رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

می خواهم از تو بگویم

 

بی آن که در جستجوی قافیه باشم

 

و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم

 

می خواهم از تو بگویم

 

از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری

 

با ساده ترین کلمات

 

همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد

 

می خواهم بگویم دوستت دارم

 

امشب نه می خواهم برایت از آسمان خورشید بیاورم

 

نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم

 

و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم

 

فقط ساده و با صداقت

 

همراه با شاهدی صادق

 

از اعماق جانی سوخته

 

با چشمانی بارانی

 

می خواهم بگویم دوستت دارم

 

و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید

 

من تقدس عشقت را

 

بر کرامت وجودم نشانده ام

  • Like 6
لینک به دیدگاه

زیبا ؛

 

کنار حوصله ام بنشین

 

بنشین مرا به شط غزل بنشان

 

بنشان مرا به منظره ی عشق

 

بنشان مرا به منظره ی باران

 

بنشان مرا به منظره ی رویش

 

من سبز می شوم

  • Like 8
لینک به دیدگاه

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

 

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

 

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

 

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

 

تا هر صبح برایت شعری می سرودم

آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

 

و بر صورتت می لغزیدم

ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم

 

تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت

 

را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد که مرهمی شود برای دلتنگی هایم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

اشك ها قطـره نيستنـد !

بلكه كلمـاتى هستنـد كه مى افتنـد ....

فقط بخاطـر اينكه :

پيـدا نـميكنند كسى را

كه معنــى اين كلمـات را بــفهمـد ... !!!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

به همه خواهم گفت

به نسیمی که گذر خواهد کرد،

به شهابی که درخشید به شب،

به شب روشن پاک،

به سپیدار بلند،

به پرستو که غمین ترک کند لانه خویش،

به همه خواهم گفت

به شرابی که به پیمانه تو میرقصد،

و تو را مست کند شب همه شب،

من به هر کوچه که تو میگذری،

کوچه هایی که پر از خاطره است...

به همه خواهم گفت

که تو را دارم دوست

که تو را دارم دوست

  • Like 11
لینک به دیدگاه

chaie_www_atrebaroon_blogfa_com_.jpg

 

تنها نشسته ام... چای مینوشم، و بغض می کنم !

هیچکس مرا به یاد نمی آورد ! این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی !

و من ... حتی آرزوی یکی نبودم ...

  • Like 11
لینک به دیدگاه


این بار دلم

نه براے آدمے ...

نه براے ملکے ...

نه براے عشقے ...

نه براے چیزے ...

 

که دلم براے خودم تنگ شده است...

 

iuacbecxw2abuqm2g6qq.jpg

  • Like 11
لینک به دیدگاه

اين شعر را سيد اشرف الدين گيلاني (نسيم شمال)يکصد سال پيش در وصف روحيات مردم ايران سروده

 

(!بحمدالله حالا اين جوري نيست)

 

 

ما ملت ايران همه باهوش و زرنگيم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگيم

ما باک نداريم ز دشنام و ملامت

ما ميل نداريم به آثار و علامت

گر باده نباشد سر وافور سلامت

ازنام گذشتيم همه مايل ننگيم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگيم

 

گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملاليم

لاغر ز فراق وکلا همچو هلاليم

شب فکر شرابيم

سحر طالب بنگيم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگيم

 

يک روز به ميخانه و يک روز به مسجد

هم طالب خرما و همي طالب سنجد

هم عاشق زيتون وهمي عاشق کنجد

با علم و ترقي همه چون شيشه و سنگيم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگيم

 

اسباب ترقي همه گرديد مهيا

پرواز نمودند جوانان به ثريا

گرديد روان کشتي علم از تک دريا

ما غرق به درياي جهالت چونهنگيم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگيم

 

يا رب ز چه گرديد چنين حال مسلمان

بهر چه گذشتند زاسلام و ز ايمان!

خوبان همه تصديق نمودند به قرآن

ما بوالهوسان تابع قانون فرنگيم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگيم

 

مردم همه گويا شده مال و خموشيم

چون قاطر سرکش لگدانداز چموشيم

تا گربه پديدار شودما همه موشيم

باطن همه چون موش به ظاهرچو پلنگيم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگيم

 

از زهد تقدس زده صد طعنه به سامان

داريم جميعا هوس حوري و غلمان

نه گبر نه ترسا ، نه يهود و نه مسلمان

نه رومي روميم و نه هم زنگي زنگيم

افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگيم

  • Like 8
لینک به دیدگاه

مخاطب خاص من!

 

 

همه نوشته هایم را به تو تقدیم میکنم

 

تمامی مکنونات دلم را...

 

تو برای من همانقدر خاصی که به ماه میمانی!

 

میدانم دور و برت پر از ستاره است

 

اما تو مطلق به آسمان نازنینی!

 

پس دیگر چه اهمیتی دارد!

 

بگذار این هوسرانان عاشق نما هر چه قدر می خواهند تنازی کنند

 

هر هر چقدر می خواهند دلربایی کنند

 

وقتی غزل سرایی چشمان تو مال من است

 

وقتی حصار دستان تو دور کمر من است

 

وقتی عطر نفس های تو ظامن خوشبختی من است

 

برایم مهم نیست چه کسی میخواهد دلش را به تو ببخشد

 

مهم دل من و توست که برای هم می تپد

 

مهم چشمان توست

 

که بی تصویر من می شکند

 

مهم لبخند توست

 

که ریشه همه دلواپسی هایم را از جا میکند

 

پس آرام و مطمئن در آغوش تو می آرامم

 

سرم را روی شانه پر غرور تو میگذارم

 

و دمی را فارغ از دنیا می آسایم

  • Like 11
لینک به دیدگاه

سرانگشتانم که می سوزد ...

یعنی وقت ِ*نوشتن از تـــوست

بــیــــا در خـــیـــالــم

.........

آرام بنشین ...

مــــی خــواهـــم صــدای ِ نفس هــــایت را

بنویــــســـم..........‬

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تـــو بـرو ...

مــــن هــم بـراى اینـــکـــ ه راحـتـــ بــروى مى گـویــم :

" بــاشـد ... بـــرو ... خــیــالى نیـــسـتـــ!!! "

امـّــا

کیـــسـتـــ کــ ه نــدانــد...

بی تـــو

تـــنـــهـا چیــــزی کــ ه هـسـتـــ...

خیــــالِ تـــوستــــ..

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...