moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۱ چو یوسف با عزیز مصر باشید برون آیید از زندان و از چاه ساز(افتادم رو قافیه) 4 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد . زمان 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ بخشش آفتاب بین بازدهد قماش مه هر چه ز ماه میستد دور زمان مصادره ناز 2 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ گدای میکدهام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم . خدا 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ گفتا که من خربندهام پس بایزیدش گفت رو یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا باز 2 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ بردوختهام دیده چو باز از همه عالم تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است . چشم 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست ازین شیوه که مستست شرابت پیر 2 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود . . عشق 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ شرمناک و پر از نیازی گنگ با نگاهی که رنگ مستی داشت در دو چشمش نگاه کردم و گفت باید از عشق حاصلی برداشت فراز 1 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم که بنشست آن مه زیبا چو صد تنگ شکر پیشم --- صاحب لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با بازار 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۱ چون من گدای بینشان مشکل بود یاری چنان سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند عنقا ... (عنقا: پرنده ایست بلند پرواز) 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۱ رشید از ما مجو نام و نشانی که از سرمنزل عنقا گذشتیم ز سویی تربت مسرور دیدم توانا شاعری در گور دیدم سخن سنج و سخندان و سخنیار ولی چون نقطه ای در خط پرگار مهدی سهیلی باری... 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا افسانه ... 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ قصه ی دل شده افسانه ی غمگین زمان می شود ورد زبان همه ی خلق جهان کوزت .... 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ سالها کوزت به عذاب زیستست ولی یک دم نسوخته برایش ز کس دلی ( فی البداعه) مژگان ... 3 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ من اینک در رواق کهکشانها در آوای حزین کاروانها در آن رنگین کمان پیر و خسته در آن اشکی که بر مژگان نشسته در آن جامی که خالی مانده از می در آوایی که برمیخیزد از نی نشانی از تو می بینم ، سراغی از تو می گیرم نرگس .... 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ هقت آسمان سبوکش میخانه تواند در حلقه تصرف پیمانه تواند چندان که چشم کار کند در سواد خاک مردم خراب نرگس مستانه تواند گردنکشان شیشه و افتادگان جام در زیر دست ساقی میخانه تواند پیر مغان ... 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد ماند تنها ... 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۱ تنها دست های تو که پیراهن دریده ی یوسف را در آبروی زلیخا کر دادند سمت خواب نوازش را می دانند.... تیر... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده