دو بانوی زیبا درون این مغازه عظیم الشان در حال عمل فروشندگی بودند... تا دقایقی زیاد من همینجور وایساده بودم و انگشت در دماغ...یعنی انگشت در دهان هاج و واج در حال ریکاوری بودم....بالاخره دل و به دریا زدیم و از اون حالت منجمد خارج شدیم...تاکید میکنم فقط و فقط برای کنجکاوی وارد مغازه شدیم ....اینجا بود که من ایمان اوردم بهشت و جهنم تو همین دنیاست...

to be continue :ws3:

 

بیصبرانه منتظر ادامه قصه ی دختر حقوق فروش میباشم:w02:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.3k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

خب به علت میزان زیاد پیام هایی که از طرف علاقه مندان به دست ما رسیده داستان خرید کتاب حقوق رو براتون تعریف مینمایم

 

من یه اسم باحال براش گذاشتم .....عشق با طعم حقوق یا دخترک حقوق فروش.....

هشدار: خواندن این داستان برای حقوقدانان ترم یک و سال اخر و همینطور وکلایی که فردا روز دادگاهشونه به هیچ عنوان توصیه نمیشود...

 

تمام اسامی و رخدادهای داستان واقعیست و اسناد آن موجود می باشد

 

ما طبق معمول هر هفته که یکروز رو اختصاص میدیم برای پرسه در شهر( معمولا این پرسه زنی حوالی چهار راه ولیعصر م انقلاب و پارک ملت می باشد) رفتیم برای گشت زنی و امار گیری اوضاع شهرمون...همینجور که داشتیم میگشتیم رسیدیم به خیابون انقلاب یکهو یک انرژی وصف ناپذیری مثل اهنربا ما رو به سمت خیابان منیری جاوید( دوستان حقوقی حتما خوب اشنایی دارن) کشوند همینجور که به سمت پایین در حرکت بودیم و داشتیم از مناظر حقوقی لذت میبردیم ..اقا چشمتون روز بد نبینه ما یکهو میخکوب شدیم جلو یه مغازه...اسم مغازه رو نمیبرم چون تبلیغات میشه ...دوستان حتما نیکول کیدمن و کیم کارداشیان رو خوب میشناسن...این بندی سراپا تقصیر صحنه ای رو روبرو خویش ملاحضه مینمودم که به احتمال زیاد هر هزار سال یکبار و با تقارن معنوی بهرام و زهره امکان پذیر میشه ....تلفیقی از این دو بانوی زیبا درون این مغازه عظیم الشان در حال عمل فروشندگی بودند... تا دقایقی زیاد من همینجور وایساده بودم و انگشت در دماغ...یعنی انگشت در دهان هاج و واج در حال ریکاوری بودم....بالاخره دل و به دریا زدیم و از اون حالت منجمد خارج شدیم...تاکید میکنم فقط و فقط برای کنجکاوی وارد مغازه شدیم ....اینجا بود که من ایمان اوردم بهشت و جهنم تو همین دنیاست...

to be continue :ws3:

 

:ws28:

یارو شبیه چی بوده..فک کن بین کیدمن و کارداشیان:ws28:

 

فقط دلم میخواد داستانو خوب تموم نکنی..کل کتابای حقوقو میزنم تو فرق سرت:w02:

لینک به دیدگاه
بیصبرانه منتظر ادامه قصه ی دختر حقوق فروش میباشم:w02:

 

:ws28:

یارو شبیه چی بوده..فک کن بین کیدمن و کارداشیان:ws28:

 

فقط دلم میخواد داستانو خوب تموم نکنی..کل کتابای حقوقو میزنم تو فرق سرت:w02:

 

آنچه گذشت..... میلاد داشت خیابونا رو متر میکرد یدفعه بر اساس قضا و قدر الهی وارد خیابون منیری جاوید میشه و بعد اون دختری رو میبنه که داخل یه مغازه در حال فروش کتاب حقوق و از سر کنجکاوی وارد مغازه میشه

 

و حالا ادامه ی داستان دخترک حقوق فروش

وقتی وارد اون بهشت موعود شدم ....وای اصلا قابل توصیف نیست چیزی که دیدم...معرکه بود.... واقعا ماریا شاراپووا( تنیسور معروف و جذاب و خوشگل روس کارش حرف نداره) جلوش باید لنگ بندازه

maria_sharapova_1.jpg

 

maria-sharapova-2013-1628.jpg

 

اون یه رویای آبی بود یه اقیانوس بود که من مثل جزیره میون موجهاش سرگردون بودم...بهترین تصویر افریده شده توسط خدا....یه حس نمناک از جنس بهار....هر چیزی که بهش فکر میکنید دو برابرش کنید..اون معرکه بود

وقتی من در حال اکتشاف بودم روی سیاری شگفتی های لاله..این اسمیه که من براش گذاشتم ..شما میتونید هر چی دوست دارید صداش کنید

ناگهان با صدایی به خودم اومدم... اقا میتونم کمکتون کنم....اون داشت با من حرف میزد ...تصمیم گرفتم تمام تجربیاتم و همه هوشم رو یکجا جمع کنم و باهاش صحبت کنم...

خوش فکر:اوه سیلام وقتتون بخیر من فقط میخواستم یه نگاهی به مغازتون بندازم

لاله: خواهش میکنم

بعد از کمی مکث و قدم زدن در راستای افقی محور مغازه

خوش فکر: خانم میتونم خواهش کنم یه راهنمایی بهم بکنید

لاله: البته با کمال میل( وای اسیر این ادبش شدم)

خوش فکر: راستش چند روز دیگه تولد یکی از بهترین دوستای منه میخواستم با خرید یه کتاب حقوقی خوب خوشحالش کنم

لاله با یک لبخند خوش فکر کش : حقوق رشتش؟

خوش فکر: بله..البته اون داره درسش تموم میشه

لاله: خب بهتره این کتابا رو ببینید ..ایناهم خوبه

متاسفانه به علت تمرکز کم بنده در اون صحنه پر استرس اسمای کتابا یادم نیست

خوش فکر: اوه اینها معرکن...شما خودتون رشتتون حقوقه؟

مکثی عمیق و مفهومی میان دو طرف

لاله:بله دانشجوی فوقم

خوش فکر: هووومم

 

برای هم صنفای خودم پیشنهاد میکنم اگر در چنین فضایی قرار گرفتید اصلا نوشن ندید حقوق بلدید چون این باعث میشه مکالمه مدت بیشتری طول بکشه البته حتما خودتون و علاقه مند نشون بدید به حقوق میدونم سخته خب حقوق اصلا جذاب نیست ولی چاره چیه

 

بعد از حدود سی دقیقه مکالمه شیرین و ادرنالین ساز.... و همچنین مجبور شدن بنده به خرید یک کتاب چهل تومنی حقوق که الان گوشه اتاقم زل زده به من....ناگهان اتفاقی افتاد که کلیه زحمات من رو به هدر داد رفت پی کارش....

ایا می خواهید بدانید خوش فکر و لاله چه سرنوشتی در انتظارشونه

با ما همراه باشید

نواندیشان تی وی

to be continue:ws3:

لینک به دیدگاه
آنچه گذشت..... میلاد داشت خیابونا رو متر میکرد یدفعه بر اساس قضا و قدر الهی وارد خیابون منیری جاوید میشه و بعد اون دختری رو میبنه که داخل یه مغازه در حال فروش کتاب حقوق و از سر کنجکاوی وارد مغازه میشه

 

و حالا ادامه ی داستان دخترک حقوق فروش

وقتی وارد اون بهشت موعود شدم ....وای اصلا قابل توصیف نیست چیزی که دیدم...معرکه بود.... واقعا ماریا شاراپووا( تنیسور معروف و جذاب و خوشگل روس کارش حرف نداره) جلوش باید لنگ بندازه

maria_sharapova_1.jpg

 

maria-sharapova-2013-1628.jpg

 

اون یه رویای آبی بود یه اقیانوس بود که من مثل جزیره میون موجهاش سرگردون بودم...بهترین تصویر افریده شده توسط خدا....یه حس نمناک از جنس بهار....هر چیزی که بهش فکر میکنید دو برابرش کنید..اون معرکه بود

وقتی من در حال اکتشاف بودم روی سیاری شگفتی های لاله..این اسمیه که من براش گذاشتم ..شما میتونید هر چی دوست دارید صداش کنید

ناگهان با صدایی به خودم اومدم... اقا میتونم کمکتون کنم....اون داشت با من حرف میزد ...تصمیم گرفتم تمام تجربیاتم و همه هوشم رو یکجا جمع کنم و باهاش صحبت کنم...

خوش فکر:اوه سیلام وقتتون بخیر من فقط میخواستم یه نگاهی به مغازتون بندازم

لاله: خواهش میکنم

بعد از کمی مکث و قدم زدن در راستای افقی محور مغازه

خوش فکر: خانم میتونم خواهش کنم یه راهنمایی بهم بکنید

لاله: البته با کمال میل( وای اسیر این ادبش شدم)

خوش فکر: راستش چند روز دیگه تولد یکی از بهترین دوستای منه میخواستم با خرید یه کتاب حقوقی خوب خوشحالش کنم

لاله با یک لبخند خوش فکر کش : حقوق رشتش؟

خوش فکر: بله..البته اون داره درسش تموم میشه

لاله: خب بهتره این کتابا رو ببینید ..ایناهم خوبه

متاسفانه به علت تمرکز کم بنده در اون صحنه پر استرس اسمای کتابا یادم نیست

خوش فکر: اوه اینها معرکن...شما خودتون رشتتون حقوقه؟

مکثی عمیق و مفهومی میان دو طرف

لاله:بله دانشجوی فوقم

خوش فکر: هووومم

 

برای هم صنفای خودم پیشنهاد میکنم اگر در چنین فضایی قرار گرفتید اصلا نوشن ندید حقوق بلدید چون این باعث میشه مکالمه مدت بیشتری طول بکشه البته حتما خودتون و علاقه مند نشون بدید به حقوق میدونم سخته خب حقوق اصلا جذاب نیست ولی چاره چیه

 

بعد از حدود سی دقیقه مکالمه شیرین و ادرنالین ساز.... و همچنین مجبور شدن بنده به خرید یک کتاب چهل تومنی حقوق که الان گوشه اتاقم زل زده به من....ناگهان اتفاقی افتاد که کلیه زحمات من رو به هدر داد رفت پی کارش....

ایا می خواهید بدانید خوش فکر و لاله چه سرنوشتی در انتظارشونه

با ما همراه باشید

نواندیشان تی وی

to be continue:ws3:

 

نیم ساعت مکالمه حقوقی و علمی با تمرکز روی موضوع حقوق داشتید بعد اینجا فقط چهارتا جملشو نوشتی کلک:ws28:

خیلی قلم خوبی داری برای نوشتن تو میتونی یه نویسنده خوب بشی:w02:

بعدم کی گفته حقوق رشته جذابی نیس،نمیبینی الان ما همه جذب در حقوق هستیم:whistles:

کتاب رو نگاه کن ببینم اسمش چیه خب ببینم کتاب خوبی واقعا بهت معرفی کرده یا نه:ws28:

لینک به دیدگاه
آنچه گذشت..... میلاد داشت خیابونا رو متر میکرد یدفعه بر اساس قضا و قدر الهی وارد خیابون منیری جاوید میشه و بعد اون دختری رو میبنه که داخل یه مغازه در حال فروش کتاب حقوق و از سر کنجکاوی وارد مغازه میشه

 

و حالا ادامه ی داستان دخترک حقوق فروش

وقتی وارد اون بهشت موعود شدم ....وای اصلا قابل توصیف نیست چیزی که دیدم...معرکه بود.... واقعا ماریا شاراپووا( تنیسور معروف و جذاب و خوشگل روس کارش حرف نداره) جلوش باید لنگ بندازه

maria_sharapova_1.jpg

 

maria-sharapova-2013-1628.jpg

 

اون یه رویای آبی بود یه اقیانوس بود که من مثل جزیره میون موجهاش سرگردون بودم...بهترین تصویر افریده شده توسط خدا....یه حس نمناک از جنس بهار....هر چیزی که بهش فکر میکنید دو برابرش کنید..اون معرکه بود

وقتی من در حال اکتشاف بودم روی سیاری شگفتی های لاله..این اسمیه که من براش گذاشتم ..شما میتونید هر چی دوست دارید صداش کنید

ناگهان با صدایی به خودم اومدم... اقا میتونم کمکتون کنم....اون داشت با من حرف میزد ...تصمیم گرفتم تمام تجربیاتم و همه هوشم رو یکجا جمع کنم و باهاش صحبت کنم...

خوش فکر:اوه سیلام وقتتون بخیر من فقط میخواستم یه نگاهی به مغازتون بندازم

لاله: خواهش میکنم

بعد از کمی مکث و قدم زدن در راستای افقی محور مغازه

خوش فکر: خانم میتونم خواهش کنم یه راهنمایی بهم بکنید

لاله: البته با کمال میل( وای اسیر این ادبش شدم)

خوش فکر: راستش چند روز دیگه تولد یکی از بهترین دوستای منه میخواستم با خرید یه کتاب حقوقی خوب خوشحالش کنم

لاله با یک لبخند خوش فکر کش : حقوق رشتش؟

خوش فکر: بله..البته اون داره درسش تموم میشه

لاله: خب بهتره این کتابا رو ببینید ..ایناهم خوبه

متاسفانه به علت تمرکز کم بنده در اون صحنه پر استرس اسمای کتابا یادم نیست

خوش فکر: اوه اینها معرکن...شما خودتون رشتتون حقوقه؟

مکثی عمیق و مفهومی میان دو طرف

لاله:بله دانشجوی فوقم

خوش فکر: هووومم

 

برای هم صنفای خودم پیشنهاد میکنم اگر در چنین فضایی قرار گرفتید اصلا نوشن ندید حقوق بلدید چون این باعث میشه مکالمه مدت بیشتری طول بکشه البته حتما خودتون و علاقه مند نشون بدید به حقوق میدونم سخته خب حقوق اصلا جذاب نیست ولی چاره چیه

 

بعد از حدود سی دقیقه مکالمه شیرین و ادرنالین ساز.... و همچنین مجبور شدن بنده به خرید یک کتاب چهل تومنی حقوق که الان گوشه اتاقم زل زده به من....ناگهان اتفاقی افتاد که کلیه زحمات من رو به هدر داد رفت پی کارش....

ایا می خواهید بدانید خوش فکر و لاله چه سرنوشتی در انتظارشونه

با ما همراه باشید

نواندیشان تی وی

to be continue:ws3:

 

:ws28::ws28::ws28::ws28:

لینک به دیدگاه
آنچه گذشت..... میلاد داشت خیابونا رو متر میکرد یدفعه بر اساس قضا و قدر الهی وارد خیابون منیری جاوید میشه و بعد اون دختری رو میبنه که داخل یه مغازه در حال فروش کتاب حقوق و از سر کنجکاوی وارد مغازه میشه

 

و حالا ادامه ی داستان دخترک حقوق فروش

وقتی وارد اون بهشت موعود شدم ....وای اصلا قابل توصیف نیست چیزی که دیدم...معرکه بود.... واقعا ماریا شاراپووا( تنیسور معروف و جذاب و خوشگل روس کارش حرف نداره) جلوش باید لنگ بندازه

maria_sharapova_1.jpg

 

maria-sharapova-2013-1628.jpg

 

اون یه رویای آبی بود یه اقیانوس بود که من مثل جزیره میون موجهاش سرگردون بودم...بهترین تصویر افریده شده توسط خدا....یه حس نمناک از جنس بهار....هر چیزی که بهش فکر میکنید دو برابرش کنید..اون معرکه بود

وقتی من در حال اکتشاف بودم روی سیاری شگفتی های لاله..این اسمیه که من براش گذاشتم ..شما میتونید هر چی دوست دارید صداش کنید

ناگهان با صدایی به خودم اومدم... اقا میتونم کمکتون کنم....اون داشت با من حرف میزد ...تصمیم گرفتم تمام تجربیاتم و همه هوشم رو یکجا جمع کنم و باهاش صحبت کنم...

خوش فکر:اوه سیلام وقتتون بخیر من فقط میخواستم یه نگاهی به مغازتون بندازم

لاله: خواهش میکنم

بعد از کمی مکث و قدم زدن در راستای افقی محور مغازه

خوش فکر: خانم میتونم خواهش کنم یه راهنمایی بهم بکنید

لاله: البته با کمال میل( وای اسیر این ادبش شدم)

خوش فکر: راستش چند روز دیگه تولد یکی از بهترین دوستای منه میخواستم با خرید یه کتاب حقوقی خوب خوشحالش کنم

لاله با یک لبخند خوش فکر کش : حقوق رشتش؟

خوش فکر: بله..البته اون داره درسش تموم میشه

لاله: خب بهتره این کتابا رو ببینید ..ایناهم خوبه

متاسفانه به علت تمرکز کم بنده در اون صحنه پر استرس اسمای کتابا یادم نیست

خوش فکر: اوه اینها معرکن...شما خودتون رشتتون حقوقه؟

مکثی عمیق و مفهومی میان دو طرف

لاله:بله دانشجوی فوقم

خوش فکر: هووومم

 

برای هم صنفای خودم پیشنهاد میکنم اگر در چنین فضایی قرار گرفتید اصلا نوشن ندید حقوق بلدید چون این باعث میشه مکالمه مدت بیشتری طول بکشه البته حتما خودتون و علاقه مند نشون بدید به حقوق میدونم سخته خب حقوق اصلا جذاب نیست ولی چاره چیه

 

بعد از حدود سی دقیقه مکالمه شیرین و ادرنالین ساز.... و همچنین مجبور شدن بنده به خرید یک کتاب چهل تومنی حقوق که الان گوشه اتاقم زل زده به من....ناگهان اتفاقی افتاد که کلیه زحمات من رو به هدر داد رفت پی کارش....

ایا می خواهید بدانید خوش فکر و لاله چه سرنوشتی در انتظارشونه

با ما همراه باشید

نواندیشان تی وی

to be continue:ws3:

 

:ws28:

منتظریم ولی این قسمت دیگه تمومش کن حوصلمون سر رفت

خجالت نمیکشی مخ یه دختر حقوقی رو میزنی؟؟

من رو هم رشته ای هام غیرت دارماااا:w000:

بعدم حقوق جذابترین رشته دنیاست...

تا میگی رشته م حقوقه ..چهره مردم از این حالت:banel_smiley_4:به این حالت ها :ydm47612zsesgift969:jawdrop::girl_in_dreams::ws31: تغییر میکنه:w02:

لینک به دیدگاه
نیم ساعت مکالمه حقوقی و علمی با تمرکز روی موضوع حقوق داشتید بعد اینجا فقط چهارتا جملشو نوشتی کلک:ws28:

خیلی قلم خوبی داری برای نوشتن تو میتونی یه نویسنده خوب بشی:w02:

بعدم کی گفته حقوق رشته جذابی نیس،نمیبینی الان ما همه جذب در حقوق هستیم:whistles:

کتاب رو نگاه کن ببینم اسمش چیه خب ببینم کتاب خوبی واقعا بهت معرفی کرده یا نه:ws28:

 

:ws28::ws28::ws28::ws28:

 

:ws28:

منتظریم ولی این قسمت دیگه تمومش کن حوصلمون سر رفت

خجالت نمیکشی مخ یه دختر حقوقی رو میزنی؟؟

من رو هم رشته ای هام غیرت دارماااا:w000:

بعدم حقوق جذابترین رشته دنیاست...

تا میگی رشته م حقوقه ..چهره مردم از این حالت:banel_smiley_4:به این حالت ها :ydm47612zsesgift969:jawdrop::girl_in_dreams::ws31: تغییر میکنه:w02:

خب خب خب

میبینم همتون برا شنیدن بخش پایانی و البته مهیج داستان اماداید

پس یه نفس عمیق بکشید یه سر به دست به اب بزنید و بعد کمربنداتون و محکم ببنید چون از اینجا به بعدش خیلی خطرناک میشه:ws3:

 

همینطور که داشتیم با هم حرف میزدیم ...میدونید حرف زدن نبود..انگار داشتی یه تیکه پشمک شیرین و میذاشتی تو دهنت و اون ذره ذره اب میشد ....فضا و زمان هیچ مفهومی نداشت...زمان ایستاده بود و به احترام ما دوتا...رویای بود که هیچ کس تا بحال نزدیکش هم نشده بود

اهنگ my way از سیناترا داشت به صورت ریز تو صحنه پخش میشد و فضا رو بیش از پیش لذت بخش کرده بود( البته من اینطوری حس کردم).... این همون میوه ممنوعه بود که ادم ازش چشیده بود و حالا جلو من نشسته بود و من و وسوسه میکرد....در همین اوضاع و احوال بودیم که ناگهان.... یه تلفن کل مسیر زندگی من رو عوض کرد....

دیرینگ دیرینگ

لاله تلفن و برداشت...نگاه من متوجه کتاب حقوقی شده بود که روی میز بود...احکام غذایی ببخشید قضایی عمل ترانس ***وال

یعنی چی؟ قضیه چی؟ کی به کیه؟

یدفعه تمرکزم رو صدای لاله بیشتر شد

لاله: خب یکم سخت بود عزیزم ولی شد دیگه

اره درسته ...یکم عجیب غریبه

ببین قبول دارم ...من قبلا مرد بودم ...ولی حالا زنم...مانتو میخرم...انگشتام و لاک میزنم...این چیزیه که من هستم

من خشکم زده بود..اب دهنم وسط گلوم مونده بود و جم نمیخورد..یعنی ممکنه لاله این حوری بهشتی قبلا مرد بوده باشه....یعنی اسمش چی بوده...حشمت...جعفر...اوه بیخیال نمیخوام بهش فکر کنم

لاله: اره باشه عزیزم میبوسمت جیجر منی.....

لاله : خب اقای مهندس داشتیم راجع به چی حرف میزدیم....

من با سختی تمام اب دهن و قورت دادم بالاخره و با کمی مکث گفتم: احکام قضایی زندگی مشترک!!!!

لاله: خب راستی شما با کسی الان تو رابطه این

تا چند دقیقه پیش از خدام بود این جمله رو بشنوم ولی حالا ترسناکترین جمله ی عمرم بود...باور کنید تا چند شب نخوابیدم...بخدا

درحالی که دست و پام میلرزید ... با نگاهی ملتمسانه گفتم اوووف راستی من و ببخشید باید رمان کنت مونت کریستو رو بگیرم و خیلی دیرم شده( خب چیه این تنها چیزی بود که به ذهنم رسید)

لاله: اااااااااا این رمان مورد علاقه منه اااا ایناهاش اینجا گذاشتمش....بذار پیداش کنم....تصویر متعجب خوش فکر

صحنه ی بعد : من با تمام سرعت داشتم از منیری جاوید خارج میشدم حتی بی ار تی های خیابون انقلاب هم حریفم نشدن و دو دقیقه دیگش سوار مترو بودم تو راه خونه....

چند روز دارم بهش فکر میکنم.... میدونید الان یکم احساس عذاب وجدان میکنم...خب اینها هم بخشی از جامعه ی ما هستن ما باید با این قضیه کنار بیایم...البته نیاز به اموزش هست...ولی اگه یه بار دیگه به همچین ادمی برخورد کنم دیگه نمیترسم...نکته ی دوم این که هیچوقت از رو ظاهر ادما قضاوت نکنید

در نهایت اگر بخوایم هپی عندش کنیم...باید بگیم خوش فکر بدون لاله داره به زندگیش ادامه میده و حقوق بهترین رشته ی دنیاست( مدیونید اگه فکر کنید گندم مجبورم کرده جمله اخر و بگم) :ws3:

تا حکایتی دیگر از خوش فکر و حقوق و دختران چیز یعنی انسان ها... بدرود:icon_gol:

لینک به دیدگاه
خب خب خب

میبینم همتون برا شنیدن بخش پایانی و البته مهیج داستان اماداید

پس یه نفس عمیق بکشید یه سر به دست به اب بزنید و بعد کمربنداتون و محکم ببنید چون از اینجا به بعدش خیلی خطرناک میشه:ws3:

 

همینطور که داشتیم با هم حرف میزدیم ...میدونید حرف زدن نبود..انگار داشتی یه تیکه پشمک شیرین و میذاشتی تو دهنت و اون ذره ذره اب میشد ....فضا و زمان هیچ مفهومی نداشت...زمان ایستاده بود و به احترام ما دوتا...رویای بود که هیچ کس تا بحال نزدیکش هم نشده بود

اهنگ my way از سیناترا داشت به صورت ریز تو صحنه پخش میشد و فضا رو بیش از پیش لذت بخش کرده بود( البته من اینطوری حس کردم).... این همون میوه ممنوعه بود که ادم ازش چشیده بود و حالا جلو من نشسته بود و من و وسوسه میکرد....در همین اوضاع و احوال بودیم که ناگهان.... یه تلفن کل مسیر زندگی من رو عوض کرد....

دیرینگ دیرینگ

لاله تلفن و برداشت...نگاه من متوجه کتاب حقوقی شده بود که روی میز بود...احکام غذایی ببخشید قضایی عمل ترانس ***وال

یعنی چی؟ قضیه چی؟ کی به کیه؟

یدفعه تمرکزم رو صدای لاله بیشتر شد

لاله: خب یکم سخت بود عزیزم ولی شد دیگه

اره درسته ...یکم عجیب غریبه

ببین قبول دارم ...من قبلا مرد بودم ...ولی حالا زنم...مانتو میخرم...انگشتام و لاک میزنم...این چیزیه که من هستم

من خشکم زده بود..اب دهنم وسط گلوم مونده بود و جم نمیخورد..یعنی ممکنه لاله این حوری بهشتی قبلا مرد بوده باشه....یعنی اسمش چی بوده...حشمت...جعفر...اوه بیخیال نمیخوام بهش فکر کنم

لاله: اره باشه عزیزم میبوسمت جیجر منی.....

لاله : خب اقای مهندس داشتیم راجع به چی حرف میزدیم....

من با سختی تمام اب دهن و قورت دادم بالاخره و با کمی مکث گفتم: احکام قضایی زندگی مشترک!!!!

لاله: خب راستی شما با کسی الان تو رابطه این

تا چند دقیقه پیش از خدام بود این جمله رو بشنوم ولی حالا ترسناکترین جمله ی عمرم بود...باور کنید تا چند شب نخوابیدم...بخدا

درحالی که دست و پام میلرزید ... با نگاهی ملتمسانه گفتم اوووف راستی من و ببخشید باید رمان کنت مونت کریستو رو بگیرم و خیلی دیرم شده( خب چیه این تنها چیزی بود که به ذهنم رسید)

لاله: اااااااااا این رمان مورد علاقه منه اااا ایناهاش اینجا گذاشتمش....بذار پیداش کنم....تصویر متعجب خوش فکر

صحنه ی بعد : من با تمام سرعت داشتم از منیری جاوید خارج میشدم حتی بی ار تی های خیابون انقلاب هم حریفم نشدن و دو دقیقه دیگش سوار مترو بودم تو راه خونه....

چند روز دارم بهش فکر میکنم.... میدونید الان یکم احساس عذاب وجدان میکنم...خب اینها هم بخشی از جامعه ی ما هستن ما باید با این قضیه کنار بیایم...البته نیاز به اموزش هست...ولی اگه یه بار دیگه به همچین ادمی برخورد کنم دیگه نمیترسم...نکته ی دوم این که هیچوقت از رو ظاهر ادما قضاوت نکنید

در نهایت اگر بخوایم هپی عندش کنیم...باید بگیم خوش فکر بدون لاله داره به زندگیش ادامه میده و حقوق بهترین رشته ی دنیاست( مدیونید اگه فکر کنید گندم مجبورم کرده جمله اخر و بگم) :ws3:

تا حکایتی دیگر از خوش فکر و حقوق و دختران چیز یعنی انسان ها... بدرود:icon_gol:

 

من الان یکم گیج شدم الان وقعا حرف هایی که زدید واقعی بود؟؟؟:icon_redface::ws38::ws52:

چه طور ممکنه انقد خوشگل باشه وقتی قبلا پسر بوده ؟حالا شما چرا مثل برق گرفته ها در رفتید؟

نه به اون تصورات بهشتیتون نه به اون در رفتن جهنمیتون!:ws28:

لینک به دیدگاه
خب خب خب

میبینم همتون برا شنیدن بخش پایانی و البته مهیج داستان اماداید

پس یه نفس عمیق بکشید یه سر به دست به اب بزنید و بعد کمربنداتون و محکم ببنید چون از اینجا به بعدش خیلی خطرناک میشه:ws3:

 

همینطور که داشتیم با هم حرف میزدیم ...میدونید حرف زدن نبود..انگار داشتی یه تیکه پشمک شیرین و میذاشتی تو دهنت و اون ذره ذره اب میشد ....فضا و زمان هیچ مفهومی نداشت...زمان ایستاده بود و به احترام ما دوتا...رویای بود که هیچ کس تا بحال نزدیکش هم نشده بود

اهنگ my way از سیناترا داشت به صورت ریز تو صحنه پخش میشد و فضا رو بیش از پیش لذت بخش کرده بود( البته من اینطوری حس کردم).... این همون میوه ممنوعه بود که ادم ازش چشیده بود و حالا جلو من نشسته بود و من و وسوسه میکرد....در همین اوضاع و احوال بودیم که ناگهان.... یه تلفن کل مسیر زندگی من رو عوض کرد....

دیرینگ دیرینگ

لاله تلفن و برداشت...نگاه من متوجه کتاب حقوقی شده بود که روی میز بود...احکام غذایی ببخشید قضایی عمل ترانس ***وال

یعنی چی؟ قضیه چی؟ کی به کیه؟

یدفعه تمرکزم رو صدای لاله بیشتر شد

لاله: خب یکم سخت بود عزیزم ولی شد دیگه

اره درسته ...یکم عجیب غریبه

ببین قبول دارم ...من قبلا مرد بودم ...ولی حالا زنم...مانتو میخرم...انگشتام و لاک میزنم...این چیزیه که من هستم

من خشکم زده بود..اب دهنم وسط گلوم مونده بود و جم نمیخورد..یعنی ممکنه لاله این حوری بهشتی قبلا مرد بوده باشه....یعنی اسمش چی بوده...حشمت...جعفر...اوه بیخیال نمیخوام بهش فکر کنم

لاله: اره باشه عزیزم میبوسمت جیجر منی.....

لاله : خب اقای مهندس داشتیم راجع به چی حرف میزدیم....

من با سختی تمام اب دهن و قورت دادم بالاخره و با کمی مکث گفتم: احکام قضایی زندگی مشترک!!!!

لاله: خب راستی شما با کسی الان تو رابطه این

تا چند دقیقه پیش از خدام بود این جمله رو بشنوم ولی حالا ترسناکترین جمله ی عمرم بود...باور کنید تا چند شب نخوابیدم...بخدا

درحالی که دست و پام میلرزید ... با نگاهی ملتمسانه گفتم اوووف راستی من و ببخشید باید رمان کنت مونت کریستو رو بگیرم و خیلی دیرم شده( خب چیه این تنها چیزی بود که به ذهنم رسید)

لاله: اااااااااا این رمان مورد علاقه منه اااا ایناهاش اینجا گذاشتمش....بذار پیداش کنم....تصویر متعجب خوش فکر

صحنه ی بعد : من با تمام سرعت داشتم از منیری جاوید خارج میشدم حتی بی ار تی های خیابون انقلاب هم حریفم نشدن و دو دقیقه دیگش سوار مترو بودم تو راه خونه....

چند روز دارم بهش فکر میکنم.... میدونید الان یکم احساس عذاب وجدان میکنم...خب اینها هم بخشی از جامعه ی ما هستن ما باید با این قضیه کنار بیایم...البته نیاز به اموزش هست...ولی اگه یه بار دیگه به همچین ادمی برخورد کنم دیگه نمیترسم...نکته ی دوم این که هیچوقت از رو ظاهر ادما قضاوت نکنید

در نهایت اگر بخوایم هپی عندش کنیم...باید بگیم خوش فکر بدون لاله داره به زندگیش ادامه میده و حقوق بهترین رشته ی دنیاست( مدیونید اگه فکر کنید گندم مجبورم کرده جمله اخر و بگم) :ws3:

تا حکایتی دیگر از خوش فکر و حقوق و دختران چیز یعنی انسان ها... بدرود:icon_gol:

 

نههه خوشم اومد از نتیجه گیریت احسنت...از روی ظاهر آدما قضاوت نکنیم. (چیزی که گفتنش راحته ولی عمل بهش سخت)

سوالی که برام پیش اومده اینه که از کجا اسمشو فهمیدی :ws3:تو داستان که مکالمات همچون پشمک شیرین تون همچین چیزی نبود:w02:

لینک به دیدگاه
نههه خوشم اومد از نتیجه گیریت احسنت...از روی ظاهر آدما قضاوت نکنیم. (چیزی که گفتنش راحته ولی عمل بهش سخت)

سوالی که برام پیش اومده اینه که از کجا اسمشو فهمیدی :ws3:تو داستان که مکالمات همچون پشمک شیرین تون همچین چیزی نبود:w02:

خواهش میکنم یکتا جان .... خوشحالم خوشت اومده:w02:

خب تو بخش دوم داستان نوشتم که من دوست داشتم اسمش لاله باشه شما هر چی دوس داری میتونی صداش کنی:ws3:

 

من الان یکم گیج شدم الان وقعا حرف هایی که زدید واقعی بود؟؟؟:icon_redface::ws38::ws52:

چه طور ممکنه انقد خوشگل باشه وقتی قبلا پسر بوده ؟حالا شما چرا مثل برق گرفته ها در رفتید؟

نه به اون تصورات بهشتیتون نه به اون در رفتن جهنمیتون!:ws28:

سیلام بر پریناز خانم و خوشحالم که شما به صف علاقه مندان حکایات حقوقی خوشفکر پیوستید:icon_gol:

خب همونطور که مستحضرید داستان بدون عنصر خیال جذاب نمیشه....بخشهاییش به حقیقت نزدیک بود مثل حضور من تو خیابون منیری جاوید و رفتن تو مغازه کتاب حقوق دیگه حالا از صنایع ادبی تو ادامه داستان استفاده شده بود دیگه:w02:

خب شاید قبلا هم پسر خوشگلی بوده باشه...خب شما جای من بودی میموندی و باهاش شام میرفتی بیرون آیا؟:ws3:

دقیقا به این میگن اعتدال:w02:

لینک به دیدگاه
خواهش میکنم یکتا جان .... خوشحالم خوشت اومده:w02:

خب تو بخش دوم داستان نوشتم که من دوست داشتم اسمش لاله باشه شما هر چی دوس داری میتونی صداش کنی:ws3:

 

 

سیلام بر پریناز خانم و خوشحالم که شما به صف علاقه مندان حکایات حقوقی خوشفکر پیوستید:icon_gol:

خب همونطور که مستحضرید داستان بدون عنصر خیال جذاب نمیشه....بخشهاییش به حقیقت نزدیک بود مثل حضور من تو خیابون منیری جاوید و رفتن تو مغازه کتاب حقوق دیگه حالا از صنایع ادبی تو ادامه داستان استفاده شده بود دیگه:w02:

خب شاید قبلا هم پسر خوشگلی بوده باشه...خب شما جای من بودی میموندی و باهاش شام میرفتی بیرون آیا؟:ws3:

دقیقا به این میگن اعتدال:w02:

 

ببخشید سلام

ما گفتیم ته داستان یه عروسی میفتیم ولی واقعا واقعا غیر منتظره بود .:ws28:راستی خیلی داستان قشنگی بود که من واقعا مشتاق بودم ادامه اش رو بفهمم. ولی راستش رو بخواهید هرچی انتظار داشتم جز اینی که شما نوشتید.:w02:

لینک به دیدگاه
ببخشید سلام

ما گفتیم ته داستان یه عروسی میفتیم ولی واقعا واقعا غیر منتظره بود .:ws28:راستی خیلی داستان قشنگی بود که من واقعا مشتاق بودم ادامه اش رو بفهمم. ولی راستش رو بخواهید هرچی انتظار داشتم جز اینی که شما نوشتید.:w02:

قرار نیست ته همه داستانای عاشقانه ازدواج باشه:ws3:....جدا؟!...پس داستان به رسالت غافلگیریش به خوبی عمل کرده:icon_redface:

ممنون...بزن قدش پریناز:w02:

لینک به دیدگاه
قرار نیست ته همه داستانای عاشقانه ازدواج باشه:ws3:....جدا؟!...پس داستان به رسالت غافلگیریش به خوبی عمل کرده:icon_redface:

ممنون...بزن قدش پریناز:w02:

 

:a030:یادتون باشید منو از داستان های دیگه ی خود خبردار کنید :w16: اگه برای داستان ها تون کمک خواستید رو من هم حساب کنید اخه منم همیشه انشام و دست به قلمم بد نبوده شاید این جوری بتونید بچه های انجمن رو یه کم سرگرم کنید.

کتاب بدید بدید بیرون ولی فکر نکنم کسی بخردش شاید فقط یه بار چاپ بشه . :ws3:نه نه شوخی کردم خیلی دلشونم بخواد داستانهای مهندس خوش فکر ما رو بخونم.همه که مثل بچه های نواندیشان از این سعادت ها پیدا نمیکنند:w02::ws3:

لینک به دیدگاه
خب خب خب

میبینم همتون برا شنیدن بخش پایانی و البته مهیج داستان اماداید

پس یه نفس عمیق بکشید یه سر به دست به اب بزنید و بعد کمربنداتون و محکم ببنید چون از اینجا به بعدش خیلی خطرناک میشه:ws3:

 

همینطور که داشتیم با هم حرف میزدیم ...میدونید حرف زدن نبود..انگار داشتی یه تیکه پشمک شیرین و میذاشتی تو دهنت و اون ذره ذره اب میشد ....فضا و زمان هیچ مفهومی نداشت...زمان ایستاده بود و به احترام ما دوتا...رویای بود که هیچ کس تا بحال نزدیکش هم نشده بود

اهنگ my way از سیناترا داشت به صورت ریز تو صحنه پخش میشد و فضا رو بیش از پیش لذت بخش کرده بود( البته من اینطوری حس کردم).... این همون میوه ممنوعه بود که ادم ازش چشیده بود و حالا جلو من نشسته بود و من و وسوسه میکرد....در همین اوضاع و احوال بودیم که ناگهان.... یه تلفن کل مسیر زندگی من رو عوض کرد....

دیرینگ دیرینگ

لاله تلفن و برداشت...نگاه من متوجه کتاب حقوقی شده بود که روی میز بود...احکام غذایی ببخشید قضایی عمل ترانس ***وال

یعنی چی؟ قضیه چی؟ کی به کیه؟

یدفعه تمرکزم رو صدای لاله بیشتر شد

لاله: خب یکم سخت بود عزیزم ولی شد دیگه

اره درسته ...یکم عجیب غریبه

ببین قبول دارم ...من قبلا مرد بودم ...ولی حالا زنم...مانتو میخرم...انگشتام و لاک میزنم...این چیزیه که من هستم

من خشکم زده بود..اب دهنم وسط گلوم مونده بود و جم نمیخورد..یعنی ممکنه لاله این حوری بهشتی قبلا مرد بوده باشه....یعنی اسمش چی بوده...حشمت...جعفر...اوه بیخیال نمیخوام بهش فکر کنم

لاله: اره باشه عزیزم میبوسمت جیجر منی.....

لاله : خب اقای مهندس داشتیم راجع به چی حرف میزدیم....

من با سختی تمام اب دهن و قورت دادم بالاخره و با کمی مکث گفتم: احکام قضایی زندگی مشترک!!!!

لاله: خب راستی شما با کسی الان تو رابطه این

تا چند دقیقه پیش از خدام بود این جمله رو بشنوم ولی حالا ترسناکترین جمله ی عمرم بود...باور کنید تا چند شب نخوابیدم...بخدا

درحالی که دست و پام میلرزید ... با نگاهی ملتمسانه گفتم اوووف راستی من و ببخشید باید رمان کنت مونت کریستو رو بگیرم و خیلی دیرم شده( خب چیه این تنها چیزی بود که به ذهنم رسید)

لاله: اااااااااا این رمان مورد علاقه منه اااا ایناهاش اینجا گذاشتمش....بذار پیداش کنم....تصویر متعجب خوش فکر

صحنه ی بعد : من با تمام سرعت داشتم از منیری جاوید خارج میشدم حتی بی ار تی های خیابون انقلاب هم حریفم نشدن و دو دقیقه دیگش سوار مترو بودم تو راه خونه....

چند روز دارم بهش فکر میکنم.... میدونید الان یکم احساس عذاب وجدان میکنم...خب اینها هم بخشی از جامعه ی ما هستن ما باید با این قضیه کنار بیایم...البته نیاز به اموزش هست...ولی اگه یه بار دیگه به همچین ادمی برخورد کنم دیگه نمیترسم...نکته ی دوم این که هیچوقت از رو ظاهر ادما قضاوت نکنید

در نهایت اگر بخوایم هپی عندش کنیم...باید بگیم خوش فکر بدون لاله داره به زندگیش ادامه میده و حقوق بهترین رشته ی دنیاست( مدیونید اگه فکر کنید گندم مجبورم کرده جمله اخر و بگم) :ws3:

تا حکایتی دیگر از خوش فکر و حقوق و دختران چیز یعنی انسان ها... بدرود:icon_gol:

 

:banel_smiley_4:

ینی اینو آخرش نگی پستت بی هویت می مونه بخدا

لینک به دیدگاه
:banel_smiley_4:

ینی اینو آخرش نگی پستت بی هویت می مونه بخدا

اصلا اگر گندم نباشه هیچ داستان حقوقی نمیتونست به سرانجام برسه:w02:

:a030:یادتون باشید منو از داستان های دیگه ی خود خبردار کنید :w16: اگه برای داستان ها تون کمک خواستید رو من هم حساب کنید اخه منم همیشه انشام و دست به قلمم بد نبوده شاید این جوری بتونید بچه های انجمن رو یه کم سرگرم کنید.

کتاب بدید بدید بیرون ولی فکر نکنم کسی بخردش شاید فقط یه بار چاپ بشه . :ws3:نه نه شوخی کردم خیلی دلشونم بخواد داستانهای مهندس خوش فکر ما رو بخونم.همه که مثل بچه های نواندیشان از این سعادت ها پیدا نمیکنند:w02::ws3:

حتما

ایول حله میتونیم یه گروه نویسنده شیم اسممونم بذاریم پریلاد:ws3:

خودتون و اماده کنید چون تا اخر امسال یا تابستون سال بعد اولین کتاب خوش فکر چاپ و روانه ی بازار خواهد شد...یه اسم باحالم براش دارم....:ws3:

ممنون پریناز تو خیلی خوبی:w02:

لینک به دیدگاه
اصلا اگر گندم نباشه هیچ داستان حقوقی نمیتونست به سرانجام برسه:w02:

 

 

حالا که داری از رشته و عطوفت من استفاده میکنی اول کتابتم از من تشکر ویژه کن که رستگار شوی:w02:

لینک به دیدگاه
حالا که داری از رشته و عطوفت من استفاده میکنی اول کتابتم از من تشکر ویژه کن که رستگار شوی:w02:

اولش میزنم با تشکر گندم پایه ترین رفیق دنیا:w02:

اخرشم میزنم منتظر کتاب بعدی ما باشید...گندمولوژی ( ده روشی که میتوانید گندم را اذیت کنید):ws3:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...