رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

این روزها کسی از ثابتش استفاده نمیکند

 

همه اعتباری می خواهند و قابل تعویض

 

همراه را عرض میکنم

  • Like 5
  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

این روزها نه مجال برای دلتنگی دارم

و نه حوصله اش را

، با این حال گاه گاهی

دلم هوای تو را می کند....!!!!

 

  • Like 6
ارسال شده در

آدم سيگار باشه يه لوتی دودش كنه بهتر از اينکه شمع باشه يه نامرد فوتش کنه...

 

(عجب حرفی بودا !!! :w58:)

  • Like 5
ارسال شده در

اگه پرسیدی چی شده

و گفتم هیچی،

پا نشو برو!

2 دیقه بشین

دوباره بپرس،

میگم...!

  • Like 4
ارسال شده در

هیس!

 

حرف نزن

 

صدای نفس هایت را

 

بیشتر از دروغ هایت دوست دارم...!

 

  • Like 5
ارسال شده در

اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستارهٔ من باید دور، تاریک و بی‌معنی باشد-

 

شاید من اصلاً ستاره نداشته‌ام!

  • Like 5
ارسال شده در

حکایت رفاقت من با تو ،

حکایت "قهوه" ایست ،

که امروز به یاد تو ... ...

تلخِ تلخ نوشیدم !

که با هر جرعه ،

... ... بسیار اندیشیدم ،

که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!

و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن ،

که انتظار تمام شدنش را نداشتم !

و تمام که شد ،

فهمیدم ،

باز هم قهوه می خواهم !

حتی ،

تلخِ تلخ !

  • Like 4
ارسال شده در

تــا دست به قلـم میبـرم

تو تمـام واژه ها میشوی

بــا یـک واژه

من چگونـــه خـط خطی کنــم تــو را ...؟

  • Like 6
ارسال شده در

آنقدر فریادهایم را سکوت کرده ام

که اگر به چشمانم نگاه کنی

...کر میشوی...

  • Like 7
ارسال شده در

از من پرسیدند : تو کیستی ؟

گفتم : نمی دانم .

پرسیدند : چیستی ؟

گفتم : نمی دانم .

پرسیدند : اهل کجایی ؟

گفتم : نمیدانم .

پرسیدند : چه می کنی ؟

گفتم : نمی دانم .

پرسیدند : چرا نمی دانی ؟

گفتم : از روزی که آن نارفیق شخصیتم را به دار آویخت و بعد سوزاند و خاکسترش را به باد داد من هیچ شدم و نمیدانم کیستم ، چیستم ، اهل کجایم و چه می کنم من فقط می دانم نارفیق کیست ، چیست ، اهل کجاست و چه می کند .

  • Like 3
ارسال شده در

قديما به کسیکه به پات می موند ميگفتن: "وفادار"

 

الان ميگن: "سيريش" :hanghead:

  • Like 5
ارسال شده در

هوس کرده ام خوب نباشم ...

 

شاید ، از سراتفاق

 

حالم را بپرسے ...

  • Like 4
ارسال شده در

دخترک برگشت،چه بزرگ شده بود!

پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟ پوزخندی زد ... گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد ... ... ...

گفتم : می خواهم امشب ... با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم !

دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید ...

گفت : کبریت هایم را نخریدند سالهاست تن می فروشم ... می خری !؟

  • Like 4
ارسال شده در

به سکوت لبخند می زنم

او هم به من

کم کم

به زندگی در کنار هم...

عادت کرده ایم

  • Like 6
ارسال شده در

عمریست می شمارم!

بغض هایم را..

روزگاریست اما

تعدادشان را فراموش کرده ام!

بی انتها افزوده میشوند..

  • Like 6
ارسال شده در

برای کسی که میگوید صداش گرفته سرش سنگیه ٬ و آب ریزش بینی دارد ٬ هی نسخه نپیچید !

 

شاید بغضی در گلویش ترکیده باشد ... !

  • Like 6
ارسال شده در

بالاخره بغضش ترکید...آسمونو میگم!..

داره برف میباره از ظهر..

بالاخره بغضم ترکید...خودمو میگم...

  • Like 3
ارسال شده در

بد جوری داغـونـــم

 

خـدایـا

 

میـشه بـگی

 

خـدمـات پـس از خلقـتت کـجاست ؟!

  • Like 8
ارسال شده در

گلایه دارم به قدر انتظاراتم...که در میان آدمکان قدی متوسط دارد..

که نبود...که نیست...که نخواهد بود با این وضع...می گویی که؟..کدام وضع؟..

می گویم خودم....می گویم دست رنجم...

به یغما نبرده اند...نه...

داد نمی زنم ...غر نمی زنم مثال آدمکان....که فقط بر سر دیگران غر می زنند...

از خود انتظار بیشتر داشتم...دارم...خواهم داشت...

و چه قد آرامم..که دست دراز نمی کنم که یقه ی دیگری را بگیرم...

  • Like 4
ارسال شده در

خیالت آسوده شد ؟ از من عبـور كردی ...

 

همانند پلی بـودم برای عبـورت

به فکـر تخریب مـن نباش ؛

رسیـدی دست تکان بـده

من خـود فـرو میریـزم...

  • Like 5

×
×
  • اضافه کردن...