رفتن به مطلب

باز کن پرده های دلت را...!


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • 3 هفته بعد...
  • پاسخ 158
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اکنون می سرایم من شعر

 

شعری از جنس سپهر

 

شعري به پاكي مهر

 

و مي سازم كلبه اي

 

با رو انداز حصير

 

تا بدانند كه من حقير

 

چه نيلو فر هاي كبير بر مرداب دلها مي نشانم

 

ولي اي كاش مرداب

 

مي بلعيد اين نيلوفر ناب

 

كه نيمه شب آنرا من بر چيدم از قلب مهتاب

 

تا ننشيند غبار بر گلبرگ ها يي كه هستند از تبار آب

  • Like 6
لینک به دیدگاه

هم بازی شدم با پرده ی خیال....به حُکم آنکه پیروز شد....

 

بار دیگر واقعی شود...

 

هم او..هم من....

 

شاید این بار که بیدار شدم....جای رقص پرده ی پنجره در باد...

 

رقص موهای رها شده در بادت نصیب من شد...:icon_redface:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

RAIN.jpg

 

گفته بودی وقتی دلت برام تنگ شد

چشمانت را ببند و...

به یادم لحظه ای بیاندیش .

صدایت را میشنوم و می آیم!

رفتی و دلتنگت شدم !

چشمانم را بستم و اندیشیدم ..

حالا دلم برای دیدن دنیا تنگ شده !!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

پستوی روح من

 

چنان از تو انبـــــــــــــــــــــا شته است

 

که قلب من ...

 

به آذوقۀ خاطــــــــــــــــــــــ ــــــــرات تو

 

سال های قحطیت را

 

نفس می کشد هنـــــــــــــــــــــــ ـوز !

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...

پس از دیدن تو

 

زندگی ام دو تکه شد! بی تو بودن... با تو بودن ...

 

و من تمام لحظه های بی تو بودن را ...

 

با خیال با تو بودن پر می کنم !

 

من عاشق تکه ي با تو بودن زندگی ام هستم !

 

 

 
  • Like 3
لینک به دیدگاه

در دلم آشوب است

 

در و دیوارش سیاه

 

از شعار «من نمی خواهم تو را »

 

کوچه هایش باریک

 

روزهایش تاریک

 

خفقان حاکم دل

 

زندگی هم مشکل

 

تا دل شاد دراین دنیا هست

 

هوس این دل آشفته. . . دریغ

 

گذرعشق به این کوی خرابه. . . هرگز

 

انزوا در دل من جا کرده . . .

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

وقتى كه ميگى ديگه برا هميشه فراموشش كردى ؛

 

و هيچ احتياجى بهش ندارى ، و تمام فحشهاى دنيا رو نصيبش ميكنى !

 

درست زمانيه كه : بيشتر از هميشه دلت براش تنگ شده ... !!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

نیستــی کــه بــریــزمــت روی عمیــق تــریــن زخمــم!

نیستــی کــه نمیــرم،

 

نیستــی!

 

از اینهمــه زخمهــای خــالــی نــه،

 

از اینهمــه کــه نیستــی،

 

مُــردم . . .

 

d7jlo3p9qqdveka21qfk.jpg

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ایـنـکـــه

میـان دسـتـانَـت

لـحـظـه ای‌ چـشـــم هــــایــــم را بـبـنــــدم…

و دنـیــــا بـــه سکـوت صـــدای‌

نَـفَـس هــایَـت فــــرو رَوَد

نمیــــدانــــــی‌ …

چه هـیـجـــانــــی‌ ست …

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • 2 هفته بعد...

باز کن این پرده ی نازک را....

 

از پَسِ آن... همه چیز را دیدم...

 

بود و نبودش به پَشیزی نمی ارزد ای دوست!...

 

دَستَت را خواندم..:icon_redface:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

به من حق بده

 

در این ماه رمضان

 

سر افطار

 

با همه نخوردن هایم،روزه گرفتن هایم

 

باز...

 

میل به خوردن نداشته باشم!

 

این بغض ها که تو به خورد من می دهی

 

سیرسیرم می کند...!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

صدا می زنم تو را...

 

یک بار...

 

دو بار...

 

جوابی نمی شنوم!

 

 

کدام قلب...؟ کدام چشم...؟ مرا عاشقانه می خواند...؟

 

من به دلگرمی کدامین دست، از این جاده بگذرم...؟

 

لحظه های تلخ مرا، تنها، شیرینی یک سیب رسوا می کند...!

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

×
×
  • اضافه کردن...