sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۱ از دل برود... تا تو رفتی همه گفتند: " از دل برود هر آنکه از دیده برفت " و به ناباوری و غصه ی من خندیدند . . . آه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم آلوده جدایی هایی ست و بدانی که . . . از دل نرود هر آنکه از دیده برفت . . .... 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۱ فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای… که دور دور رفته ای… اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم…و اشکهای خداحافظی را !! 7 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ هیــــــــس ! … ســـــــــاکت !.!.! … ... آهستــــه بروید ! .. آهستــــه بیایید . اینجا وجــــــــــدان ها همه خـــــــــوابند … 7 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ همه چیز خنده دار بود…. داشتن تو…! بودن من ! ماندن ما….!! رفتن تو… این همه آه…. گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد…. 6 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ بــــــالا بــــــروے ؛ پـــــایـــــین بیـــــایـــــے ... بے فـــایـــده اســـت ؛ مـــن تـــو را هــــــمیـــنجــــــــــا ، میـــان بـــازوانـــمــ میـــخـــواهـــمـــ ... ! 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ هی آمدم بنویسم پاییز بنویسم باران بنویسم تو ... ... دیدم ، پاییز هست باران هست وشتن نمی خواهند تو "نیستی" می نویسم : " تو " 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ روی یک کاغذ بی خط ، حرفای خسته به نوبت روی سرزمین نامت ، حرف " ت " کرده قیامت.... "ت" مثل تو ، مثل تردید "ت" مثل آخر طاقت مثل تنهایی مثل بت مثل آخر خیانت 2 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟ 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ آدم ها تنها که نباشند ، می روند …ترکت میکنند... تنها که می شوند ، برمی گردند … وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند :... 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ چه رسم جالبی است !!! محبتت را میگذارند پای احتیاجت … صداقتت را میگذارند پای سادگیت … سکوتت را میگذارند پای نفهمیت … نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت … و وفاداریت را پای بی کسیت … و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!! 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ اَز آدمها بُت نسازید...!!! این خیانت است... هم به خودتان ..هم به خودشان...! خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند...!, و شما در آخر میشوید سر تا پا کافرِ خدایِ خود ساخته!! 9 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی ، باز هم بهم میرسیم ، زمین بیهوده گرد نیست ! 7 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم یا اگر شادی زیبای ترا به غم غربت چشمان خودم می بندم من صبورم اما………… چقدر با همهء عاشقیم محزونم و به یاد همهء خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ؛ زغم مغمومم من صبورم اما………….. بی دلبل از قفس کهنهء شب میترسم بی دلیل از همهء تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را ؛ از شب متروک دلم دور کند می ترسم من صبورم اما……………. آه………….این بغض گران صبر نمی داند چیست! 6 لینک به دیدگاه
pesare baba 2250 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ هرچي مهربونتر باشي بيشتر بهت ظلم ميکنن هر چي صادق تر باشي بيشتر بهت دروغ ميگن هر چي قلبتو آسونتردر اختيار بذاري راحت تر لهش ميکنن :sigh::sigh: 4 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ ديگر برای داشتنش سماجت نميکنم پرنده ای که مال من نيست صد تا قفس هم برايش بسازم باز هم ميرود....! 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۱ آدميزاد فقط با آب و نان و هوا نيست كه زنده است... اين را دانستم و مي دانم كه آدم به آدم است كه زنده است؛ آدم به عشق آدم زنده است.... 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ بیقرار هیچ قراری نبودهام مگر قراری که با تو داشتم و هرگز نیامدی . فرامرز سه دهی 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ مدت هاست... چیزی بر دلم سنگینی می کند! نترس! دستش را بگیر... با هم، قدم بردارید... شانه به شانه، کنارِ هم... می خواهم بالا بیارَمت... تو را ... عشقَت را! علی نعمت الهی 7 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ بی کرانه دریای احساسم را به بغض ابر های زمستانی سپردم تا در پهنــای اسمان عشـــق هر قطــره محبتـم را با برفی سپید بر بالین شب هایت بباراند ... 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ آدمیست دیگر یک روز حوصله هیچ چیز را دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور.... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده