sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۰ تو یه کلمه خیلی داغونم داغون داغون ........ 6 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۰ یادها فراموش نخواهند شد حتی به اجبار و دوستیها ماندنی اند حتی به دوری 8 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۰ خیلی دوسش دارم همه جوره گفتم... وقتی صداشو بی حال میشنوم داغون میشم و آرزوی مرگ میکنم... نازیم قلب من فرش زیرپاهات دوست دارم...... 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۰ تو چون لطافت بال خيال مي ماني به روشنايي راه كمال ميماني به تازگي بهاران به بارش باران چو شبنمي به رخ گل به خال مي ماني در اين كوير وصال و هجوم تنهايي تو چون طراوت صبح وصال مي ماني شكسته بي تو در اين دشت بال پروازم مرا در عرصه ي پرواز به بال ميماني تو عطرو بوي نسيمي به وقت صبح بهار به باغ گل كه بود بي مثال مي ماني نگاه ناز تو ديدن بود تماشايي تو چون حرير خيالي به فال ميماني تو با طراوت و سيمين تني و بي تائي به تازگي تنت چون نهال ميماني طنين ياد تو پيچيده در فضاي اتاق به آرزو و اميد محال ميماني اميد دل همه عمرش سكوت خواهد گفت تو چون لطافت بال خيال ميماني 7 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۰ دنییییییییییییییییییییییییییییااا دم به دم مراتو آزردی 5 لینک به دیدگاه
zhalin 411 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۰ یادها فراموش نخواهند شد حتی به اجبار و دوستیها ماندنی اند حتی به دوری 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۰ حافظ هنوز اصرار دارد،خبر خوشی در راه است! تو کجای دنیای منی که هر چه می آیی نمی رسی؟ 6 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۰ اگه [/url]تو زندگیت یکی از سیمهای سازت پاره شد،آهنگ زندگیتو جوری ادامه بده که هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ؛ حتی اونی که سیمو پاره کرد 8 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۰ در آن پر شور لحظه دل من با چه اصراری تورا خواست، و من میدانم چرا خواست، و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرده که نامش عمر و دنیاست ، اگر باشی تو با من، خوب و جاویدان و زیباست 6 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۰ سالها پيش به من مي گفتي كه مرا هيچ دوست مي داري گونه ام گرم شد ز سرخي شرم شاد و سر مست گفتمت آري باز ديروز جهد مي كردي تا زعهد قديم ياد آرم سرد و بي اعتنا تو را گفتم كه دگر دوستت نمي دارم ذره هاي تنم فغان كردند كه خدا را دروغ مي گويد جز تو كامي ز كس نمي خواهد جز تو ياري ز كس نمي جويد دوستت دارم و نمي گويم تا غرورم كشد به بيماري گر چه مي دانم اين حقيقت را كه دگر دوستم نمي داري (دكتر علي شريعتي) 6 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۰ تمام تنهایی دنیا امشب با من است!!! سکوت ، سکوت و سکوت ... در ذهنم هیچ خاطره ای گذر نمی کند... گویی آنها هم مرا در تنهاییم ، تنهایم گذاشته اند... کیست که درد تنهایی مرا تجربه کرده... کیست که مرا در این حال بفهمد... می شکند سکوت تنهاییم با طنین صدای گریه ات... خوش به حالت که چه ساده اشک می ریزی!!! چه سخت است برای مرد... « گریه » می فشارد بغض گلویم... سخت کرده نفس کشیدنم را... به گریه های تو حسودیم می شود!!! شاید عذاب من همین باشد... 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۰ رفیق راهی و از نیمه راه می گویی وداع با من بی تکیه گاه می گویی میان این همه آدم میان این همه اسم همیشه اسم مرا اشتباه می گویی دلم به نیم نگاهی خوش است، اما تو به ان ملایمت سنگین، نگاه می گویی؟! هنوز حوصله ی عشق در رگم جاریست نمرده ایم که غمت را به چاه می گویی 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۰ این روزها... نگاهت که میکنم پشت حصار ابرهای غبار آلود می بینمت از تو که حرف میزنم طعم تلخ وگس تردید به جانم چنگ میزند شک دارم به خودم به دلم،به احساسم وبه.......... حتی بودن تو...! بیقرارم بین بودن ونبودنت دست وپا میزنم مابین خواستن ونخواستنت کاش زودتر از اینها فهمیده بودم کاش برای برگشتن دیر نشده بود کاش این دل ساده لوح با من کنار می آمد. 6 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۰ قلبم را شکستی اما صدای فریادم را نشنیدی! چه بی صدا شکست قلبی که عاشق تو بود چه بی ریا گذشت لحظه هایی که عاشق تو بود قلب شکسته ای که زیر پاهات بود رو تدیدی... صدای شکستن قلبم چه بی صدابود. جــــــــــــــــــــــــــــــــدایی سختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه جــــــــــــــــدایی سختــــــــــــــه جدایی س خ ت ه 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۰ ای نگاهت ز تماشای غزالان خوشتر شهد لبهای تو از قند فریمان خوشتر لهجه گرم گل آمیز هوس آلودت از طربریزی موسیقی باران خوشتر تنت آن ماه فرو هشته به آغوش زمین هر چه بی هاله و تنهاتر و عریان خوشتر عشوه چشم خمارین غزل آگینت از نظر بازی خورشید زمستان خوشتر خانه تا بیخود از عطرش بشود شب همه شب گیسویت هر چه رها هر چه پریشان خوشتر بر من از جام بلورین دو چشمت بچشان زان شرابی که رسد هر چه فراوان خوشتر 4 لینک به دیدگاه
محمدa 1104 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۰ همه شب دست به دامان خدا تا سحرم که خدا از تو خبر دارد ومن بی خبرم رفتی وهیچ نگفتی که چه در سر داری رفتی و هیچ ندیدی که چه امد به سرم گرمی طبعم از ان است که دل سوخته ام سرخی رویم از این است که خونین جگرم کارعشق است نماز من اگر کامل نیست آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم این چه کرده است که هر هر روز تو را می بیند؟ من از آیینه به دیدار تو شایسته ترم عهد بستم که تحمل کنم این دوری را عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۰ فکر من در این است که پر از شوق تو باشم هر دم که دلم سرشار از عشق تو باشد یکدم قلب من می خواهد که فقط از تو نشان داشته باشد در خود و دو چشمم پر از وسوسه ی لذت دیدار تو باشن در خود و بدان معبودم که تو هستی قلبم که تو هستی روحم که تو هستی فکرم و همه هستی ام 4 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۰ توروخدا ببین چه حالیم نگو که میری دلم میخاد که دستمو بگیری نرو بدون تو شکنجه میشم پیشم بمون دیگه چیزی نمیگم آخریشه کسی واسم شبیه تو نمیشه بمون الهی من واست بمیرم 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۰ بغلم كردي و آرام شدم در باران توي رگبار تنت رام شدم در باران قطرهها حرف تو بودند و به من باريدند آن قدر حرف زدي... خام شدم در باران ابر بودم كه مدام از تن من كم ميشد آن قدر كم كه خوشاندام شدم در باران متهم بودم از اول كه تو را بشناسم روز ديدار تو اعدام شدم در باران بغلم كردي و از داغ تنت خيس شدم آن قدر خيس، كه بدنام شدم در باران 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۰ هيچ کس ويرانيم را حس نکرد... وسعت تنهائيم را حس نکرد... در ميان خنده هاي تلخ من... گريه پنهانيم را حس نکرد... در هجوم لحظه هاي بي کسي... درد بي کس ماندنم را حس نکرد... آن که با آغاز من مانوس بود... لحظه پايانيم را حس نکرد 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده