*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۰ این روزهــا هیچ چیز سـرجایش نیسـت جــز تـــو کـه عجیب جا گرفته ای کنج دلــــم ...! 12 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۰ درخت که باشی ... سردی و گرمی روزگار را که چشیده باشی می فهمی که به عبور هیچ عابری اعتمادی نیست... 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۰ بغضی که سرازیر است روحی که از گریه لبریز آوار غصه ها را می بینم بر روی جسدهایی که سرما زده اند وَ رو به تاراجند مثل پاییز... . 7 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۰ بـــاد آورده را بـــاد می بــرد ... قبــول ...! امــا تـــویی که بــا پــاهای خودت آمــده بودی ... چـــرا...؟ 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۹۰ به خودم قول دادم دیگر به تو فکر نکنم اما . . . اما مطمئن نیستم . . . 10 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۹۰ چرا وقتی میروی همه جا تاریک می شود؟ انگار از اول مرده بودم و ترسیده بودم و تو هم نبودی ... نه اینکه گریه کنم، نه فقط دارم تعریف میکنم چرا بغض کرده بودم و آرام نمیگرفتم 6 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۹۰ من اگر آنقدر که به یاد "تو " هستم به یاد "خدا " بودم آن دنیا نیمی از بهشت به نام من بود!!! 10 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۹۰ آسمان را بی ابر ابر ها بی باران چشمانم بی اشک درد بی تو بودن انتظار هر لحظه لحظه ها غم ناک است غم های بی احساس اشکانم را نیاورد . چرا؟ حالا فردا شد.... آسمان بی ابر , حالا دیگر غمناک بود ابر ها پر باران اشکانم را ریخت طوفانی بر پا شد اشکانم را برد برد به سمت دریا دریا جوشان بود تو هم در میان دریا آواز می خواندی در همان جا از خواب پریدم یکدفعه و تو را در کنارم دیدم آه چه خوب بود آن لحظه... 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۹۰ خدایا...! در وعده هایت این همه غم نبود...! 10 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۰ در زندگی برای هر آدمی از یک روز از یک جا از یک نفر به بعد ...دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست ... نه روزها، نه رنگها، نه خیابانها همه چیز می شود دلتنگی 3 لینک به دیدگاه
محمدa 1104 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۰ در شيارهاي قلبم به دنبال کدامين عشق مي گردي؟ عشق من درآيينه اي است که هر روز در آن مينگري...... چشمان تو قبله عشق من است من به آن مينگرم زير سايه بان ابروانت به خواب ميروم.خوابي عميق به عمق اقيانوس. در مهرباني لبهايت خنده و در خمار چشمانت عشق راديدم . وگل بلورين وجودت را تا اعماق قلبم حس كرده ام. بامن بمان تااين حس درمن نميرد هرگز........... 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۰ خط می زنم بر روی احساسم نباید فراتر برود وگرنه می رسد به تو .... 12 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۰ خدایا این همه بغض روزه ام را باطل نمی کند؟! 9 لینک به دیدگاه
اندیشه 2345 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ «کفش هامان، بی گره لنگ می ماند!» من «دلم» لرزان بود آن روز، و تو در بندِ گرهِ «کفشت» بودی... ـ می دانم تو بمان و گرهِ کفشت! من، نمی مانم... 7 لینک به دیدگاه
اندیشه 2345 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ می آیند؛ همیشه می آیند، با هر نفسی که می کشم، به هر سویی که می نگرم، می آیند آن واژه هاي اشك آلود... آ...ه اما هراس، «هراس»، نمی گذارد که... کاغذ و قلم هایم را پشت باغچه ی خانه جایی که دستم بدان ها نرسد چال کرده ام، مبادا که ببینند نمِ اشک های این واج های درد آلود را بر کاغذ! بگذار، بگذرم! برادر، خواهر، از من بگذرید! رهایم کنید! به خدا قسم من، ترسيده ام! ترسیده ام... 7 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۰ تو را نمی دانم ولی من حرف ِ آخرم را با بغض خوردم ... ! 9 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۰ شعری بخوان شعری بخوان برای هوای بهاریم یا روزهای خستگی و بی قراریم شعری بخوان به جای سكوت همیشگی نشكن دل پرنده ی امیدواریم از غصه ی سكوت تو پژمرده می شود آواز های رنگی تنها قناریم شعری بخوان به حرمت پاییز رنگ رنگ با یاد ماه و ساعت و چشم انتظاریم 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۰ حس دستان تو عالی است ، حقیقت دارد با تو هر ثانیه ، سالی است ، حقیقت دارد آه اگر راه به روی دل من باز کنی گرچه او تازه نهالی است حقیقت دارد من عروس غمم و عمر عزیزم همه شب غرق داماد خیالی است ، حقیقت دارد روز و شبهای بلندی که به یاد تو گذشت خسته از دست توالی است ، حقیقت دارد بی هوای نفست ، زمزمه های دل من آتش رو به زوالی است ، حقیقت دارد غم عشق تو دلم را بخدا سوزانده حاصل اش اشک زلالی است ،حقیقت دارد من و دلتنگی و تنهایی و بی همنفسی جای چشمان تو خالی است ، حقیقت دارد 6 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۰ تو دست در دست دیگری !!! من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو ... مدام ... بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل ... آن دستها به هیچ کس وفا نکرد... 5 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۰ هیـــــــچ هـــم ســـــکوت، نــــشـــانـه ی رضــایت نـیست! شـــــایــــد کـــسی دارد خفـــــه می شـــود پـشت ِ یـک بـغـض ... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده