رفتن به مطلب

مشاعره با اشعار شاعر پيشنهادی


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستي دل بر گيرد

ره سوي كشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ي نا چار كند:icon_gol:

 

شیخ

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
* v e n o o s * مهمان
آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستي دل بر گيرد

ره سوي كشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ي نا چار كند:icon_gol:

 

شیخ محمودشبستری

در آلا فکر کردن شرط راه است

ولی در ذات حق محض گناه است:icon_gol:

*

سعدی

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

از شيخ بهايي:

تا كي به تمناي وصال تو يگانه

اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه

خواهد به سر آيد شب هجران تو يا نه

اي تير غمت را دل عشاق نشانه

 

===========================

 

عراقي

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

شاد کن جان من، که غمگین است

رحم کن بر دلم، که مسکین است

روز اول که دیدمش گفتم

آنکه روزم سیه کند این است

روی بنمای، تا نظاره کنم

کارزوی من از جهان این است

دل بیچاره را به وصل دمی

شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

دل به تو دادم و ندانستم

که تو را کبر و ناز چندین است

بنوازی و پس بیازاری

آخر، ای دوست این چه آیین است؟

کینه بگذار و دلنوازی کن

که عراقی نه در خور کین است

 

*فخرالدین عراقی*

 

-------

از: گروس عبدالملکیان:ws48:

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...
شاد کن جان من، که غمگین است

رحم کن بر دلم، که مسکین است

روز اول که دیدمش گفتم

آنکه روزم سیه کند این است

روی بنمای، تا نظاره کنم

کارزوی من از جهان این است

دل بیچاره را به وصل دمی

شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

دل به تو دادم و ندانستم

که تو را کبر و ناز چندین است

بنوازی و پس بیازاری

آخر، ای دوست این چه آیین است؟

کینه بگذار و دلنوازی کن

که عراقی نه در خور کین است

 

*فخرالدین عراقی*

 

-------

از: گروس عبدالملکیان:ws48:

 

تیرهوایی بی خطر

 

 

تو

 

 

آسمان را کشتی !

 

 

 

 

روز به سختی از زیر در

 

 

از سوراخ کلیدها به درون آمد

 

 

اگر دست من بود

 

 

به خورشید مرخصی می دادم

 

 

به شب اضافه کار !

 

 

سیگاری روشن می کردم و

 

 

با دود

 

 

از هواکش کافه بیرون می رفتم...

 

*وحشی بافقی*

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • 6 ماه بعد...
  • 1 سال بعد...
  • 11 ماه بعد...

هرگز از مرگ نهراسیده‌ام

اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ستکه مزدِ گورکناز بهای آزادیِ آدمیافزون باشد.

 

 

سلمان ساوجی

لینک به دیدگاه
  • 2 سال بعد...

   

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر من گرفتم تو نگیر?

 

لطفا  از میرزاده عشقی
 

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...
×
×
  • اضافه کردن...