رفتن به مطلب

یاد کودکی بخیر ...


captain

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

من اصلا دوست ندارم به دوران کودکی برگردم.........

:icon_pf (34):

:ws51:ولی دوران کودکی منو یاد آلوچه کثیفای دست فروشایی میندازه که هیچوقت جرأت نمیکردم بخورم:eyepopping:... یاد نوشمک.... اونم سبز فسفریش.... نقاشی های اجق وجق ...:ws33:.. لی لی بازی با گچای ساختمونی خرابه ها ..:w31:. دامنای کوتاه چینجینی با بولیزای آستین پوفی...:dancegirl2:.و مخصوصا خاله بازی میندازه...... ساعت ها میشستیم و خااله بازی میکردیم..........:girlhi:....:45645:

 

وای که چه حسی داشتیم..........

  • Like 11
  • پاسخ 84
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

ولی دوران کودکی منو یاد آلوچه کثیفای دست فروشایی میندازه که هیچوقت جرأت نمیکردم بخورم

ولی من میخریدم و میخوردم دستفروش با گاری:ws3:.......درخت توت سیاه مدرسه....

  • Like 7
ارسال شده در

یه چند تا صندلی سیمانی تو حیاط مدرسه درست کرده بودند که شده بود دروازه برای

گل کوچیک اون هم نه با توپ... با میوه کاج که شیرازیا بهش میگن " گوز قلاغک" !!!

کار به جایی رسیده بود که بابای مدرسه رو مامور کرده بودند کاجها رو تو هوا

میگرفت که بچه ها باهاش بازی نکند.

ما هم که نامردی نمی کردیم و از بیرون مدرسه یه کیف پر کاج می اوردیم مدرسه ...

یادش بخیر ...:ws37:

  • Like 7
ارسال شده در

راستی تخته گچی....

 

اه از هرچی وایت برده متنفرم...از مدرسه که می اومدم همیشه مقنعه ام گچ خالی بود... یادش به خیر...

  • Like 9
ارسال شده در
راستی تخته گچی....

 

اه از هرچی وایت برده متنفرم...از مدرسه که می اومدم همیشه مقنعه ام گچ خالی بود... یادش به خیر...

 

کلاس اول راهنمایی مسئول نگهداری گچ و تخته پاک کن بودم ( فکر می کردم چه دانش آموزیم که چنین سمتی بهم دادن! ) یه روز تخته پاک کن خیس رو بچه ها گذاشتن تو کیسه گچا و خیسشون کردن اون روز معلم ریاضی مون برگه امتحان هفته پیش رو آورده بود و من نمره کامل گرفته بودم و خوش و خرم بودم که ییهو گچای خیسو دید بهم گفت برای خیس شدن گچا 2 نمره از نمره امتحانت کم می کنم :w58:

  • Like 8
ارسال شده در

من از خاله بازی بدم میومد :icon_pf (34):معمولا قطارمو روشن میکردم نیگاش میکردم اسکمو هم دوست داشتم یواشکی میخریدیم میخوردیم مامانم نفهمه:ws3:نوشمک قرمز دوس داشتم:w16:لی لی بازی میکردم اما بازیای هیجانی دوست داشتم:w16:از پله ها نمیومدم از این نرده ها سر میخوردم همیشه هم میافتادم

 

 

یه کار دیگه هم بود سوزن تو پوست پام میکردم :banel_smiley_52:الان وحشت میکنم:banel_smiley_52:

  • Like 8
ارسال شده در

من دوران کودکیم خوب یادمه

یا بیل دستم بود داشتم آبیاری میکردم

یا بعضی وقتا دوس داشتم تو بوته فلفلا بدو بدو کنم

ولی متاسفانه بوته ها له میشدن و میشکسن

و بعدش خدا نصیب هیچکس نکنه

چون بابایی میومد.....:ws44:

  • Like 9
ارسال شده در

خودکار های بیک قدیمی !!

انقدر تهش رو می جویدیم که می رسیدیم به جوهرش.

همیشه دور لب و لوچمون جوهری بود...

تا میومدیم خونه دعوامون می کردن که: تو دوباره خودکارت رو جویدی؟؟

ما هم سریع جبهه می گرفتیم که: نه به خدا ..

غافل از آثار جرم دور دهنمون !!!

  • Like 8
ارسال شده در
خودکار های بیک قدیمی !!

انقدر تهش رو می جویدیم که می رسیدیم به جوهرش.

همیشه دور لب و لوچمون جوهری بود...

تا میومدیم خونه دعوامون می کردن که: تو دوباره خودکارت رو جویدی؟؟

ما هم سریع جبهه می گرفتیم که: نه به خدا ..

غافل از آثار جرم دور دهنمون !!!

کلاس چهارم دیگه باید با خودکار مینوشیتیم چه ذوقی میکردم :ws28:

 

 

هی امضا امتحان میکردم امضا انتخاب کنم:ws28: چقد زیر املاها امضا مامانمو جعل میکردم مو لا درزش نمیرفت:ws28:امضای بابام سخت بود نمیشد:icon_pf (34):

  • Like 5
ارسال شده در
کلاس چهارم دیگه باید با خودکار مینوشیتیم چه ذوقی میکردم :ws28:

 

 

هی امضا امتحان میکردم امضا انتخاب کنم:ws28: چقد زیر املاها امضا مامانمو جعل میکردم مو لا درزش نمیرفت:ws28:امضای بابام سخت بود نمیشد:icon_pf (34):

 

 

با حالتر از همه جعل امضای بابا پای ورقه کمک مالی به مدرسه بود :ws3:

 

کلی پول از بابا می گرفتیمو پای ورقه با یه دستخط عجیب و غریب می نوشتیم:

"با احترام 3000 ریال تقدیم می دارم" و می دادیمش به ناظم مدرسه..

با بقیه پول هم یکی دو هفته خوش بودیم...:ws3:

  • Like 5
ارسال شده در
با حالتر از همه جعل امضای بابا پای ورقه کمک مالی به مدرسه بود :ws3:

 

کلی پول از بابا می گرفتیمو پای ورقه با یه دستخط عجیب و غریب می نوشتیم:

"با احترام 3000 ریال تقدیم می دارم" و می دادیمش به ناظم مدرسه..

با بقیه پول هم یکی دو هفته خوش بودیم...:ws3:

هنوزم که هنوزه این کار ادامه داره:ws3::ws28:

  • Like 4
ارسال شده در

چه حالی میکردیم وقتی مبصر می شدیم...

 

بدها..........عالی ها:ws3:

  • Like 4
ارسال شده در
چه حالی میکردیم وقتی مبصر می شدیم...

 

بدها..........عالی ها:ws3:

 

 

خرید و فروش ضربدر های جلو اسم بدها و خوب ها !!!:167:

  • Like 6
ارسال شده در
خرید و فروش ضربدر های جلو اسم بدها و خوب ها !!!:167:

 

شما ازین کارام میکردین؟:jawdrop:

  • Like 4
ارسال شده در
شما ازین کارام میکردین؟:jawdrop:

 

آره زیاد..

الان چند ساله دنبال یکی از دوستای قدیمی که بهش ظلم کردم میگردم ازش عذر خواهی کنم

ولی پیداش نمی کنم !!!

  • Like 4
ارسال شده در
آره زیاد..

الان چند ساله دنبال یکی از دوستای قدیمی که بهش ظلم کردم میگردم ازش عذر خواهی کنم

ولی پیداش نمی کنم !!!

 

ازون کارا بوده ها...:ws3:

  • Like 5
ارسال شده در

آره . طفلکی پیشینه خوبی نداشت. من هم چند تا ضربدر تو یه کلاس جلو اسمش

گذاشتم.:ws3:

طفلکی کلی کتک که خورد هیچی (اون هم با کابل های برق بافته شده چند لایه) !!!

تا آخر سال هر چی خوبی می کرد هیچ کدوم از معلما تحویلش نمی گرفتند :icon_pf (34):

تا آخر سال همش نفرینمون می کرد ...

  • Like 4
ارسال شده در
کلاس چهارم دیگه باید با خودکار مینوشیتیم چه ذوقی میکردم :ws28:

 

 

هی امضا امتحان میکردم امضا انتخاب کنم:ws28: چقد زیر املاها امضا مامانمو جعل میکردم مو لا درزش نمیرفت:ws28:امضای بابام سخت بود نمیشد:icon_pf (34):

یادش به خیر کلاس چهارم ریاضیمو 16 شده بودم

جرات نمیکردم بگم مامان امضاش کنه

اومدم امضاشو کپی کنم انقدر دوروشو خط کشیدم و پررنگ شد که معلمم فهمید :icon_pf (34):

  • Like 7
ارسال شده در

سلام

راست می گن بچه ها اون موقع چقدر شاد بودیم می گفتیم می خندیدیم گریه می کردیم قهر می کردیم ناز می کردیم

اما وقتی بزرگ بشی همه چی فرق می کنه

با اینکه کودکیم زیاد یادم نیست اما عاشق بازیاییم که با بچه ها می کردیم

هفت سنگ گرگم به هوا ،آخیییییییییییییییییییییییییییییییییییی یادش به خیر چقدر دلم می خواست کوچولو می موندم از اولم از بزرگ شدن بدم می اومد

  • Like 7
ارسال شده در

بچه گی چیه همین سه چهار سال پیش دوم سوم دبیرستان انقد از بچه ها خوراکی زوری می گرفتیم:ws28:همه ازمون میترسیدن

  • Like 5

×
×
  • اضافه کردن...