"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ گیتارت را به من بسپار من را در آغوش بکش پس از میان حصار دستان من این سیم های بی جان را نوازش کن و ملودی عاشقانه ات را بنواز... آنگاه در گوشم از مکنو نات دلت سخن بگو... بگذار در این لحظات ناب دلداگی عطر وجود ت زینت بخش لحظاتم باشد... 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ براي تــو مي نويسم .. از عـُـمـق احـساسم مي نويسم تا شـايد بداني که تپش قلـبم در سينه به خاطــر توست عاشق نگاهی پاک و بی ریا عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا براي تــو مي نويسم کـه بداني تــو بودي آن يگانه عشــقي که در لا به لاي خــرابه هاي قلـبـم لانه گزيد و از آنهــا گلســتاني جاودانــه ساخت براي تــو مي نويسم تا بداني دوري ات براي مــن مثل دوري ماهــي از آب است و دوري کبوتر از آســمان براي تو مي نويسم اينک از عـُـمــق وجــودم . . . با فــريادي خامــوش که در لا به لاي هــيـاهــوي عـشـقت گــُم شده است 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ میان دیوارهای روشن سکوت خانه ای شیشه ای ساخته ام . خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان . خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، سکوت ها. خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی و احساسی به رنگ آسمان . خانه ای که درهایش از جنس نور است و پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند. خانه ای پر از هوای " تو" و نفسی از تبار " عشق " . در هنگامه آمدنت سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی زندگی را فریاد می زنند . حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی .. 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ زندگی یعنی همین لبخند تو عشق یعنی یک نفر مانند تو مرحبا بر عشق تفسیرش تویی آفرین بر آسمان ماهش تویی 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ وقـتی عـرض زندگـی دست مـن نیست طولش را با سیگـار کـم می کنم... این رندانه ترین دهـن کجـی به سرنوشتـی است که بـه آن محکومم !!! 2 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ خسته ام از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست ! 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ كاش مي دانستي دختري هست كه احساس تو را مي فهمد دختري از تب عشق تو دلش مي گيرد دختري از غمت امشب به خدا مي ميرد 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ وقتی برای از تو گفتن. . . واژه ها کم می آورند. . . وقتی دیگر گنگ و گیج و مبهوت. . . پی توصیفی از توام. . . زیبا . . . کوتاه . . . عاشقانه. . . 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ مـحکــم باش وقتی خیلی نرم شوی ؛ همه خـَمـَت می کنند ! حتی کسی که انتظار نداری ... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ بیایید و ببینیدم های مردم با شما هستم صدای زوزه ی باد و صدای خش خش برگم که من همسایه ی مرگم، نه بی رنگم پر از نارنجی و زردم که من عریانی اشجار تابستان منم من این خزانستان منم پاییز افسرده، دل آزرده، تمام شوق پژمرده و گورستان صد ها آرزو سینه و شاید هم دلم مرده بیایید و ببینیدم خزانم من خزانستان جفای مهر شوریده و گل های پلاسیده و رقص برگ در بادم تمام گرمی رنگم وجود روشن پاییزی نامم نه از ننگم تمام ماضی و آینده را پاییز می بینم تمام روز و شب ها را غم انگیز و ملال انگیز می بینم نمی دارد کسی هم دوستم ای دل چرا دلخوش به پاییزی کند مردم؟ برای برگ ریزانش؟ برای لختی سبزان پا بر خاک؟ برای چه؟ ولی می گویم ای مردم بیایید و ببینیدم خزانم من خزانستان و شاید لذت باران چه می داند کسی شاید مبارک باد میلادم رفیق آشنایی ها نه زجر این جدایی ها چه می داند کسی شاید...... 1 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ با عشق باریدم اما چه حیـــــف که با چتر آمدی … 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ سرگردانـ م میان ِ این روزهـــــــــ ا می شود کمی پیدایم کنی ؟ ... می خواهم در آغوش ِ تو خودم را گم کنم ... __________________ 4 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ تو می خندی تک و تنها رها در باد می رقصی تو خوشحالی تو فارغ از بدی هایم تو بی پیکار می خندی تو آرامی تو بی چالش ، رها از من تو مسروری تو بی من شاد می خندی تورا می بوسمت در خواب تورا آسوده می خواهم رها در باد خداحافظ شریک بی نصیب من ( نهال خاکسار ) 1 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ می نویسم از چشمان زیبایت ازنگاه پر از عشقت با صداقت می نویسم و با یکدلی می نویسم که با تو تا اخرین لحظه خواهم ماند با چشمان خیس می نویسم که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می نویسم می نویسم از ان حرفهای شیرینت و ان لحظه ی رویایی که من و تو در ان اشنا شدیم و شیفته ی قلب های سرخ هم شدیم ان چه که می نویسم حرف دل است و بس حرف دل عاشق و بی قرار من می نویسم و فریاد می زنم دوستت دارم 3 لینک به دیدگاه
armiti 13 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ هیچ گاه ویترینی نداشتم تا دلم را در آن به نمایش بگذارم در قامت یک دوره گرد عاشق تو شدم از این روست که تمام شهر ِِِعشق مرا می شناسند. 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ همین که هستی همین که لابلای کلماتم نَفَس میکشی راه میروی در آغوشم میگیری همین که پناه ِ واژه هایم شده ای همین که سایه ات هست همین که کلماتم از بی "تو"یی یتیم نشده اند کافیست برای یک عمر آرامش ؛ باش! حتی همین قدر دور حتی همین قدر دست نیافتنی... 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ از بهار تقويم مي ماند از من استخوانهايي كه تو را دوست داشتند. الیاس علوی 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ لــــــــحظه های ســــکوتم پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند مــــــملو از آنــــــچـــه مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم و نــــــــــــمی گـــــویم.... 2 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ اول دریا آرام بود و شب ها راه نمی رفت، تا تو هوای شهر به سرت زد. حالا هزار سال است دریا گیج، هی می رود هی بر می گردد! (علوی) 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ در لحظه های آخر دیدار بنشین ای تا همیشه زنده در پندار بنشین بنیشن که از چشمت سلامت یابم امشب ای جان من از رفتنت بیمار بنشین خوش می روی اما درنگی کن به رفتن ما را به دست گریه ها مسپار بنشین ای چهره ات خرم ز گلزار جوانی ما را به پیری در خزان مگذار بنشین از پا نشستم تا تو بخیزی به صد کام خواهی که برخیزم ز جان یک بار بنشین من بی تو هرگز خواب را باور ندارم ای جاودان در دیده ی بیدار بنشین لطف خدا را دیده ام در شاخ و برگت روزی درختی می شوی پر بار بنشین تا گل بر آید خار در چشمم نشیند من باغبانم ای گل بی خار بنشین از سینه ی من لحظه یی ای درد برخیز در پیش رویم ساعتی ای یار بنشین من تاب بار درد دوری را ندارم از شانه ام این بار را بردار بنشین تا داد دل از دیده ی گریان ستانم در لحظه های آخر دیدار بنشین 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده