meysam62 4529 ارسال شده در 17 اردیبهشت، 2013 باز كن پنجره را من تو را خواهم برد؛ به عروسی عروسكهای كودك خواهر خویش؛ كه در آن مجلس جشن صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس . صحبت از سادگی و كودكی است . چهره ای نیست عبوس . كودك خواهر من، امپراتوری پر وسعت خود را هر روز، شوكتی می بخشد . كودك خواهر من نام تو را می داند نام تو را میخواند ! - گل قاصد آیا با تو این قصه خوش خواهد گفت ؟! - باز كن پنجره را من تو را خواهم برد به سر رود خروشان حیات، آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛ بهتر آنست كه غفلت نكنیم از آغاز . 7
BISEl 3641 ارسال شده در 17 اردیبهشت، 2013 دوست داشتن، صدای چرخاندن کلید است در قفل. عشق، باز نشدن آن. کاری که ما بلدیم اما... باز کردن در است با لگد... 7
BISEl 3641 ارسال شده در 17 اردیبهشت، 2013 از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست غمدیده ترین عابر این خاک منم من جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا مانند کویری که در آن قافله ای نیست می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست 7
Mr.101 27037 ارسال شده در 17 اردیبهشت، 2013 خواسته ام در این جایگاه، یعنی جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که: گناهان گذشته ام را بیامرزی و در باقیمانده عمرم،مرا از گناه باز داری … 7
sahar 91 9480 ارسال شده در 18 اردیبهشت، 2013 گاهی میرنجانی... می آزاری...میشکنی... اما دل است دیگر ...منطق ندارد... مدام میگوید برنجان... بیازار... ولی باش... همیشه باش. 6
laden 4758 ارسال شده در 18 اردیبهشت، 2013 مداد رنگی هایم را می خواهم ! بگذار روی دقیقه های بی رنگت نقاشی کنم مثل آن روزها که گل های سرخ و بنفشه را میان دفتر مشقت می کاشتم ، و عطرشان تمام کلاس را پر می کرد ... ببین دست هایم هنوز بوی گل می دهند ؛ دفتر مشقت را کجا پنهان کرده ای ؟ 7
Mr.101 27037 ارسال شده در 20 اردیبهشت، 2013 می روم و پشت سرم آب نمی ریزند… وقتی هوای رفتن دارم…. دریاهم به پایم بریزند بر نمیگردم… 7
S a d e n a 11333 ارسال شده در 20 اردیبهشت، 2013 انسان هم می تواند دایره باشد هم خط راست. انتخاب با خودت است : تا ابد دور خود بچرخی یا تا بی نهایت ادامه دهی ... 6
azarafrooz 14221 ارسال شده در 20 اردیبهشت، 2013 نگرانم نباشید من خوبم... از همان 'خوب' هایی که پدر بزرگم بود و صبحش مرد... 7
meysam62 4529 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2013 سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید " چشمها راشستم باز همان را دیدم جز دو رنگی و دروغ جز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسید پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب؟ دوره ی تلخ فریب، دوره ی رنگ سیاهی ست سهراب دوره ی این همه نامردی هاست تو اگرمیدانستی دل آسمان هم از دست بشر می گرید باز سر می دادی: زیر باران باید رفت؟! 5
sahar 91 9480 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2013 نشستم.... خسته شدم... دیگر قایق نمیسازم... پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد.... وقتی از تو خبری نیست.... قایق میخواهم چه کار....؟؟ مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است......! 8
S a d e n a 11333 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2013 اي مرغ آفتاب! از صد هزار غنچه يكي نيز وا نشد دست نسيم با تن من آشنا نشد گنجشك ها دگر نگذاشتند از اين ديار وان برگ هاي رنگين، پژمرده در غبار وين دشت خشك غمگين، افسرده بي بهار ***اي مرغ آفتاب! با خود مرا ببر به دياري كه همچو باد، آزاد و شاد پاي به هرجا توان نهاد، گنجشك پر شكسته ي باغ محبتم تا كي در اين بيابان سر زير پر نهم؟ با خود مرا ببر به چمنزارهاي دور شايد به يك درخت رسم نغمه سر دهم. من بي قرار و تشنه ي پروازم تا خود كجا رسم به هر آوازم... ***اما بگو كجاست؟ آن جا كه - زير بال تو - در عالم وجوديك دم به كام دل اشكي توان فشاند شعري توان سرود؟ 5
laden 4758 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2013 پرده کنار نرود ... پنجره باز نشود ... تو نيايی و دستی تکان ندهی ... پنجره فرقی با ديوار ندارد شهر من خانه ندارد ديوار دارد و ديوار .. 6
Mr.101 27037 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2013 اسیر فصل خزان شود.. عمر آنکس که.. دمی اسیر اشک کند. چشمان مهربان تورا… 7
s.z.e 811 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2013 پر از تنهاییم ای کاش بودی که داره زندگیم از دست میره یه آهنگی گذاشتم که میدونم اگه گوشش کنی گریت میگیره صدام از گریه ی دیشب گرفته چه بارونی چه احساسی چه حالی با اشکام باز مهمونی گرفتم همه چی هست فقط جای تو خالی دارم دنبال عکسامون میگردم همونا که لب دریا گرفتیم اگه ما سهم هم دیگه نبودیم چرا توی دل هم جا گرفتیم؟ چه معصومانه افتادی تو این عکس چه لبخند نجیبی رو لباته تو میخندی و من گریم گرفته چقدر این خونه تشنه ی صداته تو یادت رفته وقتی گریه دارم برای اشکای من شونه باشی تو یادت رفته باید خونه باشی باید پیش منه دیوونه باشی نگو خونه بگو دیوار بی در که سرتا پاشو خاموشی گرفته مگه من توی تقدیرت نبودم شاید دنیا فراموشی گرفته 6
- Nahal - 47858 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2013 بعضــی حرفها اگر در زمانی که باید گفته نشوند ، بعضــی نگاه ها اگر در زمانی که باید فهمیده نشوند ... دیگر تا همیشه برای فــهمیدنشان دیر است ! 7
laden 4758 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2013 سکوت کوچه هاي تار جانم، گريه مي خواهد تمام بند بند استخوانم گريه مي خواهد بيا اي ابر باران زا، ميان شعرهاي من که بغض آشناي آسمان گريه مي خواهد بهاري کن مرا جانا، که من پابند پاييزيم و آهنگ غزلهاي جوانم گريه مي خواهد چنان دق کرده احساسم ميان شعر تنهايي که حتي گريه هاي بي امانم، گريه مي خواهد 4
*mishi* 11920 ارسال شده در 26 اردیبهشت، 2013 رفــتــنــت مـَـردانـه نـَـبــود ، لــااقــل مـَـرد بــاش وَ بــرنـَـگــرد . . .! !! کـسـی کـه '' عـَـوَض شـُـدنــش ''بــعــیــد اســت '' عـَـوَضــی شـُـدَنــش '' قــطــعــی اســت . . . !!! دیــگـر هـوایِ بــرگــردانــدنــت را نــدارم . . . هــرجــا کــه دلــت مــیــخــواهــد بــُـرو . . . !!! فــقــط آرزو مــیـکـنـم وقـتـی هــوایِ مـَـن بـه سـرت زد آنــقـدر آســمــانِ دلــت بــگــیــرد کـه بــا هــزار شــب گــریــه چــشــمــانــت بــاز هــم آرام نــگــیــرد . . . 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 27 اردیبهشت، 2013 عادت کردهام به طعم قهوه به آدمهای پشت پنجرهی کافه ... دستهایی که میروند ؛ آدمهایی که نمیمانند ... به تو که روبرویم نشستهای قهوهات را به هم میزنی مینوشی میروی ... یکی به آدمهای پشت پنجرهی کافه اضافه میشود مرضیه احرامی 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2013 فانوست را به من بده میخواهم در خود به دنبالت بگردم ..... نمیدانم تو را در خود گم کرده ام نمیدانم کجایی ..... در قلبم ......در ذهنم ......در جسمم..... میدانی فکر میکنم تو خود من شده ای خود من شده ای ....... 5
ارسال های توصیه شده