ermia_rooz 4760 مالک ارسال شده در 1 شهریور، 2011 همه گويندو كه اينان همه مجنون خودند جملگي در به درو خانه به دوشند و ولند عشوه 4
گیتار 291 ارسال شده در 1 شهریور، 2011 فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش "میکده" 4
ermia_rooz 4760 مالک ارسال شده در 1 شهریور، 2011 ثواب روزه و حج قبول آنکس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد ساقی 4
ali6668 1159 ارسال شده در 6 شهریور، 2011 ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانی سقف 3
ermia_rooz 4760 مالک ارسال شده در 7 شهریور، 2011 بیا تا گل بر افشانیم ومی در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم وطرحی نو در اندازیم رخ 3
Astraea 25351 ارسال شده در 9 شهریور، 2011 کامی نبرده ایم از آن سیمتن رهی از دور بوسه بر رخ مهتاب داده ایم مهتاب 3
moh@mad 5513 ارسال شده در 9 شهریور، 2011 بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم عنقا 2
surgun 729 ارسال شده در 9 شهریور، 2011 پرده شرم و حیا، بال و پر عنقا شده است صبر از دلها چو کوه قاف دامن چیده است صبر ... 3
AFARIN 7196 ارسال شده در 9 شهریور، 2011 صبر بر جور رقيبت چه كنم گر نكنم همه دانند كه در صحبت گل خاري هست شادي 2
Astraea 25351 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 نگویم یار را شادی که از شادی گذشت است او مرا از فرط عشق او ز شادی عار می آید سعدی عار 4
ermia_rooz 4760 مالک ارسال شده در 15 شهریور، 2011 مرد را سودای دانش در دل و در سر شود چونش ننگ و عار نادانی به دل صفرا کند خون رسوائی است نادانی، برون بایدش کرد از رگ دل پیش از انک او مر تو را رسوا کند طوفان 5
گیتار 291 ارسال شده در 16 شهریور، 2011 آن روز دیده بودم این فتنهها که برخاست کز سرکشی زمانی با ما نمینشستی عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی "شکوه" 4
moh@mad 5513 ارسال شده در 16 شهریور، 2011 شب شد که شکوه ها ز دل تنگ بر کنيم ناليم آنقدر که دلی را خبر کنيم اسیر ... 2
گیتار 291 ارسال شده در 16 شهریور، 2011 اســـــــير آب وآتشـــــم زآب وتاب مـــــاه تـــو شكسته پاي جان مـــــرا چو صيد بي پنـــاه تو "ساغر" 4
moh@mad 5513 ارسال شده در 16 شهریور، 2011 آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت فلک ... 2
گیتار 291 ارسال شده در 16 شهریور، 2011 خواهی به فلك شـوی ستاره!! در هجــــــو تو شد خجل كلامم "سپهر" 5
ali6668 1159 ارسال شده در 16 شهریور، 2011 میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی میکند خراب 3
Astraea 25351 ارسال شده در 17 شهریور، 2011 من ملک بودم و فردس برین جایم بود آدم آورد درین دیر خراب آبادام آدم.... 3
morvaridtalaee 2591 ارسال شده در 17 شهریور، 2011 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید خطوط منحنی خنده را خراب کنید طنین نام مرا موریانه خواهد خورد مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید مگر سماجت پولادی سکوت مرا درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید بلاغت غم من انتشار خواهد یافت اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید 2
ارسال های توصیه شده