m.mahnaz 1020 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ من اصلا دوست ندارم به دوران کودکی برگردم......... :icon_pf (34): ولی دوران کودکی منو یاد آلوچه کثیفای دست فروشایی میندازه که هیچوقت جرأت نمیکردم بخورم:eyepopping:... یاد نوشمک.... اونم سبز فسفریش.... نقاشی های اجق وجق ..... لی لی بازی با گچای ساختمونی خرابه ها ..:w31:. دامنای کوتاه چینجینی با بولیزای آستین پوفی...:dancegirl2:.و مخصوصا خاله بازی میندازه...... ساعت ها میشستیم و خااله بازی میکردیم..........:girlhi:....:45645: وای که چه حسی داشتیم.......... 11 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ ولی دوران کودکی منو یاد آلوچه کثیفای دست فروشایی میندازه که هیچوقت جرأت نمیکردم بخورم ولی من میخریدم و میخوردم دستفروش با گاری.......درخت توت سیاه مدرسه.... 7 لینک به دیدگاه
captain 9274 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ یه چند تا صندلی سیمانی تو حیاط مدرسه درست کرده بودند که شده بود دروازه برای گل کوچیک اون هم نه با توپ... با میوه کاج که شیرازیا بهش میگن " گوز قلاغک" !!! کار به جایی رسیده بود که بابای مدرسه رو مامور کرده بودند کاجها رو تو هوا میگرفت که بچه ها باهاش بازی نکند. ما هم که نامردی نمی کردیم و از بیرون مدرسه یه کیف پر کاج می اوردیم مدرسه ... یادش بخیر ... 7 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ راستی تخته گچی.... اه از هرچی وایت برده متنفرم...از مدرسه که می اومدم همیشه مقنعه ام گچ خالی بود... یادش به خیر... 9 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ راستی تخته گچی.... اه از هرچی وایت برده متنفرم...از مدرسه که می اومدم همیشه مقنعه ام گچ خالی بود... یادش به خیر... کلاس اول راهنمایی مسئول نگهداری گچ و تخته پاک کن بودم ( فکر می کردم چه دانش آموزیم که چنین سمتی بهم دادن! ) یه روز تخته پاک کن خیس رو بچه ها گذاشتن تو کیسه گچا و خیسشون کردن اون روز معلم ریاضی مون برگه امتحان هفته پیش رو آورده بود و من نمره کامل گرفته بودم و خوش و خرم بودم که ییهو گچای خیسو دید بهم گفت برای خیس شدن گچا 2 نمره از نمره امتحانت کم می کنم 8 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ من از خاله بازی بدم میومد :icon_pf (34):معمولا قطارمو روشن میکردم نیگاش میکردم اسکمو هم دوست داشتم یواشکی میخریدیم میخوردیم مامانم نفهمهنوشمک قرمز دوس داشتملی لی بازی میکردم اما بازیای هیجانی دوست داشتماز پله ها نمیومدم از این نرده ها سر میخوردم همیشه هم میافتادم یه کار دیگه هم بود سوزن تو پوست پام میکردم :banel_smiley_52:الان وحشت میکنم:banel_smiley_52: 8 لینک به دیدگاه
راه سبز امید 1331 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ من دوران کودکیم خوب یادمه یا بیل دستم بود داشتم آبیاری میکردم یا بعضی وقتا دوس داشتم تو بوته فلفلا بدو بدو کنم ولی متاسفانه بوته ها له میشدن و میشکسن و بعدش خدا نصیب هیچکس نکنه چون بابایی میومد..... 9 لینک به دیدگاه
captain 9274 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ خودکار های بیک قدیمی !! انقدر تهش رو می جویدیم که می رسیدیم به جوهرش. همیشه دور لب و لوچمون جوهری بود... تا میومدیم خونه دعوامون می کردن که: تو دوباره خودکارت رو جویدی؟؟ ما هم سریع جبهه می گرفتیم که: نه به خدا .. غافل از آثار جرم دور دهنمون !!! 8 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ خودکار های بیک قدیمی !!انقدر تهش رو می جویدیم که می رسیدیم به جوهرش. همیشه دور لب و لوچمون جوهری بود... تا میومدیم خونه دعوامون می کردن که: تو دوباره خودکارت رو جویدی؟؟ ما هم سریع جبهه می گرفتیم که: نه به خدا .. غافل از آثار جرم دور دهنمون !!! کلاس چهارم دیگه باید با خودکار مینوشیتیم چه ذوقی میکردم هی امضا امتحان میکردم امضا انتخاب کنم چقد زیر املاها امضا مامانمو جعل میکردم مو لا درزش نمیرفتامضای بابام سخت بود نمیشد:icon_pf (34): 5 لینک به دیدگاه
captain 9274 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ کلاس چهارم دیگه باید با خودکار مینوشیتیم چه ذوقی میکردم هی امضا امتحان میکردم امضا انتخاب کنم چقد زیر املاها امضا مامانمو جعل میکردم مو لا درزش نمیرفتامضای بابام سخت بود نمیشد:icon_pf (34): با حالتر از همه جعل امضای بابا پای ورقه کمک مالی به مدرسه بود کلی پول از بابا می گرفتیمو پای ورقه با یه دستخط عجیب و غریب می نوشتیم: "با احترام 3000 ریال تقدیم می دارم" و می دادیمش به ناظم مدرسه.. با بقیه پول هم یکی دو هفته خوش بودیم... 5 لینک به دیدگاه
lady architect 5358 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ با حالتر از همه جعل امضای بابا پای ورقه کمک مالی به مدرسه بود کلی پول از بابا می گرفتیمو پای ورقه با یه دستخط عجیب و غریب می نوشتیم: "با احترام 3000 ریال تقدیم می دارم" و می دادیمش به ناظم مدرسه.. با بقیه پول هم یکی دو هفته خوش بودیم... هنوزم که هنوزه این کار ادامه داره 4 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ چه حالی میکردیم وقتی مبصر می شدیم... بدها..........عالی ها 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ چه حالی میکردیم وقتی مبصر می شدیم... بدها..........عالی ها خرید و فروش ضربدر های جلو اسم بدها و خوب ها !!!:167: 6 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ خرید و فروش ضربدر های جلو اسم بدها و خوب ها !!!:167: شما ازین کارام میکردین؟:jawdrop: 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ شما ازین کارام میکردین؟:jawdrop: آره زیاد.. الان چند ساله دنبال یکی از دوستای قدیمی که بهش ظلم کردم میگردم ازش عذر خواهی کنم ولی پیداش نمی کنم !!! 4 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ آره زیاد..الان چند ساله دنبال یکی از دوستای قدیمی که بهش ظلم کردم میگردم ازش عذر خواهی کنم ولی پیداش نمی کنم !!! ازون کارا بوده ها... 5 لینک به دیدگاه
captain 9274 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ آره . طفلکی پیشینه خوبی نداشت. من هم چند تا ضربدر تو یه کلاس جلو اسمش گذاشتم. طفلکی کلی کتک که خورد هیچی (اون هم با کابل های برق بافته شده چند لایه) !!! تا آخر سال هر چی خوبی می کرد هیچ کدوم از معلما تحویلش نمی گرفتند :icon_pf (34): تا آخر سال همش نفرینمون می کرد ... 4 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ کلاس چهارم دیگه باید با خودکار مینوشیتیم چه ذوقی میکردم هی امضا امتحان میکردم امضا انتخاب کنم چقد زیر املاها امضا مامانمو جعل میکردم مو لا درزش نمیرفتامضای بابام سخت بود نمیشد:icon_pf (34): یادش به خیر کلاس چهارم ریاضیمو 16 شده بودم جرات نمیکردم بگم مامان امضاش کنه اومدم امضاشو کپی کنم انقدر دوروشو خط کشیدم و پررنگ شد که معلمم فهمید :icon_pf (34): 7 لینک به دیدگاه
sogand.sogand 22 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ سلام راست می گن بچه ها اون موقع چقدر شاد بودیم می گفتیم می خندیدیم گریه می کردیم قهر می کردیم ناز می کردیم اما وقتی بزرگ بشی همه چی فرق می کنه با اینکه کودکیم زیاد یادم نیست اما عاشق بازیاییم که با بچه ها می کردیم هفت سنگ گرگم به هوا ،آخیییییییییییییییییییییییییییییییییییی یادش به خیر چقدر دلم می خواست کوچولو می موندم از اولم از بزرگ شدن بدم می اومد 7 لینک به دیدگاه
lady architect 5358 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ بچه گی چیه همین سه چهار سال پیش دوم سوم دبیرستان انقد از بچه ها خوراکی زوری می گرفتیمهمه ازمون میترسیدن 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده