samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ هنر نزد ایرانیان است و بس !!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ واقعا هنرمندیم خودمون قدر خودمون رو نميدونيم والا دانشمنديم 2 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ همه رفتن کسی درو برم نیست که این بی کس شدن در باورم نیست من مامان متینمو میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام:w821: :babygirl::babygirl::babygirl:مامانی زونم کوجایی پس؟تهنا شدم :w821: 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ همه رفتن کسی درو برم نیست که این بی کس شدن در باورم نیستمن مامان متینمو میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام:w821: :babygirl::babygirl::babygirl:مامانی زونم کوجایی پس؟تهنا شدم :w821: عزیزمی دخمل مهلبون :icon_gol: میشم خالت که تهنا نباشی ماه من :aghosh: 2 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ عزیزمی دخمل مهلبون :icon_gol: میشم خالت که تهنا نباشی ماه من :aghosh: آخجون خاله جونم پیدا کردم:babygirl: میسی خاله جونم دلم واسه مامانم تنگولیده بود:babygirl: 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ آخجون خاله جونم پیدا کردم:babygirl:میسی خاله جونم دلم واسه مامانم تنگولیده بود:babygirl: خاله دورت بگرده :aghosh: مامانی می یاد دخمل خوفی باش تا بلات کادو بخله :626gdau: 1 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ همه رفتن کسی درو برم نیست که این بی کس شدن در باورم نیستمن مامان متینمو میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام:w821: :babygirl::babygirl::babygirl:مامانی زونم کوجایی پس؟تهنا شدم :w821: عزیزمی دخمل مهلبون :icon_gol: میشم خالت که تهنا نباشی ماه من :aghosh: آخجون خاله جونم پیدا کردم:babygirl:میسی خاله جونم دلم واسه مامانم تنگولیده بود:babygirl: خاله دورت بگرده :aghosh: مامانی می یاد دخمل خوفی باش تا بلات کادو بخله :626gdau: و اینگونه بود که مسئولیت نگهداری راپونزل، به خاله ی بداخلاقش سپرده شد ... خاله ای که به او وعده های پوچ میداد ... این داستان ادامه دارد... 1 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ و اینگونه بود که مسئولیت نگهداری راپونزل، به خاله ی بداخلاقش سپرده شد ... خاله ای که به او وعده های پوچ میداد ... این داستان ادامه دارد... پرتو به عشق منو خواهرزادم حسودی نکن :w00::167: خاله خودت بده چرا میگی منم بداخلاقم! 1 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ پرتو به عشق منو خواهرزادم حسودی نکن :w00::167: خاله خودت بده چرا میگی منم بداخلاقم! حسودی نمی کنم ... خودم تورو بزرگت کردم ... می دونم پشت این چهره ی مهربان ، دختری با فکری پلید پنهان شده! خاله ندارم که ... راپونزل سنش قد نمیده که این مسائل رو درک کنه... 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ حسودی نمی کنم ... خودم تورو بزرگت کردم ... می دونم پشت این چهره ی مهربان ، دختری با فکری پلید پنهان شده! خاله ندارم که ... راپونزل سنش قد نمیده که این مسائل رو درک کنه... :ws28: شدی کاسه ی داغ تر از آش خانوم گرگ ، راپونزلم خیلی هم فهمیدس :w00: 1 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ :ws28: شدی کاسه ی داغ تر از آش خانوم گرگ ، راپونزلم خیلی هم فهمیدس :w00: منم نگفتم که نمیفهمه .. گفتم هنوز به سنی نرسیده که بتونه واقعیت رو درک کنه ... باشه ... دیگه واستون داستان نمی گم ... قصه ما به سر رسید ... کلاغه به خونش نرسید ... :girl_in_dreams: 1 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ حسودی نمی کنم ... خودم تورو بزرگت کردم ... می دونم پشت این چهره ی مهربان ، دختری با فکری پلید پنهان شده! خاله ندارم که ... راپونزل سنش قد نمیده که این مسائل رو درک کنه... اگه تو خالمو بزرگ کردی پس تو مامانبزرگمی کی گفته درک نمیکنم؟سنم کم هست ولی قد موهای سر همتون فهمیده ام همیشه کوچیکترا قدر محبتو از بزرگترا بیشتر میفهمن منم فقط دلم واسه مامانم تنگ شده بود 2 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ اگه تو خالمو بزرگ کردی پس تو مامانبزرگمیکی گفته درک نمیکنم؟سنم کم هست ولی قد موهای سر همتون فهمیده ام همیشه کوچیکترا قدر محبتو از بزرگترا بیشتر میفهمن منم فقط دلم واسه مامانم تنگ شده بود البته که همینطوره ... 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ خب راپانزل جون شاد باش که مادربزرگ دارم شدی دیگه اصلا نباید دلتنگی کنی 1 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ منم نگفتم که نمیفهمه .. گفتم هنوز به سنی نرسیده که بتونه واقعیت رو درک کنه ... باشه ... دیگه واستون داستان نمی گم ... قصه ما به سر رسید ... کلاغه به خونش نرسید ... :girl_in_dreams: وای ای جااااااانم خانوم مهندس قصه بگو تا دخملمون دلتنگی نکنه 1 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ خب راپانزل جون شاد باش که مادربزرگ دارم شدی دیگه اصلا نباید دلتنگی کنی همش به خاطر اثبات نقشه های پلیدی که در سر داری مجبور شدن مامان بزرگ شم ... بیا اعتراف کن دیگه... وای ای جااااااانم خانوم مهندس قصه بگو تا دخملمون دلتنگی نکنه باشه ... عرض می کردم که .... و اینگونه بود که مسئولیت نگهداری راپونزل، به خاله ی بداخلاقش سپرده شد ... خاله ای که به او وعده های پوچ میداد ... خاله ی قصه ما، بر خلاف روحیه لطیف و مهربانی که داشته، همیشه بداخلاقی میکرد ... واسه همین یه شب که راپونزل تنها و ناراحت بوده، تصمیم میگیره بره بیرون ... این داستان ادامه دارد... 1 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۰ There are moments in life when you miss someone So much that you just want to pick them from Your dreams and hug them for real گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید و آرزوهای خود در آغوش بگیرید 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۰ خاله ی قصه ما، بر خلاف روحیه لطیف و مهربانی که داشته، همیشه بداخلاقی میکرد ... واسه همین یه شب که راپونزل تنها و ناراحت بوده، تصمیم میگیره بره بیرون ... این داستان ادامه دارد... مامان پرتو اخلاقم به خودت رفته دیگه 1 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۰ مامان پرتو اخلاقم به خودت رفته دیگه من کِی به شما ظلم روا داشتم ... خلاصه ... راپونزل شباهنگام ... از پنجره اتاقش میره بیرون... واسه اینکه راه رو گم نکنه چند تا سنگ بر میداره و هر چند قدم، یه سنگ میزاشت ... این کار ادامه پیدا می کنه ... پس از چند روز خاله تبسم می فهمه و تمام سنگ ها رو جمع می کنه ... یک شب ... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده