hfml 1545 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم نگرانم...میترسم یه درسو خراب کنم و یه ترم بخاطرش باز بخونم.... سلام اگر خوندید که هیچی، اگرم نخوندید بارها مواردی دیده شده که با نخوندن پاس شدن! حتی گاهی پاااااااااااااااس! در ترم های اول که کلا دروس را یکی درمیون پاس میکردم، به همین شکل یه درس سه واحدی ۱۸ یا ۱۸/۵ شدم ایشالا که خیره 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۳ سلاماگر خوندید که هیچی، اگرم نخوندید بارها مواردی دیده شده که با نخوندن پاس شدن! حتی گاهی پاااااااااااااااس! در ترم های اول که کلا دروس را یکی درمیون پاس میکردم، به همین شکل یه درس سه واحدی ۱۸ یا ۱۸/۵ شدم ایشالا که خیره خوووووووشبحالتون.ترسم از اینکه حالا که ترم آخرم تو این مدت خراب نکردم حالا الان خراب کنم. خونده بودم استاد گرام سوالا رو کامل نداده بود...خودشم نیومد...به استاد نشون میدیم میگه چطور حل میکنید وقتی سوال کامل نیس... داغونم ...نامه ام نوشتیم به ریاست...خدا بخیر کنه... با ارز پوزش اسپم شد... 5 لینک به دیدگاه
Nazanin.ad 6895 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم بعضی وقتا دهن قدیمیا رو باید طلا گرفت : میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس ، خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود (یا دیر بیرون رود)! 6 لینک به دیدگاه
ra.ar 967 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم ک سریع نمی تونم تصمیم بگیرم .... و نظر بقیه در تصمیم گرفتنم خیلی مهمه ..... 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم فقط آغوش مامانم حالم خوب میکنه... 4 لینک به دیدگاه
Nazanin.ad 6895 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم این تاپیک پر از انرژی منفیه... افسردگی میگیره آدم :5c6ipag2mnshmsf5ju3 6 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم زلزله امروز خیلی منو ترسوند هنوزم دارم میلرزم 6 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم دستام انقدر درد میکنه بخاطره سرم همچین نگهداشتم انگار دستام شکسته....کسی ام که نزدیکم میشه جیغ بنفش میکشم.... 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم بعد 2 سال باز بدترین روز زندگیم شد امروز....لعنت بهت... 2 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف ميكنم الان خيلي خسته شدم.. تا چندروز نيستم.. ولي باز ميام سر ميزنم و تالار رو شارژ ميكنمو ميرم.. 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم 2روز بهترین روزای زندگیم بوووووود:-) 2 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف ميكنم بد تو گل گير كردم نميدونم چيكار كنم.. فقط بخاطر يه سوتي... 2 لینک به دیدگاه
sara kia 3158 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف می کنم که روزای خیلی حساسی رو دارم میگذرونم، آخرش خوشه یا ... نمیدونم. 2 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ هر چه که تو زندگیم میگذره , برام روشن و مبرّاست. چیزی ندارم که اعتراف کنم. همه چی برام مثه روز روشنه. بدجوری خرکیفم. همشم با هوشیاری به دست آوردم. کلا راضی ام .عمق نگرانی ما، بیانگر فاصله ما از خداست... 3 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم خیلی من تو شرایط آنپاسم.... ینی روز نیست بیاد من در ارامش کامل باشم.. 3 لینک به دیدگاه
faaarnaz 5345 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم اهمیت دادن به حرف مردم بیخودترین کار ممکنه کاری که دلم میخاد و میکنم اما نه فقط از روی لج و لجبازی که با عقل هر چیم بشه تا آخرش پاش وای میستم 7 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم الان این شکلی ام:putertired: 5 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم چشمای منم داره کور میشه..امروز خیلی خسته شدم... 2 لینک به دیدگاه
ll3arg 643 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۳ اعتراف می کنم غمگین نیستم فقط تُهی ام .. خالی ِ خالی اعتراف می کنم که چند ساعته دارم مطلب ، ویدئو و .. انگیزشی میخونم و می بینم تا برای صحبتهای فردام خودمو آماده کنم ولی وقتی خودم از درون به هیچ کدوم اینا باور قلبی ندارم ( یعنی برام بی معنی شدن ) چطور میتونم به 2 نفر دیگه انگیزه و روحیه بدم و براشون حفظ ظاهر کنم و لبخند بزنم و محکم صحبت کنم؟؟!؟! اعتراف می کنم که ترس ِ از خوابام خوره شده افتاده به جونم.... اعتراف میکنم اون یک روزی که تنهای تنها به دور از بقیه بودم خیلی چسبید ولی کم بود اعتراف می کنم که همیشه به برنامه هایی که برای خودم می ریزم حالت تدافعی می گیرم و یادم نمیاد که به یکیش عمل کرده باشم و دونه دونه کارامو بعد از انجام شدن خط بزنم و آخر شب به خودم افتخار کنم // ..... زمستون هم باید به بی بخار بودن ِ خودش اعتراف کنه.. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده