Nima32 196 ارسال شده در 30 تیر، 2011 وکیل قاضیام اندر گذر کمین کردهست ... به کف قبالهی دعوی چو مار شیدایی که گر برون نهم از آستان خواجه قدم ... بگیردم سوی زندان برد به رسوایی 2
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده 4
AFARIN 7196 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما 1
Anarchist 1419 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو ..... که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود 1
Nima32 196 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود 1
AFARIN 7196 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند 2
Anarchist 1419 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم .......... چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد 1
Nima32 196 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 در حلقه ي گل ومل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح و هبوا يا ايها السکارا 2
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 1
Anarchist 1419 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت ...... چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت 1
Anarchist 1419 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد ..... که از خزانه ی غیبم دوا کنند 4
AFARIN 7196 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 دارم من از فراقش در ديده صد علامت ليست دموع عيني هذا لنا العلامه 4
Anarchist 1419 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 هر دو یک فروغ روی اوست ... گفتمت پیدا و نهان نیز هم (دردم از یار است و درمان نیز هم ... دل فدای او شد و جان نیز هم یاد باد آن کو به قصد خون ما ... عهد را بشکست و پیمان نیز هم . . .) 4
AFARIN 7196 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي 3
نیمه ماه 2908 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد 5
Anarchist 1419 ارسال شده در 1 مرداد، 2011 در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست .... نقطه ی دو ده که در حلقه ی جیبم افتادست 3
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 2 مرداد، 2011 توهمچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم 3
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 2 مرداد، 2011 مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها 4
گیتار 291 ارسال شده در 2 مرداد، 2011 اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند 4
ارسال های توصیه شده