رفتن به مطلب

روی دیوارشما چه کسی نقاشی میکرد؟


spow

ارسال های توصیه شده

تا میام اینجا خاطره خیلی ها برام زنده میشه باز:hanghead:

پیمان

آتوسا

مهران

بابایی

نوشی خانم

فروغ ( که ایشون منو با بچه ها آشنا کرد)

منیره

بهاره

حاج مرتضی

حانی

شهاب که فکر کنم همه یادشون باشه ایشون رو.. با اون اخبار تر و تازه اش!

 

و خیلی های دیگه که الان حضور ذهن کافی ندارم...

 

یادش بخیر

بهترین روزای زندگی من در اینترنت بود:hanghead:

  • Like 11
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 215
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

با توام !

 

آره تو!

 

اگر نمیخوای چیزی بکشی و میخوای اذیتم کنی هیچی نگو ! خط خطی نکن دیوارمو !

 

بذار سفید بمونه مثل سادگی مثل پاکی !

 

برو وقتی خواستی چیزی بکشی بیا یه نقاشی بکش نه خط خطی !

 

با توام ! آره همتون !

 

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ،

 

اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت

در آن هنگام

 

در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد

 

در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک

 

در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد

 

در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند

 

در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید

 

در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد

 

در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند

 

در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد

 

در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد

 

در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند

 

در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند

 

در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید

 

در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند

 

در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند

 

در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند

 

در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند

 

در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود

 

در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند

 

در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان

 

در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود

 

در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند

 

در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد

 

در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند

 

در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی

 

در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند

 

در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند

 

در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت

 

در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید

 

در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد

 

در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد

 

 

 

 

 

در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ...:4564:

  • Like 29
لینک به دیدگاه

دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ،

 

اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت

در آن هنگام

 

در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد

 

در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک

 

در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد

 

در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند

 

در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید

 

در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد

 

در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند

 

در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد

 

در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد

 

در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند

 

در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند

 

در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید

 

در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند

 

در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند

 

در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند

 

در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند

 

در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود

 

در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند

 

در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان

 

در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود

 

در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند

 

در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد

 

در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند

 

در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی

 

در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند

 

در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند

 

در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت

 

در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید

 

در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد

 

در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد

 

 

 

 

 

در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ...:4564:

این منم؟؟؟ :ws3:

 

شاید برای اون نوزاد سکوت کردی:imoksmiley:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ،

 

اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت

در آن هنگام

 

در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد

 

 

در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک

 

در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد

 

در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند

 

در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید

 

در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد

 

در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند

 

در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد

 

در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد

 

در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند

 

در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند

 

در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید

 

در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند

 

در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند

 

در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند

 

در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند

 

در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود

 

در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند

 

در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان

 

در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود

 

در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند

 

در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد

 

در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند

 

در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی

 

در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند

 

در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند

 

در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت

 

در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید

 

در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد

 

در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد

 

در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ...:4564:

 

به به عالي و زيبا ... :icon_gol:

مثل هميشه بيست بيست ... :icon_gol::icon_gol::ws2:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...