mani24 29665 ارسال شده در 24 دی، 2013 شادی همیشه سهم خودت غم غنیمت است شادی ، اگر زیاد اگر کم غنیمت است معشوق شعرهای کهن گرچه بی وفاست گاه خبر بگیرد از آدم غنیمت است ای خنده ات شکوفه ی زیتون رودبار خرمای چشمان تو در بم غنیمت است چشمان تو غنائم جنگی ست بی گمان با من کمی بجنگ که این هم غنیمت است شیرین قصه را به کلاغان نمی دهند یک... یک چای تلخ با تو عزیزم، غنیمت است 2
mani24 29665 ارسال شده در 24 دی، 2013 انگشتان تازه میخواهم ، تا طور دیگری بنویسم. میخواهم الفبایی کشف کنم برای تو ، متفاوت با الفبای تمام زبانها ؛ که در آن چیزی از هارمونی باران باشد ، از غبار هاله ی ماه ، اندوه ابرهای خاکستری ، درد برگهای بید. میخواهم جنگی از کلمات به تو هدیه کنم ؛ که هیچکس هدیه نگرفته باشد. میخواهم تو را به خودم تبدیل کنم. میخواهم تو را به خود زبان های مهم دنیا ترجمه کنم. تو هر کجا باشی عشق همانجاست. میخواهم تو را به عشق ترجمه کنم 3
bar☻☻n 5895 ارسال شده در 3 فروردین، 2014 بدهکار هیچ کس نیستم جز همین ماه که از پشت میله ها می گذرد که می توانستاز اینجا نگذرد و جایی دیگر مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار بدهکار هیچ کس نیستم جز همین ماه که تو را به یادم می آورد 3
sam arch 55879 ارسال شده در 17 فروردین، 2014 در پس این پرده هیچ نیست جز هیچ! از هیچستان آمده این دل...هیچ ندارد درونش... پرده می شود طبل توخالی... در پس رمز آنکه هست یا نیست؟..کسی نمی فهمد.. نیست که نیست! 4
mani24 29665 ارسال شده در 8 اردیبهشت، 2014 آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود تمام شد ! امروز با تو بودن یا نبودن فرقی ندارد... سیگار باشد یک خیابان و برگهای زرد پاییزی... من میروم تا دود کنم هستی ام را ....!!! 1
mani24 29665 ارسال شده در 8 اردیبهشت، 2014 בر مـَـטּ "احســآس مُــرבه است" !! اینجـــا بـﮧ مـَرز بـے تـَفـاوُتـے هـا رسیـבه ام בلـَــم را בیگــر هیـــچ نمـے لرزانــב!! בر مـَـטּ دلهـُــره…. בر مـَـטּ تـــرس…. בر مـَـטּ "احســآس مُــرבه است" !! ایـטּ روزهـآ بــے خـیـآل خیـالـَم شـُבه ام مـُنتظرَم בنــیـا تـَمـام شـَوב...! 2
mani24 29665 ارسال شده در 8 اردیبهشت، 2014 פَــواســــَـت را جـــَمع کـُלּ ...! פּ مـَـלּ مــے مــــانــَـ ґَ ، کـﮧ چــِـگونـﮧ جـَــمعـش کـــُــنـ ґَ ! פּقــــتـے .. تَمـامَش .. پیــش ِ تـــפســــت !!! اَگـہ بــازَم בِلت פֿـواســت بــبــیــنـے مَنـــــــو نـــہ مَــــטּ בیــگــه نـیـسـتـم ، مِـثلــہ قَبلَنــو مَـטּ عَـــوض شُـــבم ،از تـــو رَב شُـבمـ تو בروغ گفتیو ، مَـטּ بَلـב شُـבمــــ ... بــبـیـنم نیستـم مثلـہ قَـבیــم فِکرتم בیگـہ از سَر پَریـב 1
sam arch 55879 ارسال شده در 14 خرداد، 2014 در به درِ دل که شدی...محرم و نامحرم یکی می شه... اونوقت که دیگه پرده نمی خواد دلت... باز بزار دل رو.. تا دنیا بدونن..تو رو چه باک... ترس بزرگ این روزا دلداده شدنه...وقتی دلداده شدی...پرده ها رو بنداز... 6
*mishi* 11920 ارسال شده در 20 مرداد، 2014 آرام از کوچه می آید پنجره را باز می کندو سرش را روی بالشم می گذارد چه معشوقه ای می شد این باد اگر هرجایی نبود 2
sam arch 55879 ارسال شده در 2 تیر، 2015 پرده که بیافتد... می بینند که به جای دل...مجسمه حفره ای خالی دارد... اما همان حفره جایگاه یک جفت مرغ عشق است... 7
Tamana73 28835 ارسال شده در 7 تیر، 2015 پرده ها را شکافتند... به امید "دل " دیدن و اهدا کردن... نمیدانستند من "دلم" را به "تو" اهدا کرده ام... +تمنا 94/1/18 6
Yamna 1 17420 ارسال شده در 7 تیر، 2015 نشنو از نی نی حصیری بی نواست بشنو از دل دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل بسوزد خانه ی دلبر شود......... 6
Mahnaazz 13133 ارسال شده در 17 مرداد، 2015 به قـلـبم آنـکه سـوا کرده بودم چاقو زد................ مرا به یاد تو انداخت "هندوانه فروش"......... 5
vergil 11695 ارسال شده در 10 شهریور، 2015 ناگهان بین من و تو انقدر فاصله افتاد که نامش را میتوانی سفر بگذاری ... / 1
ارسال های توصیه شده