رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

مجنون نازنین

 

همین که تو بگویی

 

روزی

 

عطر حضور

 

آغوش امن

 

دستهای مهربان

 

نگاه عاشقانه ام

 

همدم لحظه هایت میشود

 

کافی است تا من خودرا همراه تو بدانم

 

وتا اخرین نفس منتظرت بمانم!icon_gol.gif

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مجنون نازنین

 

نگران من نباش

 

به آرزوهایت بیاندیش

 

همان آرزوهایی که روزی به خاطرش

 

گریه

 

تنهایی

 

غم وغصه را به من هدیه دادی و ترکم کردی

 

گرچه من هنوز هم نمی توانم از دست خاطراتت رها شوم و کولبار حسرت داشتنت را بر زمین بکوبم

 

اما با هر نفس برای خوشبختی ات دست به سوی آسمان بر می دارم...

 

تا تو نیکبخت شوی و من آرام

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در این غروب دلگیر

 

دستانم را در دستانت بگیر

 

ای ماه آسمونم آغوشت را از من نگیر

 

من تا ابد به عطر نفسهایت

 

به چشمان پاک وبی ریایت

 

به دستان مهربانت نیاز مندم...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست

 

آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

 

رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد

 

دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست

 

اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست

 

شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

 

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم

 

ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست

 

لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم

 

حتی کتابی داستانت را نمی دانست

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مجنون نازنین

 

نگران من نباش

 

به آرزوهایت بیاندیش

 

همان آرزوهایی که روزی به خاطرش

 

گریه

 

تنهایی

 

غم وغصه را به من هدیه دادی و ترکم کردی

 

گرچه من هنوز هم نمی توانم از دست خاطراتت رها شوم و کولبار حسرت داشتنت را بر زمین بکوبم

 

اما با هر نفس برای خوشبختی ات دست به سوی آسمان بر می دارم...

 

تا تو نیکبخت شوی و من آرام

مهربانم

شاید کسی که با من خندیده بتونم فراموش کنم

 

اما کسی که به خاطر غمهای من اشک ریخته وهمدردی کرده هرگز!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نذار باور کنم تنها ترینم

 

غریب ترین دختر این سرزمینم

 

نذار هیچ وقت بین من وتو

 

غم جدایی بمونه زیباترینم

 

تو فقط بگو میمونی کنارم

 

به خاطرت پا رو همه چیز میذارم

 

از هر چی خوبی تو ی دنیا

 

برات یه نشونه می یارم

 

تا بفهمی دوست دارم زیادی

 

قلبتو به من هدیه دادی

 

به من نگو پشیمونی

 

میخوای بری دیگه بر نگردی

بذار به این امید باشه نفسم

 

چشمای تو هست دلواپسم

 

حالا دیگه تویی عزیز ترین کسم

 

تنهام نذار, کنارم بمون همنفشم:ws37:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیاز داشتم.

وقتی که دیگر رفت..

من به انتظار آمدنش نشستم..

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

من اورا دوست داشتم.

وقتی او تمام کرد

من شروع کردم.

وقتی او تمام شد

من آغاز کردم.

و چه سخت است.

...تنها متولد شدن

مثل.. تنها زندگی کردن است

مثل تنها مردن..!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

دلم می خواهد نامت را صدا کنم !

یک طور دیگر!

جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد !

یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم !

دلم می خواهد نامت را صدا کنم !

یک طور که دلت قرص شود که من هستم ,

یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی …!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تو آن سیاره آرزوی من بودی

که ناگاه ستاره شدی، کیمیا شدی

در آسمان هم نایستادی

نمی دانم به کجا ولی، رفتی، محو شدی

  • Like 8
لینک به دیدگاه

ماه من دلواپس چی هستی٬

برای چی منتظر نشستی ؟

توی آسمونت یه تک ستاره س

چرا چشمای قشنگتو بستی؟

 

 

:icon_gol:

 

چشماتو باز کن تا دیر نشده٬

تاستاره از دیدنت سیر نشده

بذار آسمونم وصال تو ببینه٬

تا از غم و غصه تو پیر نشده

 

 

:icon_gol:

 

نذار تا آخر عمر تنها بمونی٬

تو یه عاشق خوب و مهربونی

توکه داری یه همدم آسمونی

چرانمی خوای کنارش بمونی؟

  • Like 8
لینک به دیدگاه

عاشقانه دوست دارم

اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق

و زیبایی تو را دوست می دارم

تو را عاشقانه دوست دارم

مثل گلهای بهاری

مثل پنجره های باز رو به دریا

مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار

تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم

من عاشقم

عاشق صدای شرشر بارن

عاشق پنجره های خیس باران خورده

و عاشق کوچه های نمناک انتظار

من عاشقم

عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی

در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا

من عاشقم

عاشق پاکی و معصومیت

عاشق نگاهی پاک و بی ریا

عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا

  • Like 7
لینک به دیدگاه

همپای لحظه های دلتنگی ام ،

 

وقتی خانه عشقت پناهگاه خستگی ام شد اندیشیدم که الهه عشق،ناب ترین عشق هستی را نصیبم کرده است

 

عزیزم آهنگ صدایت زیبا ترین ترانه زندگیم

 

نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است

 

پس با من بمان تا زنده بمانم

 

به چشمان مهربان تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را ،

 

تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم

 

به پاکی چشمانم قسم که تا ابد با تو می مانم

 

بی آنکه دغدغه فردا را داشته باشم

 

زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت...

 

دوستت دارم...

 

 

 

 

 

 

چنان زیبایی

 

که نمی توانم به یادت بیاورم

 

تصویرت،

 

سر می رود از آئینه...

 

 

 

 

 

 

 

 

ای آسمانی ترین ستاره ی هستی !

با تو ...

جرقه های عاشق شدن ، در آتشکده ی متروک قلبم شعله کشید !!

و ..

ترانه های عاشقانه ام

با تو ...

به حقیقت رسید !!

و با تو ...

و وجود گرم توست که میخواهم بمانم ..

و تا همیشه و همیشه ..

در کلبه ی عشقم

میزبان نفسهای عاشقانه ات خواهم بود .. !!!

 

 

 

 

 

 

یک لحظه با شکستن قلب مهربانت، قلب من نیز می شکند، اینگونه دلگیر نباش،

 

 

یک لحظه غم تو مرا به ماتم می نشاند!

 

 

یک لحظه اشک ریختنت، دلم را می سوزاند، اشک نریز که یک عمر مرا گریان خواهی دید!

 

 

طاقت ندارم ببینم که از لحظه های در کنار من بودن اینگونه پریشانی،

 

 

اگر تو را آزار می دهم دست خودم نیست، عاشقم و دلم نمی خواهد که روزی دوباره تنها

 

 

شوم!

 

 

اگر تو را با حرفهایم می رنجانم مرا ببخش، من گرفتار توام،

 

 

طاقت بی تو بودن را ندارم!

 

 

اگر یک روز بی تو باشم، دنیا برایم تیره و تار خواهد بود، بیخیال زندگی،

 

 

من نیز خواهم رفت، به جایی که دیگر حس نکنم که بی تو هستم!

 

 

یک لحظه با سکوتت، صدای فریاد مرا خواهی شنید،

 

 

سکوت نکن، تا ناله نکند قلبی که طاقت سکوت تلخ تو را ندارد!

 

 

یک لحظه با نبودنت مرا به آتش خواهی کشید، حالا که آمدی برای همیشه

 

 

با من باش که طاقت سوختن را ندارم!

 

 

یک لحظه بی محبتی ببینم، از غم و غصه می میرم،

 

 

یک لحظه حس کنم که از من خسته ای، دیگر به من نگو چرا اینک دلشکسته ای؟!

 

 

نمی خواهم یک لحظه دور از تو باشم، وای به آن روزی که یک عمر بی تو باشم،

 

 

آن روز عمری باقی نخواهد ماند،

 

 

زیرا در همان لحظه ی رفتنت، دیگر مرا نخواهی دید!

 

 

 

 

 

تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

 

نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

 

وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد

 

دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد

 

و تنها خنده هایت را میخواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد

 

آری تنها تو را میخواهم ..

 

 

 

 

 

 

زیر این سقف کبود

 

 

زیر این سلطه سنگین سکوت

 

 

اگر از تو یادی نکنم

 

 

به خدا میشکنم

. . .

 

 

 

 

 

 

فقط با تو

زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو !

زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو!

زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو!

آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد!

دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد!

زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو!

زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو!

این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو و عاشق تو هستم!

این لحظه ها عاشقانه تر از همیشه میگذرد ، چون با تو و به یاد تو هستم!

خوشبخت است این قلب عاشق من ، چون تنها تو را دوست دارد!

تنها تو را ، فقط تو را ، با تو می ماند ، عاشقانه می ماند و هیچگاه تو را تنها نمیگذارد!

میگویم دوستت دارم چون لایق این دوست داشتنی ، فقط تو لایق این عشق

بی پایان منی!

می گویم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، فقط با تو ، چون تنها تو سرپناه این قلب عاشق منی !

عشق من و تو ماندگار است ، تا ابد ، برای همیشه ، فقط با هم ، تنها در کنار هم!

زیباست کلام عشق ، شیرین است لحظه های با تو بودن ، فقط با تو ، و آن قلب مهربان تو!

عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند ، یک عشق ابدی و بی پایان!

لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست ، فقط با تو ، و به عشق تو!

 

 

 

 

 

 

غرورم حتی

 

تو را طور ديگری دوست دارد

 

به تو كه ميرسد

 

بيصدا می شكند

 

 

 

بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو و برای همه....

دفتر عشق ، این دفتر کهنه که هر صفحه از آن با کلام عشق آغاز شده برای همه

است ، برای عاشقان وبرای آنهاییست که در غم از دست دادن عشق نشسته اند

و آنها که تنها در گوشه ای خسته اند...

دفتر عشق ، دفتریست که هیچگاه صفحات آن که همه از جنس دل است به پایان

نمیرسد اما شاید روزی این دستهایم خسته از نوشتن کلام عشق شود...

بخوان آنچه برای تو و برای همه عاشقان دفتر عشق نوشته ام....

بخوان تا من نیز عاشقانه برایت بنویسم...

ببین عشق چه غوغایی در این دفتر عشق به پا کرده....

دلی آدمی را دیوانه کرده ، یک عاشق را مجنون کرده ....

برای تو می نویسم که میدانم مثل منی ، همصدا با من ، و همنشین با اشک!

برای تو مینویسم که عاشقترینی ، غمگینترینی و یا تنهاترینی

 

 

حدیث عشق من و تو،

حدیث ابر بهاریست،

تو از قبیله لبخند،

من از قبیله اندوه.

فضای فاصله صد آه،

فضای فاصله صد کوه،

تو از سپیده و نوری،

من از شقایق گلگون.

 

 

 

 

 

این همه واژه

 

و من از سکوت لبریزم

 

انگار کابوس این روزهای خاکستری

 

سایه انداخته به خیال من...

 

حوالی این ساعت های بارانی

 

جای زیادی برای رفتن ندارم

 

غیر از

 

آغوش تو

 

یا

 

کوچه پس کوچه های این شهر غریب...

 

 

 

 

 

 

می اندیشم به نگاهت

 

که تمامی جان و روانم را به ترنم و تمنا وا می دارد

 

می اندیشم به انگشتانت

 

که بی پرده

 

ساز عشق مرا در تمامی پرده ها می نوازد

 

و اکنون

 

می اندیشم به دستانت

 

که چه سبک و آشنا

 

با راه و رمز های عشق

 

آرام و داغ و تند

 

چون شراب و گردباد و سیلاب

 

مرا در بر میگیرد

 

وغم هایم را می تکاند

 

و بیخیالی می کارد

 

حرف دیگه ای نیست ... فقط بدون

 

 

كه نيلوفرانه دوستت مي دارم

نه مانند مردماني كه دوست داشتن را

به عادتي كه ارث برده*اند

با طعم غريزه نشخوار مي كنند

من درست مثل خودم

هنوز و هميشه دوستت مي دارم

 

 

 

من دلم به يك رويا خوش است

به شب قدم زير آسمان

زير مهتاب كوچه ي خلوت

آن موي بيقرار يار

يك دل از عشق سر شار

يك دنيا فاصله است

يك درد بي صدا و مرگوار

يك ستاره هميشه درخشان است

يك تقدير ناسازگار

و يك " اي كاش " هميشه ماندگار

نگفته*ام به يار محبوس

كه " منهم از صميم قلب دوس...

....

...

پس هميشه دوستم بدار..

  • Like 3
لینک به دیدگاه

گردبادی بی هدف سر گشته و گم کرده راهم

در بیابان طلب من تک درختی بی پناهم

 

تار تار موی من در راه عشقت شد سپید

عمر بگذشت و هنوزم چشم بر راهت نگاهم

 

درد بر روی دلو دل شد پر از خون جگر

سینه ام اتشفشانی گشته از سوزنده اهم

 

بندی و صیدت شدم رسوای عشقت در جهان

ای که در درگاه عشقت خاکساری رو سیاهم

 

جان به راهت داده ام اما رقیبان گرد تو

یوسفی بودم ولی افسوس اندر قعر چاهم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست

ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.

ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد

و بوی دریا هوایی اش کرده است.

 

قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس

اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟!!

 

آدم ها ، ماهی را در تنگ دوست دارند

و قلب ها را در سینه ...

 

ماهی اما وقتی در دریا شناور شد، ماهی ست

و قلب وقتی در خدا غوطه خورد، قلب است.

 

هیچ کس نمی تواند نهنگی را در تنگی نگه دارد

تو چطور می خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟

 

و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله می شود

و وقتی دریا مختصر می شود

و وقتی قلب خلاصه می شود

و آدم، قانع.

 

این ماهی کوچک اما بزرگ خواهد شد

و این تنگ بلورین، تنگ و سخت خواهد شد

و این آب ته خواهد کشید.

 

تو اما کاش قدری دریا می نوشیدی

و کاش نقبی می زدی از تنگ سینه به اقیانوس.

 

کاش راه آبی به نامنتها می کشیدی

و کاش این قطره را به بی نهایت گره می زدی.

کاش ...

 

بگذریم ...

دریا و اقیانوس به کنار

نامنتها و بی نهایت پیشکش

کاش لااقل آب این تنگ را گاهی عوض می کردی

این آب مانده است و بو گرفته است

 

و تو می دانی آب هم که بماند می گندد

آب هم که بماند لجن می بندد

و حیف از این ماهی که در گل و لای، بلولد

و حیف از این قلب که در غلط بغلتد!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دست به صورتم نزن

می ترسم بیفتد..

نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد ..

سیل اشک هایم تو را با خود ببرد ..

و باز ..

من بمانم و تنهایی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مــی دانـــی

 

اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم

 

برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!

 

شــایـــــد

 

آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

از کودکی پرسیدن عشق چیست ؟

گفت........بازی

از نوجوانی پرسیدن عشق چیست؟

گفت....... کینه.

ازجوانی پرسیدن عشق چیست ؟

گفت ......... پول وثروت.

از پیری پرسیدن عشق چیست؟

گفت............ عمر

ازگل پرسیدن عشق چیست ؟

گفت .......از من خوشبوتر.

از پروانه پرسیدن عشق چیست ؟

گفت.......... از من زیباتر .

از خورشید پرسیدن عشق چیست؟

گفت .......از من سوزانتر. ...

ودر آخر از خود عشق پرسیدن ..؟؟؟؟؟

ای عشق تو کیستی ؟؟

گفت:

به خدا قسم نگاهی بیش نیستم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...