azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ آفتابش به لب بام رسيد بايد از هستي دل بر گيرد ره سوي كشور ديگر گيرد خواست تا چاره ي نا چار كند شیخ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ آفتابش به لب بام رسيدبايد از هستي دل بر گيرد ره سوي كشور ديگر گيرد خواست تا چاره ي نا چار كند شیخ محمودشبستری در آلا فکر کردن شرط راه است ولی در ذات حق محض گناه است * سعدی لینک به دیدگاه
m.memar 434 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۱ تو طاعت حق کنی به امید بهشت نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو شیخ بهایی 1 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۱ واي از شب من من شمع لرزانم، از شب گريزانم 2 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۲ از شيخ بهايي: تا كي به تمناي وصال تو يگانه اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه خواهد به سر آيد شب هجران تو يا نه اي تير غمت را دل عشاق نشانه =========================== عراقي لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۲ شاد کن جان من، که غمگین است رحم کن بر دلم، که مسکین است روز اول که دیدمش گفتم آنکه روزم سیه کند این است روی بنمای، تا نظاره کنم کارزوی من از جهان این است دل بیچاره را به وصل دمی شادمان کن، که بیتو غمگین است دل به تو دادم و ندانستم که تو را کبر و ناز چندین است بنوازی و پس بیازاری آخر، ای دوست این چه آیین است؟ کینه بگذار و دلنوازی کن که عراقی نه در خور کین است *فخرالدین عراقی* ------- از: گروس عبدالملکیان لینک به دیدگاه
toghgrol 267 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۲ شاد کن جان من، که غمگین استرحم کن بر دلم، که مسکین است روز اول که دیدمش گفتم آنکه روزم سیه کند این است روی بنمای، تا نظاره کنم کارزوی من از جهان این است دل بیچاره را به وصل دمی شادمان کن، که بیتو غمگین است دل به تو دادم و ندانستم که تو را کبر و ناز چندین است بنوازی و پس بیازاری آخر، ای دوست این چه آیین است؟ کینه بگذار و دلنوازی کن که عراقی نه در خور کین است *فخرالدین عراقی* ------- از: گروس عبدالملکیان تیرهوایی بی خطر تو آسمان را کشتی ! روز به سختی از زیر در از سوراخ کلیدها به درون آمد اگر دست من بود به خورشید مرخصی می دادم به شب اضافه کار ! سیگاری روشن می کردم و با دود از هواکش کافه بیرون می رفتم... *وحشی بافقی* لینک به دیدگاه
fateh1 15 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۲ منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را هر که باشد دوست دارد دوستار خویش را لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۳ ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند خاقانی لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۴ کار عشق از وصل و هجران درگذشت درد ما از دست درمان درگذشت احمد شاملو لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۵ هرگز از مرگ نهراسیدهام اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیستکه مزدِ گورکناز بهای آزادیِ آدمیافزون باشد. سلمان ساوجی لینک به دیدگاه
moham@d 172 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۸ دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو چون تنی باشد که جانش رفته باشد دور ازو رهی معیری لینک به دیدگاه
نفحات 1395 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو؟ ناله مستانه دلهای غم پرورد کو؟ صائب تبریزی 1 لینک به دیدگاه
moham@d 172 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۸ عشق را با هردلی نسبت به قدر جوهر است قطره بر گل شبنم و در قعر دریا گوهر است جغتایی لینک به دیدگاه
نفحات 1395 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۸ تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست حشمت و خیل بتان در خور خیل و حشمت ایرج میرزا 1 لینک به دیدگاه
moham@d 172 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۸ زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر من گرفتم تو نگیر? لطفا از میرزاده عشقی لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۹ راست گویم نیست جز این علت تکوین من قالبی لازم برای ساحت یک گور ربود از یغمای جندقی لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده