رفتن به مطلب

روی دیوارشما چه کسی نقاشی میکرد؟


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

تا میام اینجا خاطره خیلی ها برام زنده میشه باز:hanghead:

پیمان

آتوسا

مهران

بابایی

نوشی خانم

فروغ ( که ایشون منو با بچه ها آشنا کرد)

منیره

بهاره

حاج مرتضی

حانی

شهاب که فکر کنم همه یادشون باشه ایشون رو.. با اون اخبار تر و تازه اش!

 

و خیلی های دیگه که الان حضور ذهن کافی ندارم...

 

یادش بخیر

بهترین روزای زندگی من در اینترنت بود:hanghead:

  • Like 11
  • پاسخ 215
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

cevg0twbjutqsjuw93g.jpg

 

یاد حانی بخیر :hanghead:

  • Like 8
ارسال شده در

وایا در نبود ما یادی از درها خواهد گذشت...

  • Like 6
ارسال شده در

0o2ihkfui15s5s97gswi.jpg

 

یادش بخیر

مهندسان:hanghead:

  • Like 10
ارسال شده در

ما بیشماریم :hanghead:

  • Like 6
ارسال شده در

من به چشم‌های بی‌قرار تو قول می دهم! ریشه‌های ما به آب، شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد... ما دوباره سبز می‌شویم.

:a030:

 

  • Like 7
ارسال شده در

فکرشو نمی کردم تاپیک سیاسی هم اینجا باشه! عجیبه!

  • Like 1
ارسال شده در
فکرشو نمی کردم تاپیک سیاسی هم اینجا باشه! عجیبه!

سیاســـی نیست که!!!

یاد ایامه!!!:hanghead:

  • Like 5
ارسال شده در
سیاســـی نیست که!!!

یاد ایامه!!!:hanghead:

 

اما ظاهرش که سیاسی به نظر می آد!

  • Like 1
ارسال شده در
اما ظاهرش که سیاسی به نظر می آد!

نه داداش

خبری نیست...

یه تاپیک 30یا30 اینجا یافت نمیشه..

همه سریع پاک میشن

  • Like 2
ارسال شده در
نه داداش

خبری نیست...

یه تاپیک 30یا30 اینجا یافت نمیشه..

همه سریع پاک میشن

در هر صورت,مگه باشه چه ایرادی داره؟ مثلا ما حق بیان داریم!

  • Like 2
ارسال شده در
در هر صورت,مگه باشه چه ایرادی داره؟ مثلا ما حق بیان داریم!

اگه باشه انجمن میره هواااا!!!

:hanghead:

  • Like 4
ارسال شده در

خوبم...

درست مثل مزرعه ای که

محصولش را ملخ ها

خورده اند

دیگر نگران داس ها نیستم... !

  • Like 8
ارسال شده در

دیوارم پر است از نقاشی های تو %282472%29.gif

تنها جای امضایت خالی است

امضا می کنی؟

  • Like 10
ارسال شده در
دیوارم پر است از نقاشی های تو %282472%29.gif

تنها جای امضایت خالی است

امضا می کنی؟

من که برا همه امضا کردم... شما هم روش!!!!:hanghead:

  • Like 6
ارسال شده در

با توام !

 

آره تو!

 

اگر نمیخوای چیزی بکشی و میخوای اذیتم کنی هیچی نگو ! خط خطی نکن دیوارمو !

 

بذار سفید بمونه مثل سادگی مثل پاکی !

 

برو وقتی خواستی چیزی بکشی بیا یه نقاشی بکش نه خط خطی !

 

با توام ! آره همتون !

 

 

  • Like 9
ارسال شده در

 

با توام ! آره همتون !

 

 

بالاخره اون یا هممون ؟ :ws3:

  • Like 2
ارسال شده در

دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ،

 

اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت

در آن هنگام

 

در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد

 

در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک

 

در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد

 

در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند

 

در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید

 

در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد

 

در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند

 

در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد

 

در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد

 

در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند

 

در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند

 

در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید

 

در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند

 

در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند

 

در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند

 

در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند

 

در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود

 

در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند

 

در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان

 

در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود

 

در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند

 

در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد

 

در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند

 

در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی

 

در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند

 

در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند

 

در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت

 

در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید

 

در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد

 

در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد

 

 

 

 

 

در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ...:4564:

  • Like 29
ارسال شده در

دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ،

 

اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت

در آن هنگام

 

در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد

 

در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک

 

در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد

 

در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند

 

در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید

 

در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد

 

در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند

 

در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد

 

در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد

 

در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند

 

در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند

 

در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید

 

در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند

 

در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند

 

در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند

 

در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند

 

در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود

 

در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند

 

در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان

 

در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود

 

در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند

 

در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد

 

در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند

 

در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی

 

در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند

 

در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند

 

در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت

 

در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید

 

در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد

 

در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد

 

 

 

 

 

در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ...:4564:

این منم؟؟؟ :ws3:

 

شاید برای اون نوزاد سکوت کردی:imoksmiley:

  • Like 8
ارسال شده در

دلم گرفته بود ..... گفتم بیام اینجا ، ولی نشستم با خودم فکر کردم چرا دوست دارم بیام اینجا ، چی باعث میشه که اینجا احساس آرامش کنم ؟ به نتایج جالبی رسیدم ،

 

اول میخواستم به صورت طنز بنویسم ولی شد مشخصات اونایی که میشناسم ...اسم خیلیا جا موند ..معذرت

در آن هنگام

 

در آن هنگام که محمد ساده و بی ریا در پشت این نقاب حای می گیرد

 

 

در آن هنگام که امین دستور سکوت می دهد بر خواب آرام یک کودک

 

در آن هنگام که asal sadra ، آشنای صدساله مان شد

 

در آن هنگام که محمرضا نوای موسیقی اش را به گوش مجازیان می رساند

 

در آن هنگام که shadmehrbazطنین صدایش را به رخ بلبلان می کشید

 

در آن هنگام که محمد امین در پی آمال و آرزوهایش ، چمدان به دست روانه ی واقعیت شد

 

در آن هنگام که یاقوت سفید نقشی از تصاویر بر صفحات می نشاند

 

در آن هنگام که هادی ناصح در پروفایلها نشسته بر صندلی راحتی نقش آسایش را در خاطرها میسازد

 

در آن هنگام که mr.specific بزرگ خاطرات خوش خود را سوغات می دهد

 

در آن هنگام که هیلدا در ظاهر دخترکی خواب آلود با عروسکی به دست ، تبسم را بر لبان می نشاند

 

در آن هنگام که میلاد سخن از پویا بودن بر زبان می راند

 

در آن هنگام که anne shirley در کنار دریاچه نقره ای چشمانش را به رویا می گشاید

 

در آن هنگام که مهناز مهربانی و صفا را نثار همگان می کند

 

در آن هنگام که مریم راد ، " زندگی رنگی شد " را بر تمام صفحات جاری می کند

 

در آن هنگام که عمو سجاد تلاش و استقامت را می آموزاند

 

در آن هنگام که رضا دیگران را به صبر فرا می خواند

 

در آن هنگام که شقایق با ظاهری شوخ طبع قوانین را متذکر می شود

 

در آن هنگام که پسر ایرانی شادی را حکمران می کند

 

در آن هنگام که اسی دست به دعا بر می آرد رو به آسمان برای همگان

 

در آن هنگام که اسحاق در پی علایق خویش رهسپار می شود

 

در آن هنگام که بهروز با آن امضاء ، گاهی قبول واقعیت را فریاد می کند

 

در آن هنگام که امید – جد بزرگوار- خاطراتی خوش از خود بر جای می گذارد

 

در آن هنگام که دنی جان ما را به پرواز می خواند

 

در آن هنگام که جوجو آرام آرام گام بر میدارد در مسیر روشنایی

 

در آن هنگام که میرحسین روزهای سبز را خاطرنشان می کند

 

در آن هنگام که ممولی عطر غزل ها در وجودمان می پراکند

 

در آن هنگام که بردیا نام نیکش را بر جای گذاشت

 

در آن هنگام که فرناز سخاوت را جان بخشید

 

در آن هنگام که HAMED.CFD پند فروتنی می دهد

 

در آن هنگام که persian_kb سبزترین روزها را رقم میزد

 

در این هنگام من جز سکوت چیزی ندارم ...:4564:

 

به به عالي و زيبا ... :icon_gol:

مثل هميشه بيست بيست ... :icon_gol::icon_gol::ws2:

  • Like 10

×
×
  • اضافه کردن...