رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

نرسد گوش کسي ناله و فرياد مرا

 

 

مي رود در همه عالم همه شب داد مرا

 

 

هرگز از ياد من اي يار نرفتي ، هرگز

 

 

اي دريغ از تو که هرگز نکني ياد مرا

 

 

در جهان خوب وبد و شادي و غم در گذر است

 

 

از غمت گشت فنا پايه و بنياد مرا

 

 

بي کس و خسته و تنها و پريشان حالم

 

 

مي برد نيمه شبي سوي خدا،باد مرا

 

 

برو اي ياد کهن يار و مرا تنها کن

 

 

ياد ياران قديمي نکند شاد مرا

 

 

روزگاري است که در بند غمت در بندم

 

 

مرگ مي آيد و روزي کند آزاد مرا

 

 

من و پايان جدايي ز غمت نيست اميد

 

 

عشق کوهي دگر از درد فرستاد مرا

  • Like 1
لینک به دیدگاه

منو دریا منو بارون منو آسمون صدا کن

 

اسممو واژه به واژه تو دل ترانه جا کن

 

منو تنها منو عاشق منو خوب من صدا کن

 

منو از همین ترانه واسه ما شدن صدا کن

 

منو بی واژه صدا کن هم صدا تر از همیشه

 

به همون اسم عزیزی که برات کهنه نمیشه

 

واسه زندگی صدام کن واسه هر چی عاشقانس

 

واسه حرفای قشنگی که نگفته شاعرانس

 

منو دریا منو بارون منو آسمون صدا کن

 

اسممو واژه به واژه تو دل ترانه جا کن

 

منو شب صدا کن اما اون شبی که تورو داره

 

اون شبی که جای ماهش تورو پیش من بیاره

 

منو آیینه صدا کن که میخوام مثل تو باشم

 

که برای با تو بودن میخوام از خودم جدا شم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

گشته خزان نوبهار من بهار من

رفت ونیامد نگار من نگارمن

سپری شد شب جدایی به امیدی که تو بیایی

اخر ای امید قلبم با من از چه بی وفایی

  • Like 10
لینک به دیدگاه

تو یه رویای قشنگی توی خواب هرشب من

تو یه آآآآه سینه سوزی توی گرمای تب من

تو یه فریاد بلندی تو سکوت بی کسی هام

تو یه عشقی که بریدی منو از دلبستگی هام

  • Like 6
لینک به دیدگاه

من را همچون تک تک آدم های دور و بـــر خودت

نگاه کن

همـه ی دل نگرانـی هایم

مثل تمامـی زن هایـی است

که تـو می شناسـی

شاید کمتـر . شاید بیشتــر !

دل نگرانــی هایـــی که

گاهـی مـرا تا سـر حــد بــی خود شدن می بــرد

و گاهــی هم باز نمـی گرداند

از نبودنت می ترسم

از بودنت دلهره دارم

و باز هم می مانم میان بودن و نبودن تـو

  • Like 6
لینک به دیدگاه

امشب از درد جدايي به لب آمد جانم

 

 

غزل مرگ در آغوش اجل مي خوانم

 

 

سينه ام تنگ و گلو بغض غريبي دارد

 

 

يا رب از کار دل و دهر و فلک حيرانم

 

 

شب پايان من است امشب و ايام فراق

 

 

به جهنم روم از آتش عشقش ، دانم

 

 

من اسير لب و لعل و خط و خالش گشتم

 

 

نرود ياد من از ياد که جاويدانم

 

 

فتنه ي عشق گريبان من خسته گرفت

 

 

مست چشم و نگهش سست نمود ايمانم

 

 

سخن تلخ مکن از تلخي هجران باشد

 

 

منم امروز که از دست دلم ويرانم

 

 

دوستانم همه رفتند و منم خواهم رفت

 

 

که مرا چند صباحي به جهان مهمانم

 

 

هاديا ، پند رفيقان همه از خوبي نيست

 

 

چه بسا دوست که شاد است از اين پايانم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اگر پنج دقیقه دیرتر بیدار می شدم

 

یا بند کفشم کمی بازی در می آورد

 

یا به جای تاکسی اول ؛ دوم را سوار می شدم

 

یا کمی آرامتر راه میرفتم

 

صندلی روبروی تو را دیگری پر می کرد

 

نمی دیدمت ...

 

خدا حساب همه جا را کرده بود !

 

بازی در نیار

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ای سرزمین پاک

با اولین شکوفه ی هر سال در دشت چشم های تو بیدار می شوم

باغ پر از شکوفه ی اندیشه های من

در دشت چشم های تو این دشت های سبز

هر باغ شعر من

پیغام بخش جلوه ی روزان بهتریست

هر غنچه،

هر شکوفه،

هر ساقه ی جوان،

دنیای دیگریست.

ای سرزمین پاک

من با پرندگان خوش آوای باغ شعر

در دشت چشم های تو، سرشار هستی ام.

من با امید روشن این باغ پر سرود

در خویش زنده ام.

 

دشت جوان چشم تو سبز و شکفته باد.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

صدا كن مرا...

صداي تو خوبست!

صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است

كه در انتهاي صميميت حزن مي‌رويد

در ابعاد اين عصر خاموش

من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم!

بيا تا برايت بگويم كه تنهايي من چه اندازه است..

و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي‌كرد

«و خاصيت عشق اينست»

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...