Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ تا میام اینجا خاطره خیلی ها برام زنده میشه باز پیمان آتوسا مهران بابایی نوشی خانم فروغ ( که ایشون منو با بچه ها آشنا کرد) منیره بهاره حاج مرتضی حانی شهاب که فکر کنم همه یادشون باشه ایشون رو.. با اون اخبار تر و تازه اش! و خیلی های دیگه که الان حضور ذهن کافی ندارم... یادش بخیر بهترین روزای زندگی من در اینترنت بود 11 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ وایا در نبود ما یادی از درها خواهد گذشت... 6 لینک به دیدگاه
mohammad 87 سبز 2382 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ من به چشمهای بیقرار تو قول می دهم! ریشههای ما به آب، شاخههای ما به آفتاب میرسد... ما دوباره سبز میشویم. 7 لینک به دیدگاه
arian ariaey 1755 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ فکرشو نمی کردم تاپیک سیاسی هم اینجا باشه! عجیبه! 1 لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ فکرشو نمی کردم تاپیک سیاسی هم اینجا باشه! عجیبه! سیاســـی نیست که!!! یاد ایامه!!! 5 لینک به دیدگاه
arian ariaey 1755 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ سیاســـی نیست که!!!یاد ایامه!!! اما ظاهرش که سیاسی به نظر می آد! 1 لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ اما ظاهرش که سیاسی به نظر می آد! نه داداش خبری نیست... یه تاپیک 30یا30 اینجا یافت نمیشه.. همه سریع پاک میشن 2 لینک به دیدگاه
arian ariaey 1755 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ نه داداشخبری نیست... یه تاپیک 30یا30 اینجا یافت نمیشه.. همه سریع پاک میشن در هر صورت,مگه باشه چه ایرادی داره؟ مثلا ما حق بیان داریم! 2 لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ در هر صورت,مگه باشه چه ایرادی داره؟ مثلا ما حق بیان داریم! اگه باشه انجمن میره هواااا!!! 4 لینک به دیدگاه
mohammad 87 سبز 2382 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۰ خوبم... درست مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داس ها نیستم... ! 8 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۰ دیوارم پر است از نقاشی های تو تنها جای امضایت خالی است امضا می کنی؟ 10 لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۰ دیوارم پر است از نقاشی های تو تنها جای امضایت خالی است امضا می کنی؟ من که برا همه امضا کردم... شما هم روش!!!! 6 لینک به دیدگاه
Nightingale 10531 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۰ با توام ! آره تو! اگر نمیخوای چیزی بکشی و میخوای اذیتم کنی هیچی نگو ! خط خطی نکن دیوارمو ! بذار سفید بمونه مثل سادگی مثل پاکی ! برو وقتی خواستی چیزی بکشی بیا یه نقاشی بکش نه خط خطی ! با توام ! آره همتون ! 9 لینک به دیدگاه
::: شیـــما ::: 6955 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۰ با توام ! آره همتون ! بالاخره اون یا هممون ؟ 2 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۰ دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ، اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت در آن هنگام در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ... 29 لینک به دیدگاه
am in 25041 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۰ دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ، اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت در آن هنگام در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ... این منم؟؟؟ شاید برای اون نوزاد سکوت کردی:imoksmiley: 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۰ دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ، اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت در آن هنگام در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ... به به عالي و زيبا ... مثل هميشه بيست بيست ... :icon_gol::ws2: 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده