YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 31 فروردین، 2010 آنی که ز جانم آرزوی تو نرفت از دل هوس روی نکوی تو نرفت از کوی تو هر که رفت دل را بگذاشت کس با دل خویشتن ز کوی تو نرفت 4
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 31 فروردین، 2010 تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد عجب گر در چمن برپای خیزی که سرو راست پیشت خم نباشد مبادا در جهان دلتنگ رویی که رویت بیند و خرم نباشد من اول روز دانستم که این عهد که با من میکنی محکم نباشد که دانستم که هرگز سازگاری پری را با بنی آدم نباشد مکن یارا دلم مجروح مگذار که هیچم در جهان مرهم نباشد بیا تا جان شیرین در تو ریزم که بخل و دوستی با هم نباشد نخواهم بی تو یک دم زندگانی که طیب عیش بی همدم نباشد نظر گویند سعدی با که داری که غم با یار گفتن غم نباشد حدیث دوست با دشمن نگویم که هرگز مدعی محرم نباشد
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 31 فروردین، 2010 تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد عجب گر در چمن برپای خیزی که سرو راست پیشت خم نباشد مبادا در جهان دلتنگ رویی که رویت بیند و خرم نباشد من اول روز دانستم که این عهد که با من میکنی محکم نباشد که دانستم که هرگز سازگاری پری را با بنی آدم نباشد مکن یارا دلم مجروح مگذار که هیچم در جهان مرهم نباشد بیا تا جان شیرین در تو ریزم که بخل و دوستی با هم نباشد نخواهم بی تو یک دم زندگانی که طیب عیش بی همدم نباشد نظر گویند سعدی با که داری که غم با یار گفتن غم نباشد حدیث دوست با دشمن نگویم که هرگز مدعی محرم نباشد 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 31 فروردین، 2010 این چه سوداست کز تو در سر ماست وین چه غوغاست کز تو در بر ماست از تو در ما فتاده شور و شری این همه شور و شر نه در خور ماست تا تو کردی به سوی ما نظری ملک هر دو جهان مسخر ماست پاکباز آمدیم از دو جهان کاتشت در میان جوهر ماست آتشی کز تو در نهاد دل است تا ابد رهنمای و رهبر ماست دیدهای کو که روی تو بیند دیده تیره است و یار در بر ماست ما درین ره حجاب خویشتنیم ورنه روی تو در برابر ماست تا که عطار عاشق غم توست دل اصحاب ذوق غمخور ماست
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 31 فروردین، 2010 این چه سوداست کز تو در سر ماست وین چه غوغاست کز تو در بر ماست از تو در ما فتاده شور و شری این همه شور و شر نه در خور ماست تا تو کردی به سوی ما نظری ملک هر دو جهان مسخر ماست پاکباز آمدیم از دو جهان کاتشت در میان جوهر ماست آتشی کز تو در نهاد دل است تا ابد رهنمای و رهبر ماست دیدهای کو که روی تو بیند دیده تیره است و یار در بر ماست ما درین ره حجاب خویشتنیم ورنه روی تو در برابر ماست تا که عطار عاشق غم توست دل اصحاب ذوق غمخور ماست 2
rahele_s 6472 ارسال شده در 8 اردیبهشت، 2010 هرگاه دلت یاد کسی کرد و فرو ریخت یاد ار که من نیز به یاد تو چنینم 3
آرماندیس 4786 مالک ارسال شده در 9 اردیبهشت، 2010 نمي داني كه چه قدر خسته ام و اندكي دلتنگ ِ عادت ِ بودنت از وقتي نبوده اي( يا نخواسته ايم كه بماني) قطره قطره اب هايي كه مي چكد از اسمان دلتنگي را مانند ان اسفنج هاي كهنه به خود گرفته ام باد كرده ام ان قدر كه جا نمي شوم در اين كلمات. 6
SHARLIN 306 ارسال شده در 9 اردیبهشت، 2010 می خوام روی تخته سنگ بنویسم دلم برات تنگ شده.. بعد با اون بزنم تو سرت.. تا بفهمی دلتنگی چقدر درد داره:8713: 4
آرماندیس 4786 مالک ارسال شده در 9 اردیبهشت، 2010 به این فکر می کنم که اگر قرار باشد کلاغ های آخر داستانمان به خانه شان برسند چه عاشقانه ی مزخرفی می شویم ... 5
آرماندیس 4786 مالک ارسال شده در 13 اردیبهشت، 2010 تا وقتي بودي همه چيز خوب بود زندگي اين همه بدبختي نداشت. بي تو خطي از سياه كشيدند دور اميد بي تو شادابي ما را خط خطي كردند يك پنجره كم است نمي تواند زيبايي دريا را نشان بدهد كم است امكانات انساني ما بي تو در تاريكي هستيم بيا ما را بيرون ببر ببر به لحظه هاي تازه! 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 اردیبهشت، 2010 روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و كار آخر شد آن همه ناز و تنعم كه خزان میفرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شكر ایزد كه به اقبال كله گوشه گل نخوت باد دی و شوكت خار آخر شد صبح امید كه بد معتكف پرده غیب گو برون آی كه كار شب تار آخر شد آن پریشانی شبهای دراز و غم دل همه در سایه گیسوی نگار آخر شد باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز قصه غصه كه در دولت یار آخر شد ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد كه به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد در شمار ار چه نیاورد كسی حافظ را شكر كان محنت بیحد و شمار آخر شد 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 اردیبهشت، 2010 ای وصـــالــت آرزوی عـاشـقــــان وی خیــالــت پیش روی عـا شقـان هـر کجـا کـردم نظـربــالا و پســـت جـلوه ای ازروی زیبــای تو هســت خـرقـه پـوشـان محـو دیـدار تواند ای وصـــالــت آرزوی عـاشـقــــان وی خیــالــت پیش روی عـا شقـان هـر کجـا کـردم نظـربــالا و پســـت جـلوه ای ازروی زیبــای تو هســت خـرقـه پـوشـان محـو دیـدار تواند باده نوشان مست دیدار تواند هـــم بـود در هــر دلـی مــاوای تو هــم بـود در هـر سـری سـودای تو حـرفـی از اسـرار عشقــم یـــاد ده هــم بســوزان هـم مـرا بـر بــاد ده 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 اردیبهشت، 2010 حوا ترین حوای من ! سیب تو را نوشیده ام آدم ترین آدم منم از سمت تو روییده ام ای اتفاق خوب من ! لیلا ترین مجنون عشق ! وامق ترین عذرا منم عطر تو را بوییده ام فرهاد شیرینت منم در بیستون حادثه ای خسرو آیینه ها ! من با تو خود را دیده ام ارزانی آهوی تو این دشت بی پروای من بارانی چشم توام با تو فقط باریده ام یک لحظه یک آن یک نفس بر من بریز آیینه را از آسمان بکر تو صدها ترا نه چیده ام خاتون تنهای دلم ! آغاز ناب هر غزل ! حوا ترین حوای من ! سیب تو را نوشیده ام 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 اردیبهشت، 2010 با دوست باش گر همه آفاق دشمنند کو مرهمست اگر دگران نیش میزنند ای صورتی که پیش تو خوبان روزگار همچون طلسم پای خجالت به دامنند یک بامداد اگر بخرامی به بوستان بینی که سرو را ز لب جوی برکنند تلخست پیش طایفهای جور خوبروی از معتقد شنو که شکر میپراکنند ای متقی گر اهل دلی دیدهها بدوز کاینان به دل ربودن مردم معینند یا پردهای به چشم تأمل فروگذار یا دل بنه که پرده ز کارت برافکنند جانم دریغ نیست ولیکن دل ضعیف صندوق سر توست نخواهم که بشکنند حسن تو نادرست در این عهد و شعر من من چشم بر تو و همگان گوش بر منند گویی جمال دوست که بیند چنان که اوست الا به راه دیده سعدی نظر کنند 2
آرماندیس 4786 مالک ارسال شده در 21 اردیبهشت، 2010 آشکارا نهان کنم تا چند؟.. دوست می دارمت به بانگ بلند! 3
آرماندیس 4786 مالک ارسال شده در 21 اردیبهشت، 2010 ما هم که عاشقیم و خدا هم غریبه نیست عمری که میرود به فنا هم فدای تو شعر و قصیده و هر آنچه داشتم شد وقف گفتن از ماجرای تو... 3
آرماندیس 4786 مالک ارسال شده در 21 اردیبهشت، 2010 در چشم های تو ... هزاران فال قهوه است ! که بی خوابی های مرا تعبیر می کند ...! 9
Yuhana 12780 ارسال شده در 21 اردیبهشت، 2010 کسی چه می داند شاید روزی از همین روزها من هم به تو رسیدم ! خدا را چه دیده ای ؟! اگر چنین شود دستت را می گیرم و به تماشای جاده ها می برمت ... جاده ها ماشین ها آدم ها و راههایی که پایان ندارد ! فراموش نباید کرد " روزی همه ی راهها به هم خواهند رسید " مثل من به تو ...! امیر آقایی 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست به حاجب در خلوت سرای خاص بگو فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظر خاطر مرفه ماست اگر به سالی حافظ دری زند بگشای که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست 5
ارسال های توصیه شده