مشاعره با اشعار حافظ

[Nima32 196]

وکیل قاضی‌ام اندر گذر کمین کرده‌ست ... به کف قباله‌ی دعوی چو مار شیدایی

 

که گر برون نهم از آستان خواجه قدم ... بگیردم سوی زندان برد به رسوایی

[ermia_rooz 4,760]

یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده

شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده

[AFARIN 7,196]

هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جريده عالم دوام ما

[Anarchist 1,419]

آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو ..... که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود

[Nima32 196]

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

[AFARIN 7,196]

دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

[Anarchist 1,419]

در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم

.......... چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد

[Nima32 196]

در حلقه ي گل ومل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح و هبوا يا ايها السکارا

[ermia_rooz 4,760]

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

[Anarchist 1,419]

اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت ...... چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت

[نیمه ماه 2,908]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

[Anarchist 1,419]

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد ..... که از خزانه ی غیبم دوا کنند

[AFARIN 7,196]

دارم من از فراقش در ديده صد علامت

ليست دموع عيني هذا لنا العلامه

[Anarchist 1,419]

هر دو یک فروغ روی اوست ... گفتمت پیدا و نهان نیز هم

(دردم از یار است و درمان نیز هم ... دل فدای او شد و جان نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما ... عهد را بشکست و پیمان نیز هم

.

.

.)

[AFARIN 7,196]

مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد

كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي

[نیمه ماه 2,908]

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

[Anarchist 1,419]

در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست .... نقطه ی دو ده که در حلقه ی جیبم افتادست

[hamid_hisystem 6,612]

توهمچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم

[ermia_rooz 4,760]

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

[گیتار 291]

اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند

دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند