رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

بین نام مـن و تـو ... انـــدکی فاصــله است

بین دست مـن و تـو ... فاصــله بسـیــار است

بین احساس مـن و تـو ... اما ذره ای فاصــله نیست!

درک این جمله مــرا میگــوید: میتــوان در گــذر از سخـتی ها...... یــاوری را حـس کــرد...

مطمــئن بـــود و یقــیـن پــیدا کـــرد که اگـــر فاصــــله را بــــرداریـــم «مــن و تـــو ! یک نفـریــم»

  • Like 7
لینک به دیدگاه

زيباترين دريا

دريايى است كه هنوز در آن نرانده‏ايم

زيباترين كودك

هنوز شيرخواره است

زيباترين روز

هنوز فرا نرسيده است

و زيباتر سخنى كه مى‏خواهم با تو گفته باشم

هنوز بر زبانم نيامده است.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

به آن شبی که

چشمهایت مرا مسحور خود کرد

می اندیشم؛

شاید بتوانم

موسیقی احساس دلت را

بشنوم؛

از خانه بیرون می زنم،

در لامکان

تنها چشمهای تو را می بینم؛

در آواز پرندگان،

در قطره های باران؛

به خود می آیم!

من اینجا چه میکنم؟

همانجایی که آن شب،

چشمهایت

مرا مسحور خود کرد!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است

بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است

 

گرت ز دست برآید مراد خاطر ما

به دست باش که خیری به جای خویشتن است

 

به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمع

شبان تیره مرادم فنای خویشتن است

 

چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل

مکن که آن گل خندان برای خویشتن است

 

به مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاج

که نافه‌هاش ز بند قبای خویشتن است

 

مرو به خانه ارباب بی‌مروت دهر

که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

 

بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او

هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است.

.

.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

هنوز هم دلم تنگ مے شود

برای محض حرف زدـــــنت

و براے تکیه کلامهایـــت

که نمے دانستی

فقط کـــلام تو نبود

من هم به آنها ...

تکـــیه داده بودمـــــ!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

 

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

 

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

 

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

به دو زلف یار دادم دل بیقرار خود را

چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را

شبی ار به دستم افتد سر زلف یار با من

همه مو به مو شمارم غم بی شمار خود را

  • Like 6
لینک به دیدگاه

امشب برای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست

 

در این خرابات جهان یک خانه می خواهم که نیست

 

در غربت چشمان تو تنهاییم آواره شد

 

در وصف این نامردمان یک واژه می خواهم که نیست

  • Like 9
لینک به دیدگاه

امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت

 

سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم

 

امشب دوباره تو را گم کرده ام

 

میان آشفته بازار افکار مبهمم

 

توی کوچه های بی عبور پاییزی

 

دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را

 

منتظر نشسته ام

  • Like 6
لینک به دیدگاه

غريب است دوست داشتن.

 

و عجيب تر از آن است دوست داشته شدن...

 

وقتي مي‌دانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ...

 

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده؛

 

به بازيش مي‌گيريم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بي رحم ‌تر.

 

تقصير از ما نيست؛

 

تماميِ قصه هايِ عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

  • Like 10
لینک به دیدگاه

باید تورو پیدا کنم، شاید هنوزم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی، تقدیر بی تقصیر نیست

با اینکه بی تاب منی، بازم منو خط می زنی

باید تورو پیدا کنم، تو با خودت هم دشمنی

کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه

اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه

  • Like 5
لینک به دیدگاه

زدرد عشق تو با کس حکایتی که نکردم

چرا جفای تو کم شد ؟ شکایتی که نکردم

چه شد که پای دلم را ز دام خویش رهاندی

از آن اسیر بلاکش حمایتی که نکردم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات

 

باشد، قبول...لااقل این نکته را بدان:

 

آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم

 

در سینه می تپید،دلم بود...نا مهربان..

  • Like 10
لینک به دیدگاه

شنیدی که دلم گفت بمان ایست نرو

به خدا وقت خداحافظی ات نیست نرو

نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست

گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست؟

نرو

  • Like 9
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...