رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تراشه های کانسپچوال ـ پیتر زُمتـُـر و افرینش اصالت

 

 

 

98963435747671039875020111115393.jpg

ذهن ما آبستن تصاویر ذهنی منبعث از اثار معمارانه ایست که محیط پیرامون ما را شکل داده اند و کم و بیش ما را متاثر ساخته اند. ما می توانیم این تصاویر را در تخیل یا حافظه بصری مان بازـ خوانی کنیم، مورد مداقه مجدد قرار داده و در طرح خود بکار بریم اما این منجر به خلق طرح و معماریی نو نمی شود، هر طرح نیازمند انگاره ها و تصاویر ذهنی نو می باشد، انگاره های کهنه صرفا می توانند به کار یافت [و نه خلق] انگاره های نو ایند.

پیتر زُمتـُـرـ برداشته از مقاله یادگیری معماری، اموزش معماری، کتاب معماریِ فکور

 

 

989634357477082273750201148152273.jpg پاویون آلمان ـ اکسپو 2010

 

 

989634357477381805000201118151803.jpg موزه ماکسی ـ زاها حدید ـ رم

 

 

989634357477715086250201151155083.jpg وجوه اشتراک هر دو اثر

 

 

989634357478125711250201132155713.jpg پاویون اتریش ـ اکسپو 2010

 

 

989634357479778055000201117158053.jpg خانه ایده ال ـ زاها حدید ـ تاکید بر هم پوشانی فرمی این اثر با پاویون اتریش

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 14
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 137
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

99163435837961774250020111167743.jpg

جهانبگلو: جنگ بر شما اثر گذاشته است، پس چرا به مطالعه جنگ نپرداختید؟ چرا به جای اینکه جنگ شناس شوید، شهرساز شدید؟

ویریلیو: چون جنگ را در یک شهر دیدم، جنگ را در تمرکز دیدم. شهر یک پدیده متمرکز تاریخی است. این همان چیزی است که یونانیان cinesisme می نامیدند. در نظر من جنگ و شهر یک چیزند. شهرها اماج حملات جنگ جهانی دوم بودند، و بمباران های کاونتری و روتردام ـ توسط المان ها ـ و هامبورگ و درسدن و هیروشیما ـ توسط متفقین ـ از همین رو اتفاق افتاد. پس در نظر من شهر و جنگ هر دو محل ظهور یک چیزند. و ان تکنلژی است، یعنی هم محل گسترش تکنلژی و هم محل تخریب ان، شهر مرکز است، هدف است. جنگ شناسی علمی است که از رهگذر شناخت فضایی نظامی پدید امده است. از نظر من فضایی نظامی وجود دارد که فضای غیر نظامی نیست، که فضای اقتصاد نیست، که فضای عرفان نیست، اما فی نقسه یک فضاست، و ان فضای استراتژی است

 

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 11
لینک به دیدگاه

99463435930489555500020119175553.jpg

تبعیدی باید ذهنیت بسیار دقیقی را پرورش دهد، شاید دقیق ترین نمونه چنین ذهنیتی را باید در نوشته های تئودور ادرنو فیلسوف و منتقد المانی جست. شاهکار ادرنو؛ اخلاق صغیر، خود ـ زندگی نامه ایست که در تبعید نوشته شده است؛ عنوان فرعی ان تاملاتی برامده از زندگی ویران است، ادرنو در ضدیت با انچه ان را دنیای رسمی می نامد، بی رحمانه، تمام زندگی را به گونه ی اشکال از پیش اماده و وطن هایی پیش ساخته ی تحمیلی می بیند. او استدلال می کند هر ان چه ادم می گوید یا می اندیشد و نیز هر شی ای که مالک ان است در نهایت یک کالای صرف است، زبان نامفهوم است و اشیا برای فروشند. امتناع از پذیرش این گونه وضعیت امور، ماموریت عقلانی تبعـــــــــــیدی است.

تاملات ادرنو ناشی از این اعتقاد است که تنها وطنی که حالا حقیقتا وجود دارد، گرچه شکننده و اسیب پذیر است، در نوشتن شکل خواهد گرفت و محقق خواهد شد در جاهای دیگر، "خانه متعلق به زمان گذشته است. بمباران های شهرهای اروپا و اردوگاه های کار و کار اجباری صرفا به عنوان مجری، بر ان چیزی که توسعه ماندگار تکنلژی دیر زمانی پیش تصمیم گرفته بود که سرنوشت خانه ها باشد، پیشی می گیرند. حالا این [خانه] ها فقط به این درد می خورند که مثال قوطی های کنسرو مواد غذایی مانده دورشان بیندازیم". خلاصه ادرنو با حزنی تلخ می گوید:"نبودن در وطن و در خانه خود، بخشی از اخلاقیات است."

در این تبیین ما وطن و زبان را مسلم فرض می کنیم، ان ها به نهاد تبدیل می شوند و پیش فرض های بنیادین شان تنزل می یابند، تبعیدی می داند که در دنیای مادی . . . همه چیز موقتی اند. مرزها و حصارهایی که ما را در امن اراضی ای اشنا محصور می کنند می توانند به زندان هم تبدیل شوند . . . .[از این روست که] تبعیدی ها مرزها را در می نوردند و موانع تفکر و اندیشه را در هم می شکنند.

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

تراشه های کانسپچوال ـ پیتر آیزنمن؛ انتهای معماری و جهان پَساسبکی

 

 

 

997634360175532586250201113182583.jpg

امروزه ما دوره متاخر سبک را تجربه می کنیم، عملا همه چیز در حوزه ظهور و سقوط سبک ها به پایان رسیده است؛ بازه ایی که عملا در ان هیچ پارادایمی تولید نمی شود، محاسبات کامپیوتری و اغراق های بصری متبلور در حجم های غیرمترقبه ممکن است امکان گذر از دوره تسلط نُت چه در قامت نشانه، چه نماد، چه کرکتر و چه شمایل را فراهم اورد اما به هیچ رو نمی تواند به خلق پارادایمی نو بیانجامد، این ها تمامی ابزارند و سئوال همچنان باقی است، زمانی که یک وضعیت [در این جا معماری] به اخر دوره تاریخی اش می رسد چه پیش می اید؟

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
این وضعیت متاخر [از نظر تولد و مرگ] سبک را وضعیتی می خواند که فرهنگ [متعامل با ان وضعیت] در استانه حلول در قامت یک پارادایم جدید تعریف شده است؛ لحظه ایی نه از برای ناامیدی و تسلیم به تقدیر شدن بلکه لحظه تبلورِ پی جوییِ سبکی فاخر با امکان تحقق امر نو و پویا.

 

 

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

1001634360931292273750201149192273.jpg

ـ معماری زبان هم هست، معماری عملا زبان است . . .

پیتر زُمتـُـر: نه به گمان من، معماری زبان نیست، معماری چیزی است برای زیستن، نه یک زبان، مادر من خانه ایی می خواهد که در ان سر کند، به زبان احتیاجی ندارد، ما در زبان زندگی نمی کنیم این غیر ممکن است.

ـ در حقیقت شما نشانگان زبانی معماری را به نشانگان ذاتی و بنیادین اش تقلیل می دهید . . .

پیتر زُمتـُـر: این موضوع حوصله من را سر می برد[او می خندد]، چرا که فکر می کنم کار درست این است که خانه های خوبی بسازم، بقیه، حواشیِ ناراحت کننده است، شاید هم من خیلی پیر شده ام. این خیلی مهم است که ما به تمام این چیزها توجه کنیم، اما این هسته کانونی کار من را شکل نمی دهد، من فلسفه را دوست دارم، اما نه ان فلسفه ایی که توسط معماران بزک شده است و با ان تجارت می کنند، من فلسفه ی فیلسوفان را دوست دارم، برای من این بهتر است.

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

1003634361831211336250201141201333.jpg

: معنای ان دستی که بر بلندای پایتخت[؛چاندیگار] ایستاده چیست؟

لکربوزیه: بیان گر یک نوع فلسفه است، پی ایند یک حیات مملو از پی جویی، شکست، پیروزی و کشمکش، از اولین ملاقاتم با اقای نهرو در دهلی و چاندیگار این دست حضور داشت، طی سال ها این دست برای من تبدیل به حد اعلا و تبلور کامل ان چیزی شده بود که ان را مغاک تامل می خوانم، جایی که عمل کردی دوگانه دارد هم امکان گفت و گو را حادث می کند و هم ذات گفت و گوی جاری میان افکار عمومی را خارج از عرف ها، تحمیل ها و انتخاب هایِ رایجِ رسمی به چالش می گیرد.

یک حفره بر بلندای شهر، زیر یک دست به ارتفاع 28 متر، درست در جبهه ی مخالف و رو به روی هیمالیا در نور خورشید می درخشد، کف این مغاک تامل ـ دیدن، فکر کردن، گفت و گو در مورد ان چه واقعی است ـ 5 متر عمق می گیرد و پایین می رود و دو امفی تاتر را شکل می دهد، چرا 2 تا، چون همیشه هر پرسش دو جنبه دارد، در ان جا چند صندلی چیده شده است، برای کسانی که دم غروب می خواهند ان جا به گفت و گو نشینند و سکویی برای سخنران و پوسته ایی اکوستیک و البته همه این ها زیر ان دست قرار دارند که بر روی چند بـُـلبرینگ سوار شده که هنگام وزیدن باد امکان چرخیدنش را فراهم می اورند، چرخیدنی هدفمند، برای بیان واقعیت زندگی، بیان تغییرات ثابتی که زندگی روزمره ما را تحت اشعاع قرار می دهند.

این دست تنها اثر سیاسیی ای است که من اجرا کرده ام، برخی می گویند این یک اثر ضد کمونیستی است! البته که چنین نیست، این اثر نسبت به این بدهِ بستان های تفسیری باز عمل می کند، نشانه ی نوعی خوش بینی است به این جهان، جهانی، بی نهایت اشفته و من می خواهم در این برهه تراژیک، یافت پاسخ را به دیگران محول کنم.

 

 

1003634361831653055000201125203053.jpg نمایی از پیکرهِ دستِ باز

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تراشه های کانسپچوال ـ هِرنان دیاز آلنسو و پرسش از تکنلژی

 

 

 

1006634362684464758616201146214753.jpg

نسبت به تفوق روز افزون کامپیوتر بر تمامی شئون طراحی چه حسی دارید؟

هرنان دیاز آلنسو: فکر نمی کنم کامپیوتر تفاوت چندانی با دیگر محصولاتی که توان افرینندگی دارند داشته باشد، فکر نمی کنم استفاده از کامپیوتر به معنای فروپاشی و فقدان اختیار[انسان] باشد، اما می پذیرم که نوعی انتقال قدرت است. به هر حال بر این باور دارم که معماری با تکنیک پیش می رود، استفاده از کامپیوتر درست مانند استفاده از شابلن مثلث یا دایره یا قوس است، درست مانند استفاده از پرگار است اما در یک صورت بندی تازه.

می توانید بیشتر در مورد تغییرِ توازن طراحی به سمت طراحی کامپیوترـ ماب توضیح دهید؟

هرنان دیاز آلنسو: نسل ادم هایی مثل پیتر آیزنمن، تام مِـین و اریک اُوِن مُس در مواجه با کامپیوتر این سئوال در ذهنشان پیش می امد"کامپیوتر چه کاری می تواند برایم انجام دهد؟"، فکر می کنم نسل من بیش تر با این ره یافت با کامپیوتر مواجه می شود "من چه چیزی می توانم از تو بخواهم"، ما بیشتر مشتاق کشف این واقعیت هستیم که کامپیوتر می تواند چه چیزی برایمان به ارمغان بیاورد. برای مثال فیلم بیگانه ی ریدلی اسکات را در نظر بگیرید، فیلم محصول سال 1979 است، در ان زمان استفاده از کامپیوتر برای مدلینگ ان چنان فراگیر نبود و اسکات از مکوئیت برای مدلینگ مخلوقاتی استفاده کرد که هیچ وقت به صورت کامل نمایش داده نمی شدند و صرفا بخش هایی از بدنشان را می دیدیم. اما در قسمت سومِ بیگانه، ساخته دیوید فینچر، ما کل پیکره ان مخلوق خیالی را می بینیم که در اب شنا می کند، چرا که کامپیوتر اجازه مدلینگ ان ها را می دهد؛ ما شاهد ظهورنوعی زیبایی شناسی هستیم که کاملا تحت شمول تکنیک و کامپیوتر حادث خواهد شد، زیبایی شناسی ای که گونه شکیل و فاخرش را هم در فرم فیلم ماتریس و هم در محتوای اثر می بینید.

 

 

 

100663436268922044855520114221443.jpg بخشی از پروژه هنر نوین رسانه ایی در تاباکالِرا

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تراشه های کانسپچوال ـ لویی کان؛ فروپاشی زمان و تجسم ابدیت

 

 

 

1010634363563505060000201150225063.jpg

- چرا شما در کتابتان [لویی کان؛ معماری فراتر از زمان و سبک] او را در زمره یکی از مهمترین، تاثیرگذارترین و بزرگترین معماران قرن بیستم قرار دادید؟

کارتر وِیــزمَــن: در این صورت بندی کاملا محق بوده ام، بزرگترین کاری که او انجام داد خلق اثار معماری ای بود که روح زمانه تمام قد در انان رخ نشان می داد، اما این صرفا یک جنبه اهمیت اوست، جنبه دیگر و شاید مهم تر کان کیفیت بی زمان همین اثار می باشد. او شاگرد بی بدیل تاریخ معماری است و در عین حال در دوره کاری خود به همه جا سفر کرده است؛ اروپا، خاورمیانه، افریقا و شبه قاره هند و انچه در تمام این اثار [با این گستره وسیع جغرافیایی] بی نهایت شاخص است، اصالت اثرش می باشد؛ او می توانست بنیادی ترین اموزه ها را از هر منبعی [در هر جغرافیایی] اخذ نماید و تمامی ان ها را در قالب فرم هایی کاملا شخصی متبلور سازد. بسیاری از شارحان تاریخ معماری بر این گمانند که شهر تپه ایی سَن گی می یانو در ایتالیا الهام بخش کان در طراحی مرکز مطالعات پزشکی ریچاردز بوده است و خرابه های رم باستان منبع الهامش در موزه هنرهای کیمبل، من هم این گزاره ها را قبول دارم، به طور حتم این انگاره های الهام بخش بر کار او تاثیر می گذاشتند اما این سیاق بدان معنا نیست که کان طرح خود را بر مبنای ان ها شکل می داده، صحیح تر این است که بگوییم او پیام های کهن و دیرپای را از هر چیزی که مشاهده می کرد استخراج می نمود و ان ها را بر مبنای استفاده و کارکردی که می خواست مجددا تفسیر می کرد. برای اثبات این گزاره می توانم شاهدی بیاورم، یک مثال ساده؛ بسیاری از مردمی که متخصص معماری نیستند و علقه هایی نه چندان عمیق به معماری دارند می توانند زمان ساخت اثار میس ون دروهه و فرانک لوید رایت را حدس بزنند، اما نمی توانند چنین سیاقی بر لویی کان بیارایند، اثار او به گونه ایی اند که گویی از ازل ان جا بوده اند و تا ابد نیز در ان جا خواهند ماند، به همین سبب است که عنوان دوم کتاب من فراتر از زمان و سبک می باشد.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

101363436449279068500020113923683.jpg

اگر امروز خیابانی از وسط بازار کاشان می گذرانند و اندرونه بناهای قدیمی را بیرون می ریزند، جایش چه می سازند؟ جعبه های شیشه ایی ناموزونی که شبیه به هیچ چیز نیستند. این نوع خانه سازی و معماری بهترین نمونه موتاسیون های جدید است که هیچ ارمان یا نظام فرهنگی بر ان فرمانروا نیست و جایگاهی ندارد. شاید اولین ضربه به هنر ایران زیر و رو شدن بینشی بود که ایرانیان از فضا داشتند و، چنان که دیدیم این فضا مظهر تجلی روح فیاض و خلاق خاطره قوم ایرانی بود. فی المثل خانه های ایرانی دنیایی بسته بود. ورود به خانه های قدیمی در حکم دخول به فضاهایی بود که با صافی های گوناگون از فضای خارجی جدا می شد. معماری سنتی ایران، شرم حضور و فاصله افراد را با تنظیم فضای زیست میسر می کرد و هرکس می توانست در غرفه ایی خلوت گزیند، زیر همچنان که خودِ خانه خلوتی در مجموعه ارگانیک شهر بود، هر واحد نیز در حکم خلوتی در خلوت بود. این نوع فضابندی که مجال خلوت و تفکر می داد و داشتن حریم ذهنی را نیز ممکن می ساخت، اعضای خانواده را بهم می پیوست بی انکه درهمشان امیزد. اما جعبه های شیشه ایی امروز نه فقط فضای درون را از فضای بیرون جدا نمی کنند، نه فقط حرمت هیچ حریمی را نگاه نمی دارند، بلکه اندرونه ی زندگی را بی شرمانه در معرض نمایش می گذارند: خلوت را از میان می برند، وقاحت را جای گزین شرم و حیا و هیاهو را جایگزین سکوت و ارامش می کنند.

متلاشی شدن فضای ایرانی و از بین رفتن محیط زیست ذهنی عواقب بسیار ناهنجاری دارد؛ زیرا فضای تمثیلی هنر ایرانی، صرف نظر از انکه در اثار هنری، خالق ابعادی بود که با نحوه دید و زندگی ما دمساز بود و با تفکرمان هماهنگ، خود وسیله ارتباط با ماوای تفکر و خاطره قومی بود.

این فضا سبب می شد که ایرانی دنیایی داشته باشد و فضای دلش را راهی به فضای کل باشد و تخیل خلاق که همان قوه ادراک باطنی است، از یک سو با دنیای مثالی متفکران مرتبط باشد و از سوی دیگر، تجلی ان در اثار ایینی و زندگی نیز دیده شود . . . متلاشی شدن این فضا موجب شد که پیوند ما با خاطره قومی، یعنی همان باغ بهشتی که درون روح ایرانی بود، بریده شود و . . . فضای تفکرانگیز هنرمان زیر و زبر گردد.

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

1016634365340768966250201156248963.jpg

جان آرمیتاژ: پُرفسُر ویریلیو، اگر اجازه بدهید با ارزیابی جای گاه شما در میان جریان های روشن فکری معاصر شروع کنیم. کار شما هم نوایی عجیبی با جریان [ضد] فرهنگی ای که پست مدرنیسم می خوانندش دارد، از طرف دیگر اخرین کتاب ترجمه شده از شما؛ اسمان باز(1997[1995]) در جهان انگلیسی زبان مورد استقبال همگان قرار گرفته است، این در حالی است که شما هیچگاه شَک و ناباوری تان به این وجه از پست مدرنیسم ـ [تبادل ها و ترکیب های بی وقفه و بی مرز فرهنگی] ـ را پنهان نکرده اید. می توانید پایه نقدتان بر این مفهوم ـ [پست مدرنیسم] ـ را شرح دهید؟

پل ویریلیو: پست مدرنیسم کانسپتی است که در معماری به وضوح معنا می یابد؛ در اثار [نوشتاری و فیزیکی] معمارانی هم چون رابرت ونتوری، از ان جایی که من به تدریس معماری مشغولم، برای من پست مدرنیسم از نظر لغوی تداعی کننده ی کشکول است، همه چیز در ان یافت می شود، یک نوع در هم امیزی است؛ در معماری این [هم امیزی] یک پدیده ی رایج و معمولی است: سبک ها به سادگی با هم ترکیب می شوند، تاریخ به سادگی نادیده گرفته می شود و هر کس بر سیاق دیگ در هم جوشی از ره یافت ها عمل می کند، اما در قیاس با تفکراتی که در دهه 1970 تا 80 نضج گرفت، من واقعا نمی توانم بفهمم چرا مردم فقط از پست مدرنیسم صحبت می کنند؟ حالا اگر به پَسا ساختارگرایی می پرداختند یک حرفی، اما پُست مدرنیسم! من واقعا نمی دانم چرا؟ من هیچ قرابتی با پست مدرنیته احساس نمی کنم، تا ان جایی که من فهمیدم مردم پست مدرنیسم را هم ردیف با نسبی گرایی می دانند، مخصوصا نسبی گرایی در شناخت؛ خب این یک جنگ و جدل جدید، مخصوصا، در فرانسه است که من هیچ علاقه ایی به تعقیب کردنش ندارم. مسئله ی دیگری که من را از پست مدرن ها و پست مدرنیسم دور می کند این است که من یک متفکر بی نهایت حاشیه ایی هستم، من هیچ نوع قرابتی با هیچ کدام از مکاتب غالب فکری ندارم. البته من یک پدیدارشناس هستم؛ در عنفوان جوانی از شاگردان موریس مرلو پنتی بودم و به ادموند هوسِــرل عشق می ورزم؛ این علاقه به حدی بوده است که شما می توانید من را یک گشتالیست بنامید، من شیدای روان شناسیِ فرم، پل گــیوم و مکتب برلین بودم، این ها ریشه های فکری من اند. من با ساختارگرایی متاخر، با میشل فوکو و ژیل دلوز بی نهایت احساس نزدیکی می کنم، اما عملا و ذاتا هم چنان یک متفکر حاشیه ایی هستم، ان چه بیش از همه چیز من و کارم را تحت تاثیر قرار داده است؛ جنگ جهانی دوم بود، استراتژی و برنامه ریزی مکانی ـ فضایی و این مجموعه از نگاه متاثر از جنگِ تام و تمام، جنگی که جوانی من را از من گرفت و قربانی کرد.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تراشه های کانسپچوال ـ شهر درخشان لُکربوزیه؛ کالبدِ دیکتاتوری یُتُپیا

 

 

 

10206343662600703725002011725373.jpg

بسیاری بر این باورند که از نظر لـُکربوزیه خیابان های پرپیچ و خم سنتی دیگر نمی توانستند نظم مادی شهر را تامین کنند و می بایست هم شهر و هم منطقه دارای نظمی منسجم و یکنواخت می شد. ضرورت امر سامان دهی و مهار فضای شهری بود، در کلیتِ سازمان دهی شده و ارمانی شهر مدرن، بی نظمی، جای خود را به نظم کارکردی، گونه گونی به نسخه های تکرار متوالی و [عنصر] شگفتی به چشم اندازهای هم مانند می داد، لکربوزیه در این مبارزه برای تحمیل نظم و انسجام در صدد بسیج نیروی بینش خردمندانه بود، در تصور او از مهار گسترده، نظم شریک رویت پذیری و شفافیت بود، تمام این گزاره ها در شهر درخشان متبلور شد، انتونی ویدلر می گوید:" در احیای اسطوره پایان قرن هجدهمی شفافیت، [چه از بعد] اجتماعی و چه فضایی، مدرنیست ها شهری شیشه ایی را در ذهن مجسم می کردند که ساختمان هایش رویت ناپذیر و جامعه اش باز بود، فضای حاصل می بایست باز و تا بی نهایت گسترده می بود و از طریق [روحی] توتال اشفتگی ذهنی را پاک می کرد".

 

 

1020634366260559591250201155259593.jpg شهر درخشان ـ ترسیمات شخصی لکربوزیه

 

 

1020634366260991778750201139251773.jpg شهر درخشان ـ دید پرنده از ماکت شهر

 

 

1020634366261425528750201122255523.jpg شهر درخشان ـ نمای نزدیک از پیاده روهای پوشیده میان درختان

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

102863436791306474750020116274743.jpg

هافینگتن پُست: کمی از درک شخصی تان نسبت به چیستی روندی بگویید که نهایتا به خلق یک اثر منتهی می شود؟

توماس هیترویک: در استودیو من طی شانزده و اندی سال گذشته ما بیشتر بر تحول تاکیید کرده ایم، تلاش کرده ایم تا از مسائل مبتلا به سبک گرایی عبور کنیم و به سیستمی نزدیک شویم که مبتنی بر پرداختن به ایده های نو و تکاملشان عمل می کند. تعداد بی نهایت معدودی از این اثار محصولِ ان لحظه تکین و منحصر به فرد نازل شدن طرح بر من، بیرون امدن از پیله انزوا و ترسیم اسکیس اولیه است. من شدیدا به مجموعه ایی از همکارانی وابسته ام که با ان ها کار می کنم، همه ما بر محدودیت ها و مشکلات طرح متمرکز می شویم، بعضی وقت ها داستان طرح خیلی شبیه حل یک معمای جنایی می شود، یک کالبد شکافی است، شما ریز می شوید و ریز می شوید و ریز می شوید و پرسش هایی که در ذهنتان باقی مانده را حذف می کنید و حذف می کنید تا به پاسخ برسید و طرح محقق گردد.

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

103163436882670094365820115028943.jpg

امروز روز خیلی خوبیه [می خندد]، من خیلی خوشحالم، دوران خیلی خوبی داشتم اینجا، ادم های زیادی دیدم و خیلی زیاد هم اموختم، ساختن این موزه برای من تجربه چالش برانگیز بزرگی بود، در گذشته من یک بار این فرصت را داشتم که یک موزه دیگه طراح کنم، کواِنستالا در اتریش، اما این جا در کلن این امکان پیش امد که ره یافت های نو در حوزه هنر تاریخی را بیازمایم. از کلیسای اسقفی هم متشکرم، در گذشته من نسبت به هنر تاریخی بی نهایت بی توجه بودم، چیزی که ازش به خاطرم مونده بود، بازدید از موزه بود به همراه خانواده، شما این جا اما طی این یک سال بسیار به من اموختید[می خندد]، و این خیلی به خاطر خود این مکان بود، چرا که همه خوب می دانیم بین هنر خوب و بد، تفاوت بسیار است، اما تقاوت چندانی بین هنر قدیم و جدید نیست و این ان چیزی است که شما می توانید در این بنا خیلی خوب تجربه اش کنید، این نکته خیلی حائز اهمیتی است باید خیلی از نزدیکتر به این

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
نگریست و با حضور، ان را تجربه کرد، این چیزی که من می گویم، بازی با الفاظ نیست، یک تجربه واقعی است، من تندیس های مریم مقدس را واقعا دوست دارم، ان ها از هر جهت من را مشعوف می کنند، درست در پشت همین دیوار یکی از ان ها قرار دارد، نگاهش به بیرون، رو به کتدرال [شهر] است، تمام این تندیس ها لبخند می زنند، گویی در این جا بی نهایت ارامند و این من را خیلی خشنود می کند[می خندد].

و حرف اخر پیش از سئوال و جواب؛ زندگی خوب نیازمند و محتاج صبر است و همین طور اثر [معماری] خوب هم نیازمند صبوری است، متشکرم که همه صبوری کردند تا این پروژه پایان یافت.

ـ پرسش در فیلم موجود نیست

پیتر زمتر: امروزه همه متوجه این واقعیت هستند که تعداد خیلی زیادی از موزه ها بخشی از [پروسه] بازاریابی شهرها هستند، برای شهر ها هنر [در شمایلی که من از ان دفاع می کنم] نقش حاشیه ایی دارد، مسئولین شهر غالبا می خواهد معمارانی که توانمندی تولید اشکال پرشور دارند بیایند و کار را یکسره کنند و مردم حتی برای مدت کوتاهی، یک سال، دو سال، سه سال، چنج سال یا شاید هم هفت سال، نمی دانم! جذب این احجام غیرمترقبه گردند، این همان "بیلبائو افکت" مشهور است که حالا تبدیل به یک پدیده ی جهانی شده، اما این جا در موزه کلمبا، شما می بینید که همه چیز متفاوت است، این موزه در تضاد با جریان غالب موزه سازی است، این موزه با محوریت هنر اغاز شده است، ذات و جان مایه اش هنر بوده است، در این جا مردم هنوز به هنر علاقه دارند. . . به ارزش های به ذات هنری و معنوی باور دارند و من هیچ وقت حین طراحی و اجرای پروژه حس نکردم که این جا رگه ایی از نگاه سرمایه باور و تجاری جاری است، این سیاق است که به ما کمک می کند تا بیاندیشیم و حس کنیم، همه ی شما متوجه می شوید که این پروژه از درون برخاسته، از هنر بخاسته و همان طور که پیشتر گفتم، زاده [روح] مکان است، این موزه یک روایت بی نهایت فاخر است، که مستقیما از بمباران سال 1943 این جا ـ سال تولد من ـ الهام گرفته و من کاری که کرده ام امتداد ان کلیسایی است که [فیزکش] دیگر نیست، وقتی این پروژه اغاز شد، خود به خود ما به سمت انباشتی از رویدادهای تاریخی سوق داده شدیم، و وقتی شما روایت بی نهایت شورانگیز و افسانه ایی کُلـُمبا ـ این کـُــلـُـمبای مقدس ـ را به این مجموعه اضافه کنید خواهید دید که با مجموعه ایی از امکانات بی پایان مواجه اید و این هیچ ارتباطی با تجارت ندارد، چرا که معماری [؛طرح محقق شده] عملا یافت بهترین راه حل ممکن است.

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

1035634369582091516250201149291513.jpg

تعداد عزیمت هایی که روز به روز نیز به شکل خارق العاده ایی افزایش می یابند، زندگی مرا از همان اغاز اشفته کرده بود، از نظر من هیچ چیزی دردناک تر و طرفه ان که خواستنی تر از اوارگی ها زندگی مرا رقم نزده است: آوارگی از کشوری به کشور دیگر، از شهری به شهر دیگر، از سکونت گاهی به سکونت گاه دیگر، از زبانی به زبان دیگر، از محیطی به محیط دیگر، از کویی به کویی دیگر، که در همه این سال ها نگذاشته اند جایی قرار بگیرم، سیزده سال[زمان چاپ کتاب بی در کجا سال 1999 می باشد] پیش در کتاب جست و جوی اخرین اسمان[این کتاب در سال 1986 چاپ ودر سال 1382 به فارسی برگردانده شد] نوشته ام موقعی که سفر می کنم چیزهای زیادی با خود بر می دارم و حتا وقتی به مرکز شهر می روم مجبورم چمدان ببندم و چیزهای زیادی بردارم که از نظر حجم و تعداد به شکل نامتناسبی بیش از دوره واقعی این رفت و امدهاست. وقتی این پدیده را تجزیه و تحلیل کردم به این نتیجه رسیدم که در من ترسی پنهان اما نازدودنی است که مبادا دیگر برنگردم، چیزی که از به بعد کشف کرده ام این است که به رغم این ترس، موقعیت هایی برای عزیمت ایجاد می کنم و در نتیجه این ترس را خود خواسته در خود برمی انگیزم و به ان دامن می زنم. . . من علاقه دارم حالت کج خلقی و اضطراب های سفر را تجربه کنم؛ همان چیزی که فلوبرمالیخولیای کشتی ها می خواند. . . جز این حس حاد، تکراری و قابل پیش بینی تبعید نیز وجود دارد که شما را از همه کسانی که می شناسید و با ان ها راحت هستید دور می کند، همین سبب می شود ضرورت رفتن را حس کنید . . . اما در همه موارد، ترس بزرگ این است که

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به مفهوم به خود رها شدن و متروک ماندن است، حتا وقتی این شمایید که می روید.

 

 

1035634369582454953750201125294953.jpg ادوارد سعید

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تراشه های کانسپچوال ـ مانوئل کسلز و معماری در قامت تجلی هندسی خواست بافت اجتماعی

 

 

 

1042634370421261985000201126301983.jpg

اگر

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به راستی شکل مکانی مسلط جانعه شبکه ای باشد، ممکن است در سال های اینده معماری از نظر فرم، کارکرد، فرایند و ارزش دوباره تعریف شوند. درواقع به نظر من در سرتاسر تاریخ، معماری"بازی ناموفق" جامعه ، و تجلی گرایش های عمیق تری در جامعه بوده است که امکان بیان اشکار ان ها وجود نداشته و با این حال، ان قدر قدرت داشتند که بتوان ان ها را در سنگ، بتن، فولاد و ادراک بصری انسانهایی تجسم بخشید که باید در چنین فرم هایی سکنی می گزیدند، معامله می کردند یا به نیایش مشغول می شدند.

نظر پانوفسکی درباره کلیساهای جامع گوتیک، دیدگاه تافوری درباره اسمانخراش های امریکایی، رای ونچوری درباره شهر امریکایی که به گونه ایی شگفت انگیز پرزرق و برق و بی محتواست، نگاه لینچ در مورد تصویر شهرها، تحلیل هاروی در خصوص پست مدرنیسم به عنوان تجلی تراکم زمان ـ مکان توسط سرمایه داری، برخی از بهترین نمونه های سنت روشنفکری هستند که از فرم های محیط مصنوعِ ساخته شده به عنوان یکی از اگاهی بخش ترین رمزها برای درک ساختارهای بنیادین ارزش های اجتماعی مسلط استفاده کرده اند.

بدون شک هیچ تفسیر ساده و دقیقی از تجلی هندسی ارزش های اجتماعی وجود ندارد. ولی همان طور که پژوهش های دانشمندان نشان می دهد و همان طور که از اثار معماران بر می اید، هم واره میان ان چه جامعه گفته و ان چه معماران در پی بیان ان بوده اند پیوندی محکم و نیمه اگاه وجود داشته است.

 

 

1042634370421788703750201118308703.jpg روی جلد کتاب عصر اصلاعات، جلد اول: ظهور جامعه شبکه ایی

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

1054634371678348235000201134318233.jpg

لارا براون : شما گفته اید چیزی که شما را بیش از اندازه جذب معماری کرده است، بازی دوسویه ی بین طبیعت و ان چه انسان ساز است می بشد؟

ادواردو سوتو دی مر: یک پیکره تراش این اواخر گفته بود، هر چه ما در این دنیا می سازیم معماری است، او اشاره کرده بود، طبیعت؛ ان چه به صورت به ذات در دنیا وجود دارد، مخلوق خداوند است، و ان چه طبیعی نیست معماری است؛ قایق ها، خانه ها، پل ها، جاده ها و تمام چیزهای دیگری که ما می سازیم. بنابراین معماری غیر طبیعی است، اما غیر طبیعی بود الزاما به معنی ضد طبیعت بودن نیست، ارتباط بین ان چه طبیعی است با ان چه غیر طبیعی است تحت شمول یک رابطه طبیعی تعریف می شود، باید یک خلایی بین این دو وجود داشته باشد که این ها هم زیستی شان هارمونی داشته باشد، اگر ارتباط میان این دو هارمونیک نباشد، معماری حاصل از این ارتباط هم پایدار نخواهد بود.

لارا براون : شما از خلا صحبت می کنید، در عین حال در مورد استادیوم براگا از جدال میان معماری و سایت سخن رانده اید، ایا می شود به هم زیستی خلا و جدال فکر کرد؟

ادواردو سوتو دی مره:بله، اول یک سایت وجود دارد، بعد معماری به ان اضافه می شود و یک سایت جدید خلق می شود. سایت جدید روایتی است از یک رابطه بین یین ـ یانگ، سایت اولیه (طبیعت) و معماری (ماهیت انسان ساز)، اگر این دو به همزیستی منطقی با هم دست یابند در ان صورت می توان از معماری خوب سخن گفت.

لارا براون :و شما می گویید که این هم زیستی تداعی کننده نوعی تنش هم هست؟

ادواردو سوتو دی مره :بله دقیقا، هیچ رابطه ایی مسالمت امیز نیست، هارمونی صرفا از طریق کشمکش حادث می شود، در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، با درامی مواجه بودیم که طی ان کوه را می شکافتیم و از دل ان سنگ هایی استخراج می کردیم که از ان ها بستن ها می ساختیم، بتن، همان کوه است، اما نه در فرم طبیعی در فرم انسان سازش.

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تراشه های کانسپچوال ـ جِی آر؛ زیبایی شناسی حاشیه و شهر در قامت نمایشگاه

 

 

 

1053634371662951203750201155311203.jpg

وقتی کار هنریم! را شروع کردم 15 سالم بود، در ان زمان به تغییر جهان فکر نمی کردم،

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
فقط دوست داشتم گرافیتی انجام بدم ـ اسمم را همه جا می نوشتم و از شهر در قامت بوم نقاشی استفاده می کردم، من به تونل های پاریس می رفتم، بر بلندای ساختمان ها می رفتم، هر سفر گشت و گذاری بود، ماجراجویی بود، برایم خیلی شبیه حک نشانه هایمان بر جامعه بود، برای این که بگویم:"من این جا هستم"، بر بلندای ساختمان.

بعد از اینکه یک دوربین ارزان در مترو پیدا کردم، شروع کردم به مستند کردن این سفرهای پر ماجرا و ان ها را تبدیل به فتوکپی کردم، تصاویری بی نهایت کوچک در این ابعاد [با دست نشان می دهد]، حدودا 17 ساله بودم که شروع کردم به چسباندن این تصاویر و اسم اولین نمایشگاهم را گذاشتم گالری پیاده رو، فتوکپی ها را با رنگ قاب بندی می کردم تا با پسترها و اگهی های تبلیغاتی اشتباه نشوند، شهر بهترین نمایشگاهی بود که می توانستم تصور کنم، من هیچ وقت نمی توانستم کتابی از اثارم را اماده کنم و بعد ان را به یک گالری ارائه کنم وبه ان ها اجازه دهم که در مورد قابل قبول بودن کارهایم برای نمایش عمومی نظر دهند، من می خواستم این فرایند را مستقیما با مردم در خیابان قسمت کنم.

این جا پاریس است ـ

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
عنوان نمایشگاه را به فراخور مکانی که پروژه را در ان انجام می دادم تغییر دادم ـ این بخشی از کاری است که در شانزه لیزه انجام شده است، من خیلی به این کار افتخار می کنم، چرا که در ان زمان تنها 18 سال داشتم، من این عکس ها را بالای شانزه لیزه چسباندم، وقتی هم تصاویر را برداشتند، قاب های ان ها باقی مانده بود.

[خنده حضار]

نوامبر 2005 بود؛ خیابان ها می سوختند، موج عظیمی از شورش ها به سرعت به صدر تصاویری راه یافت که از پاریس مخابره می شد، همه به تله ویزیون هاشان چسبیده بودند و اغتشاش ها را نگاه می کردند، تصاویر خشماگینی که از حاشیه محله های حومه های شهر می امد. این بچه ها، خارج از کنترل به اتش نشان ها حمله می کردند و هرچیزی که در فروشگاه ها پیدا می شد را غارت می کردند، این مجرم ها، معتادین و بزه کاران به دنبال ایجاد محیط خود بودند.

و من یکی از تصاویری که یک سال پیش چسبانده بودم در تله ویزیون دیدم، در کنار ماشینی که داشت می سوخت، این ادم هایی که در تله ویزیون نشان می دادند دوستان من بودند، می شناختمشان، همه ان ها فرشته نبودند، اما هیولا هم نبودند، گیج کننده بود، دیدن ان تصاویر و تصاویری از ادم هایی که از دریچه تله ویزیون به من زل زده بودند.

پس به ان جا برگشتم، با یک لنز 28 میلی متری، این تنها لنزی بود که در ان زمان داشتم، با این لنز شما باید در فاصله 10 اینچی شخصی که می خواهید عکسش را بگیرید باشید و این یعنی اینکه باید به او اعتماد کنید، من پنج پرتره از مردم بُسکِت گرفتم. ان ها به چهره هایشان حالت های ترسناکی می دادند تا از خودشان کاریکاتور بسازند. بعد من این پرتره ها را تبدیل به پسترهای بزرگی کردم و در تمامی مناطق بورژوا نشین پاریس چسباندمشان، حتی نام، سن و ادرس محا زندگی این افراد را هم روی پسترها حک کردم، یک سال بعد نمایشگاهی از این تصاویر رو به روی ساختمان شهرداری پاریس برگزار شد. ما رفته بودیم از ادم هایی عکس گرفته بودیم که رسانه ها مصادره و تحریفشان کرده بودند و این جا جایی بود که من قدرت کاغذ و چسب را تشخیص دادم و با خودم گفتم ایا هنر می تواند دنیا را تغییر دهد؟

 

 

1053634371663733391250201113313393.jpg جی ار در اغاز

 

 

1053634371664466672500201126316673.jpg دوربین عکاسی و ثبت حادثه

 

 

105363437166534057875020115431573.jpg بدنه خیابان شانزه لیزه ـ قاب های خالی

 

 

1053634371666979016250201137319013.jpg بسکت ـ حاشیه پاریس

 

 

1053634371667943078750201114313073.jpg پروژه پاریس ـ حاشیه ها در متن

 

 

1053634371668762922500201136312923.jpg پرتره های پاریس ـ بدنه رو به روی ساختمان شهرداری پاریس

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تراشه های کانسپچوال ـ لِبـِـس وودز و شهر زیرمینی؛ تضاد هستی و وجود

 

 

 

10576343721346576100002011517614.jpg

انچه پی می یاد، بخشی از مقدمه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
است بر پروژه
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، پروژه ایی که هدفش افرینش شهری استعاری و رمانتیک بود خارج از چارچوب های غالب بر قالب برلین دهه 80، برلین جنگ سرد، برلین زیر سایه مناقشات اتمی، در اروپایی که میلان کُـندرا در مورد ان نوشت :"تا سر جایش هست از ان دیدن کنید".

ان چه در این شهر اتفاق می افتد، چیزی بیش از هم گرایی سیاسی است. ان چه اتفاق می افتد هم نوایی مردم است برای تجربه شرایط نوینی از حیات. در اعماق، درون توده سترگ سیاره زمین، اقلیم جدیدی از کنش ها، نیروهایِ ژئو ـ مکانیکی خلق می کنند ریشه گرفته از جریان های الکترومغناطیسی زمین گرانشی، نیروهای لرزه ایی که به سطح می ایند و به فرم ها و مناسباتی که حامل عصاره حیات در خود شهر زیرزمینی می باشند شکل می دهند.

از لرزه نامحسوس توده ی زمین نیروهایی ساطع می شوند که برج های واژگونه و پل ها را در قامت لرزه هایی کم و بیش نامحسوس حرکت می دهند، ساکنین شهر روی زمین این لرزه ها را حس می کنند، اگرچه بی نهایت ناخوداگاه، چرا که ساختمان هایشان از ورقه های اهن و فولاد و مس و برنز و الومینیوم ساخته شده، جنبش این مکان های کار و زندگیِ شهر زیرزمینی، طنینی بر پیکره فضای اجتماعی ـ مدنی گسترده شهر می افکند، این مکان های زیرزمینی درست مانند ابزارالات موسیقی در هم طنینی با زمین و با یکدیگر به ارتعاش در می ایند و در فرکانس های متنوع تغییر می کنند.

سیاق زندگی بر این ره شکل می گیرد. سازندگان شهر زیرزمینی با رفتن به زیرزمین به دنبال استقلال سیاسی می باشند، زیر دیوار، ان ها عملا می توانند طرح رقبای سیاسی خود را ناکام گذارند و در عین حال به تاسیس چیزی غیر قابل پیش بینی نیز نائل ایند: جهانی نوین، جهان بادـ لرزه ها و شارهای الکترومغناطیسی، جهان غلیان های ثابت ولی ناخوشایند و جز این ها جهان تغییرات ممتد. سازه های ان ها که ساخته می شوند تا با جهان بیرون مرتبط شوند، ابزار این تغییرند و قیاسی اند بر حیات ثابت و ایستای به ذات این سیاره و تغییراتی که ساکنان ان خواهان انند.

جدا از لینک هایی که در متن امده برای اشنایی بیشتر با لبس وودز می توانید ببینید

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
را

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

10606343721700876100002011817614.jpg

لارا براون: شما مخالف جهانی شدن هستید؟

ادواردو سوتو دی مر: بله، بدون شک، چرا که سنت محلی بابد حفظ شود و برایش شانی قائل شد. البته جهانی شدن مزایایی همچون ارتباط و سرعت به همراه داشته، اما وقتی پایش به معماری باز می شود، فکر نمی کنم بتواند نقش چندان در خوری بازی کند. در فیلم "زمان بازی"، ژاک تاتی از یک آژانس مسافرتی بازدید می کند، بر روی دیوارهای آژانس پسترهایی از سیدنی، نیویرک و متروپل هایی شبیه به ان اویزان است و روی هر کدام از این پستر بناهایی مشابه هم به چشم می خورند. اما این خیلی غلط است که یک اسمان خراش شیشه ایی در اکوادور بسازیم و چیزی شبیه به ان را هم در مسکو، اقلیم های این دو با هم متفاوتند و مناسک بافت اجتماعی هر دو جا هم، عبارتی هست که این روزها خیلی کم مورد استفاده دارد، کلمه ایی که به گمان من از "کیج" عمیق تر است و ان در خور و مناسب بودن است، چیزهایی که می سازیم باید مناسب حال و رزمان باشند.

لارا براون: ایا دیدگاه منفی شما نسبت به جهانی شدن مانعی بر سرکارتان هم بوده است؟

ادواردو سوتو دی مر: البته استفاده از مصالح محلی در میان اغنیا پذیرش بیشتری دارد تا احاد جامعه و این نسبت باید تغییر کند. لارا براون: و ایا شما باور دارید که این وضعیت می تواند تغییر کند؟ ادواردو سوتو دی مر: اره، اما این یعنی که جامعه تغییر کند، و این تحققش خیلی سخت است چون ما در دوره ایی نسبتا محافظه کار زندگی می کنیم. نباید فراموش کنیم که ما در چارچوب نظریه جامعه سرمایه داری زندگی می کنیم و همیشه منفعت حرف اول را می زند. انرژی جای گزین هیچگاه محقق نخواهد شد چرا که اقتصادهای بزرگ منفعتشان را در حمایت از تولید نفت می دانند.

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تراشه های کانسپچوال ـ لائوری اندرسُن و تام مِیـن؛ هستی محدود معماری و هرمنوتیک ترکیب

 

 

 

106363437300592792250020111227924.jpg

لائوری اندرسُن: خود تو فکر می کنی ناهم گون ترین ساختمانی که ساخته ایی کدام است

تام مین: هر کدامشان به یک نوعی ناهم گون و متناقض بوده اند، این برای من خیلی انتزاعی است، هیچ کدام از اثار من به صرف تمرکز بر یک ایده خاص طراحی نشده اند، در همین نیویرک

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
را در نظر بگیرید، همه اثارش حول یک ایده مرکزی سامان می یابد، اما نسل من به چیزی کاملا متفاوت باور و علاقه داشت، ما احساس قرابت عجیبی با زیست شناسی، اکولوژی و پیچیدگی های نظریه اشوب ـ به طور کلی سیستم های در هم تاب خورده و برهم کنش های چندگانه ـ داشتیم. تمام این ها خود را در سامان دهی ساختمان ها، طرح های شهری نشان می داد و در تمام این ها مناسبات بین چیزها مهم بود، خودچیزها و ذاتشان در جای گاه دوم اهمیت قرار داشت. بیست و یکی دوسالم بود از خیلی چیزها سر در نمی اوردم و نمی دانستم اوضاع از چه قرار است اما یک کار را خیلی خوب انجام می دادیم و برایمان معنی خاصی داشت: حمله با جداافتادگی و تکنیگی اثر هنری، ما به آرشیگرام نگاه می کردیم، ان ها ان موقع در یو سی ال اِی تدریس می کردند،
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
محصول ان هاست، و همین طور
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
یِ ولف پریکس و
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، و جالب این جاست که هیچکداممان تا ده سال بعد همدیگر را نمی شناختیم.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...