*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ دردم ایــــن نـــیـسـت کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ، دردم ایــــن نــیــسـت کــــــــه ... مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت ، دردم ایــــــن است کــــــه بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا ... مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم؟ 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ نشد یه قصری بسازم پنجرهاش ابی باشه من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه نشد یه جا بمونه و آخر بشه ماله خودم حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم با همه التماس من نشد دیگه نره سفر شعرام بجز اون روی هر دیوونه ای گذاشت اثر نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم نه این که من نخوام برم نزاشت گلهارو ببینم نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم یکی میگفت خواب دیده که اون گفته عاشقش میشم اما نشد ، اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش پیغام واسش فرستادم بیا بازم منو بکش 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ دوری اما همکناری ، آخر این انتظاری توی زمهریر دستام ، نفس گرم بهاری یه پرنده ، یه امیدی ، مث دفتر سفیدی خط خورشید چشات رو ، روی مشق شب کشیدی یه نشونه ، یه چراغی ، در نقره کوب باغی برای ساحل خلوت ، مث تابستون داغی مثل دریا پر رازی ، از ترانه بی نیازی تیله ی آخر عشقی ، برای نجات بازی تو مث ماه قشنگی تو شب شعرای نابم من یه لبخند قدیمی رو لب عکس تو قابم تو مث سیب گلابی ،مثه بیداری تو خوابی عمری چشمام رو بستم ، یه دفه بیا به خوابم با ستاره همنگاهی ، چهره ی زلال ماه ی مثل یه حدس درستی سر تردید دو راهی جرأت دستای آدم ، برای چیدن سیبی یه دریچه روی دیوار ، یه دلیلی واسه تکرار هم مث سلام اول ،هم مث خدانگهدار یه پلی واسه رفاقت ، زنگ بیداری ساعت هر جا باشی مث سایه ، باتوام تا بی نهایت تو مث ماه قشنگی تو شب شعرای نابم من یهلبخند قدیمی رو لب عکس تو قابم تو مث سیب گلابی ، مث بیداری تو خوابی عمری چشمام رو بستم ، یه دفه بیا به خوابم ■ 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ كاى مونس شكسته دلان حال ما ببین ما را غریب و بیكس و بى آشنا ببین اولاد خویش را كه شفیعان محشرند در ورطه عقوبت اهل جفا ببین در خلد بر حجاب دو كون آستین فشان و اندر جهان معصیبت ما بر ملا ببین نى نى ورا چو ابر خروشان به كربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین تنهاى کشتگان همه در خاك و خون نگر سرهاى سروران همه بر نیزهها ببین آن سر كه بود بر سر دوش نبى مدام یك نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین آن تن كه بود پرور شش در كنار تو غلطان به خاك معركه كربلا ببین 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺫﻫﻦ ﺗﻮ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺍﺳﺖ 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ هیچ هم برای خودش عالمی دارد … وقتی همه هایت هیچ میشوند … آنوقت هیچ برایت یک دنیاست … 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ و گفتی که پرنده ها را دوست داری اما آن ها را داخل قفس نگه داشتی تو گفتی که ماهی ها را دوست داری اما تو آن ها را سرخ کردی تو گفتی که گل ها را دوست داری و تو آن ها را چیدی پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری من شروع کردم به ترسیدن. 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ و گفتی که پرنده ها را دوست داری اما آن ها را داخل قفس نگه داشتی تو گفتی که ماهی ها را دوست داری اما تو آن ها را سرخ کردی تو گفتی که گل ها را دوست داری و تو آن ها را چیدی پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری من شروع کردم به ترسیدن. امشب دوباره يادت مرا به محله ديدار هميشگيمان برد. همان جايي كه ياس ها با پژواك قدم هايت براي نخستين بار معطر شدند. اينبار من ازنگهباني مهتاب مي آيم. مرا با خود تنها مگذار... ديگر كفش هايم پاره شده اند و فقط بقچه ي افكارم پذيراي قدم هاي من است... آيا روزي نسيم دهكده ي عشق و دلتنگي تو را راضي خواهد كرد تا به ميهماني دلم بيايي و مرا با خود به سرزمين پنجره ها ببري....؟ آنجايي كه نيلوفران اضطراب خورشيدان را نداشته باشند... آخر من هم روزي نيلوفر خواهم شد تا از دست هايت بالا بروم و آنگاه براي نخستين بار چهره ات را ببينم و آنقدر اشك بريزم تا راضي شوي مرا تا جاده ي بينهايت همراهي كني... آيا تو آن روز مرا ياري خواهي كرد؟! لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ یاد تو همیشه درذهنم ، عشق تو همیشه درقلبم و عطرمهربانی تو همیشه دروجودم جاریست . لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ باران که می بارد دلتنگی هایم را می شوید،هول می دهد به سمت قلبم . آنقدر قلبم پر می شود، که دلتنگی هایم از چشمانم فرو می ریزد. . . . باران که می بارد پنجره ی اتاقم تار می شود، نمی دانم از باران کوچه است یا باران چشم هایم. 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ دیگر رونق سابق را ندارد بازار دل! جنسِ بُنجُل زیاد شده است در میان حُجره هایش... دلی دارند که خریداری ندارد.... سَری دارند که سودایی ندارد! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ دیگر رونق سابق را ندارد بازار دل! جنسِ بُنجُل زیاد شده است در میان حُجره هایش... دلی دارند که خریداری ندارد.... سَری دارند که سودایی ندارد! دریای خروشان عشق،چهره مهتاب را بر هم میزد و ساحل،غروب سرخ را به رنگ شعر در آورده بود وتنها مجنون حقیقت کنار ساحل به همراه یگانه خاطر خویش،قصیده غم را زیر لبان لعلش بارها زمزمه میکرد دلتنگ بود خشک مثل بت سوگند خورده بود که هیچگاه،پژمرده شدن یاس سفید را در ذهنش تجسم نکند آشفته از حال دیار از دیدار یار متن دلش پر از واژه های درهم بود لبانش غنچه شده و دیگر مثل گل نمیشکفت نثری روان در سر داشت آغشته به بوی خوش نسیم وبه عطر باران لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ بهترین حرفی که بهم زدی یادته؟ هیچوقت از یادم نمیره همیشه توی گوشمه تو مگه قلب منی که صدای نفسهات هر جا هستی با منه گفتی عشق مثل پروانه است که اگه سفت بگیریش میمیره اگه هم شل بگیری از دستت میپره میره من ترسیدم که بمیره شل گرفتم بی تو چه کنم؟؟؟؟؟؟ رفتنت موج غریبی است که دل میشکند میدونم مغروری هیچگاه به خودت اجازه فرود نمیدی پرواز رو دوست داری دوست نداری دستمو بگیری یادم بدی چطور میشه پرواز کرد؟ لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ دلم تنگ است از اين دنيا چرايش را نميدانم من اين شعر غم افزا را شبي صد بار ميخوانم چه ميخواهم از اين دنيا، از اين دنياي افسون كار قسم بر پاكي اشكم ، جوابم را نميدانم شروع كودكيهايم سرآغاز غمي جانكار از آن غم تا به فرداها پر از تشويش، گريانم بهار زندگي را من هزاران بار بوييدم كنون با غصه ميگويم خداوندا پشيمانم به سوي درگه هستي هزاران بار رو كردم الهي تا به كي غمگين در اين غمخانه ميمانم خدايا با تو ميگويم، حديث كهنهي غم را بگو با من كه سالي چند در اين غمخانه مهمانم 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ کنارم هستی و اما دلــــــم تنگ میشه هـر لحظه خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم از اینجا تا دم درهم بری دلشوره میگیرم فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم میدونم که یه وقت هایی دلت میگیره از کارم روزای که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی تو کجا،کوچه کجا، پنچره ی بازکجا من کجا ،عشق کجا، طاقت آغاز کجا تو به لبخند و نگاهی من دلداده به آهی بنشستیم، تو در قلب و من خسته به چاهی گنه از کیست؟ ار آن پنجره باز؟ از آن چشم گنه کار؟ از آن خنده معصوم؟ از آن لحظه دیدار؟ 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۱ گاهی باید رد شد باید گذشت گاهی باید در اوج نیاز نخواست گاهی باید کویر شد با همه تشنگی منت هیچ ابری را نکشید گاهی برای بودن باید محو شد باید نیست شد گاهی برای بودن باید نبود گاهی باید نباشی تا لااقل یه جایی ، توی گوشه کنار این شهر ، دلی برات تنگ بشه لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۱ واسه چند دقیقه هم که شده غمت رو بذار کنار یه لبخند بزن زندگی یه اثر هنریست نه یک مساله ریاضی بهش فکر نکن ازش لذت ببر لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۱ دل آدما به اندازه حرفشون بزرگ نیست ... ولی حرفی که از ته دل باشه می تونه آدم بزرگی بسازه پس از ته دل می گم : \" دوست دارم \" لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۱ بعضی ها رو نمی شه دوست نداشت و به عشقشون نمرد با هر حرفی که می زنند ؛ قلبت می زنه و لبخند می زنی با هر غصه شون غمگین می شی و اشکت در میاد ... با بودنشون شاد می شی و با نبودنشون پـــــرپـــر می زنی بعضی آدم ها چه بخواهند و چه نخواهند چه بخواهی و چه نخواهی ... عـــزیـــــزند... عزیز می مانند .... لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده