رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

منم دخترک اواره ی شهر چشمانت

 

منم دخترک بازنده ی صدای تو

 

در پس چشمان زیبایت نفس هایم جریان داشت

 

در پس صدای نازت ضربان قلبم بود

 

من پری کوچک بی بال شهر چشمانت هستم

 

که در حسرت اندکی محبت از زبان توام

 

تویی ان یار شیرینم تویی ان معشوق مستم

 

مرا در اغوشت بکش مرا از شهر چشمانت دور ننداز

 

من اواره ای بیش نیستم اواره ای که ویرانه اش رویای با تو بودن بود

 

به عمق چشمانم نگاه کن که در حسرت لحظه ای با تو بودن است

 

نوشته هایم شعر هایم همه ارمغانی از وجود توست ای هستی من

 

ای تنها کسی که معشوقم شدی ای کسی که دیووانه ام کردی

 

منم پری غمگینی که در حادثه ی تلخ زندگیش جان باخت

 

پری کوچکی که زندگیش را در چشمان سیاهت ریخت

 

پری کوچکی که شب با یک بوسه از تو میخوابید و

 

سحرگاه با بوسه ای دیگر زنده میشد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چـشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میكنم

قلب شكسته ی تو رو خودم نوازش میكنم

نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از كسی

تا وقتی من كنارتم به هر چی میخوای میرسی

خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت

كاشكی تو هم بفهمی كه میمیرم از نبودنت

خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم

جای تو گریه میكنم جای تو غصه میخورم

هر چی كه دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن

دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من

من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم

كاشكی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

این منم شبیه برگی پاییزی

 

تند باد سرنوشت

 

شادابی ام را نمی خواهد

 

 

اما من باز هم من جسم افت زده ام را

 

 

در میان مروارید های شیشه ای باران حفظ می نمایم

 

 

تا راحت تر بتوانم در مقابل درد جانکاه فراف تاب بیاورم

 

 

و در آغوش بهار وصال بیارامم...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

عزیزدل نازنین

 

آرام باش

 

من اینجاهستم درست در کنار تو

 

کافی است دستانت را پیش آوری و دستانم رابگیری

 

مرا در آغوشت رها کنی

 

دستانت را دور پیکره من بپیچی

 

و نگاهت را به چشمان منتظر من بدوزی

 

انگاه خواهی دید با چه شوری به سویت خواهم امد

 

عطرحضورت را تضمیمی برای خوشبختی ام قلمداد می نمایم

 

و برای آرامشت سنگ تمام می گذارم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من سعی دارم تورا با تمامی واژه های عاشقانه ای که از کودکی تا به حال آموخته ام بسرایم!!!

 

گرچه خود به خوبی می دانم

 

میخواهم
کار عبث و بیهوده را به غایت رسانم

 

تو انقدر پاک, زلال , مهربانی که در هیچ واژه ای نمی گنجی

 

ومن آنقدر دلداده ومشتاق که ترجیح میدهم به جای اینکه با کلمات بازی کنم

 

در اغوش تو بیاسایم

 

پس سلیس و روان از مکنونات دلم سخن بگویم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بی صدا نشسته ام ،

لا به لای خاطراتِ ثقیل ،

مجالِ برخواستنم نیست ،

از بس که وزن دارند ، لعنتی ها !

اما ،

آسیمه سر غلیان می کنند ، درونم را .

"تشویش" وجودم را در برگرفته ،

سکوت ، ناگفته ها از درده نهان دارد ،

و فریاد می زند امواج خروشانِ ذهنم را ،

آرام نشسته ام میانِ آشفتگی هایم ،

چرا کسی نمی شنود مرا ؟

خیالی نیست ،

" تنهای تنها " ،

نظاره می کنم پایانِ این مسیر را ،

ذره ذره آب می شوم میان غبارِ زمان ،

غبارِ آنچه گذشت ،

و آنچه دیگر نمی گذرد ...!!!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

فراموش کن تقدیری را که با تو رقم خورده شد

 

فراموش کن لحظاتی را که با تو سپری شد

 

فراموش کن نفسی را که با نفس تو هماهنگ شد

 

فراموش کن دلی را که برای وداع تو ترک خورده شد

 

فراموش کن اشکی را که برای انتظار تو جاری شد

 

فراموش کن رویاهایی که با تو پروزانده شد

 

فراموش کن ارزوهایی که با وجود تو محقق شد

 

فراموش کن خونی که با نبض تو در رگ هایم جاری شد

 

فراموش کن

 

فراموش کن

 

زندگی!

 

دوست!

 

تو....

 

همه چیز را فراموش کن

  • Like 4
لینک به دیدگاه

شاهزاده ی عشقی که غلامت شده ام /

پابند تو و اسیر دامت شده ام

 

گویند کبوتری وفادار تر از طوقی نیست

طوقی صفتم ، جلد مرامت شده ام

 

.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

من زیر باران نشسته ام

 

و انتظار تو را می کشم

چتر روی سرم نیست

می خواهم قدم هایت را ، با تعداد قطره های باران شماره کنم

تو قبل از پایان باران میرسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟!مرا که ملالی نیست

من تا آخرین فصل باران منتظرت می مانم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

وای برای خونه دلتنگم، نه اینجا جای موندن نیست، نه میتونم که برگردم

وای چه دردی داره دلتنگی، یه لحظه عاشقی اما، براش یک عمر میجنگی

دارم حس میکنم تنهام، میون این همه آدم، چرا اینجام

نه میتونم خودم باشم، نه اونی که میشناسم، که همراشم

چه پشت هم بد آوردم، چه زخمایی که از تو بی صدا خوردم

دارم حس میکنم تنهام، میون این همه آدم، چرا اینجام

نه میتونم خودم باشم، نه اونی که میشناسم، که همراشم

چه پشت هم بد آوردم، چه زخمایی که از تو بی صدا خوردم

وای برای خونه دلتنگم، نه اینجا جای موندن نیست، نه میتونم که برگردم

وای چه دردی داره دلتنگی، یه لحظه عاشقی اما، براش یک عمر می جنگی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دلم شکست

 

عیبی ندارد شکستنی است دیگر، می شکند

 

اصلا فدای سرت

 

قضا و بلا بود

 

از سرت دور شد

 

اشکم بی امان می ریزد

 

مهم نیست

 

آب روشنی است

 

خانه ات تا ابد روشن

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دیگر ازجدال بین عقل واحساسم خسته شده ام!

میخواهم بیایم در امن ترین جای زندگی ام.

 

در آغوش تو ...

تا از عطر تن تو مست شوم و تا ابد به آرامش برسم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

هر نفس در میان تمامی افکار پریشانم اسم تورا میخوانم

 

با دیدن هر عاشق پیشه ای میگویم نازنین شاهزاده قلب تو کس دیگریست

و به خود می قبولانم که تو عاقبت میآیی

 

دستانم بی پناهم را به تصرف دستان مهربانت در می آوری

 

و من را از بند غم آزاد میگردانی....

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خواب و خوراک را فراموش کرده ام...

 

از چکه چکه

 

لحظه های با تو بودن ارتزاق می کردم....

 

من داستانِ ناتمامم بی تو...

 

سر به فصلِ پایانی من بزن در این لحظه...

.

.

.

به یاد یکی از بهترین دوستانم که دیگه پیش من نیست و همین الان یادش کردم....

این چند خط رو نوشتم...

تقدیم به همه ی دوستانی که الان پیشمون نیستن:icon_gol::icon_redface:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

ياد سهراب بخير!

 

آن سپهري که تا لحظه ي خاموشي گفت:

 

تو مرا ياد کني يا نکني

 

باورت گر بشود، گر نشود

 

حرفي نيست؛

 

اما...

 

نفسم مي گيرد در هوايي که نفس هاي تو نيست...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم

حتی اگر به دیده رویا ببینیم

 

من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست

بر این گمان مباش که زیبا ببینم

 

شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست

آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟

 

این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند

با این همه مخواه که تنها ببینیم

 

مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی

بی خویش در سماع غزل ها ببینیم

 

یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم

در خود که ناگزیری دریا ببینیم

 

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست

اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ترانم روی لبهاته صدامو با خودت داری

همین خوبه که میدونم واسه من وقت میزاری

با موسیقی من گرمی با موسیقی من سردی

چقدر زیبا شدی از وقتی شالت رو عوض کردی

نگاهت میکنم هر بار نایاب تر میشی

نگاهت رو که میدزدی ازم جذابتر میشی

چقدر خوبه که مغروری چقدر خوبه که آرومی

کنار این همه جذابیت اینقدر خانومی

چقدر خوبه که میدونم تو هم دلتنگ من میشی

تو داری خالق زیباترین آهنگ من میشی

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...