rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۸۹ منو saba88 دعوت کرد اینجا. روزای اول بود که فرناز پستامو پاک کرد خیلی حالم گرفته شد. :w00: 3 لینک به دیدگاه
خانومي 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۸۹ اومده بودم مهسا و سپیده رو ببینم دلم براشون تنگیده بود فقط اینجا میتونستم پیداشون کنم 4 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۸۹ من امروز اولین روزم نیست. اما چون از دست یک دیکتــاتور در باشگاهی دیگر فرار کرده ام و آمده ام اینجا،خوشحالم. آمدیم تا کنار دوستان باشیم منم مثل خیلی دیگه از بچها از دست بعضی مدیرا که روی حرفشون نمیشه حساب کرد و هر تاپیک قشنگ و پر مخاطبی که اونجا میزدیم و از رو کینه حذف میکرد و از طرف دوست عزیزم essiجان با اینجا آشنا شدم ولی آمدیم که بمانیم اولین پستمو اینجا زدم تا خاطرش بمونه........... 6 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۸۹ آمدیم تا کنار دوستان باشیم منم مثل خیلی دیگه از بچها از دست بعضی مدیرا که روی حرفشون نمیشه حساب کرد و هر تاپیک قشنگ و پر مخاطبی که اونجا میزدیم و از رو کینه حذف میکرد و از طرف دوست عزیزم essiجان با اینجا آشنا شدمولی آمدیم که بمانیم اولین پستمو اینجا زدم تا خاطرش بمونه........... خوش اومدی:4uboxsmiley: 3 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۸۹ خوش اومدی:4uboxsmiley: بلــــــــــــه معلومه که خوش آمدم دست گل محمدی خوش آمدی خوش آمدی :icon_gol: ممنونم که خوش آمدم ......:w73::w155::icon_pf (17): 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۸۹ من چرا امده ام امدنم بهر چه بود خاطراتشو میزارم برا بعد 5 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۸۹ سلام فقط همینو بگم اولین کسی منو دعوت کرد به اینجا جاوید بود همون موقع که توباشگاه حسابی جو انتخابات رو بچه ها تاثیر گذاشته بود....... یه بار باهاشون صحبت کردم....... ایشونم اینجارو معرفی کرد به من دقیقا دوهفته از تاسیس اینجا گذشته بود فقط مدیرا بودن منم تصمیم داشتم اینجا رو با بچه ها بسازیم واسم جالب بود که یک انجمنو رو از اول شروع کنیم بچه های زیادی بهمون کمک کردن خیلیا هنوز هم پیشمون هستند........... ولی خیلی ها هم بنا به دلایلی نیستن البته این مدیر روابط عمومی مدیر روابط عمومی نمیخواسته بشه:persiana__hahaha: به طور اتفاقی پیش اومد مدیران در جریان هستند...... من اون زمان میخواستم مشاور تالار معماری بشم که در واقع همون همکار بخش معماری بشم اما اشتباه خودم باعث شد الان این عنوانو داشته باشم به نظر خودم اشتباه شیرینی بود خیلی اینجارو دوست دارم بیشتر خود بچه ها ومدیرانش رو فقط باید یادمون باشه هیچ جا بی نقص وعیب نیست یک انجمن با کاربرای خوبش دلگرمه 4 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۸۹ منو چیز فکر(احمق الدوله)آورد اینجا:دی 2 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۸۹ من تازه اومدم. هیچکسم منو معرفی نکرد. چند تا تاپیک خوندم خوشممم اومد. 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۸۹ خب چطور شد من اومدم اینجا؟ خب خداییش یادم نیست کی دعوتم کرد ولی تو اون دوره زمونه ای بود که جو باشگاه یخورده شلم شوربا بود ولی هنوز افتضاح نشده بود! بعد من اومدم ثبت نام کردم (اون موقع مدیر بودم اونور!) بعد گفتم بعدا میام... یه مدت گذشت واز مدیریت اومدیم بیرون تا حوصلمون بیشتر از اون چیزی که بعضیا اصرارشو داشتن سرنره بعدش یه مدت کلا نت رو تعطیل کردم وقتی برگشتم دیدم یه سری کاربر تازه اومده وچیزایی چون قطره وابپاشی واز این حرفا درست شده(فقط یکی دوهفته از بی صاحب شدن تالار ازادش میگذشت!) خلاصه خیلی خنده دار شده بود گفتم تا بچه بازیا ادامه داره سری به این انجمن بزنم اومدم دیدم همونی که اونجا چاه زمزم کشف کرده بود اینجا عضوه وعلیرغم اینکه خلوت بودنش منو بی حوصله نمیکرد اما دیدن ادمی که افکارش متشنج باشه برام قابل تحمل نبود منم گذاشتم رفتم وکلا قید همه فرومهارو زدم تا اینکه دم عیدی داشتم برا دوستان ایمیل میفرستادم گفتم ایمیل خیلیارو ندارم برم یه سر باشگاه تا رفتم تو بچه ها شرمندم کردن واین شادمهرباز نامرد کاری کرد که کل روز رو بمونم منم که خوره بحث واین حرفا بودم موضوع هم جور خلاصه یه مدتی موندیم تا اینکه (چون خیلی از مسایل اتفاق افتاده شخصی بوده یا برای رعایت ارامش جوباشگاه تا حالا جایی مطرح نکردم الانم بیخیالشون میشم) یه سری اتفاقاتی افتاد که مجابم کرد تا دیگه ادامه ندم اونجا ولی شاه بیتش بلایی بود که برسر چندتا کاربر خاص اومد من ووافن ودانیلو وایهان ویه کاربر عشق پان ترکی ویکی دوتا دیگه از کاربرا درروزهایی که سایت از نظر فنی کمی مشکل داشت به هیچ عنوان نمیتونستیم ساین بشیم!! خلاصه ما هم قید اونجارو زدیم تا گذشت وزمان نمایشگاه کتاب برای یه کار اداری اومدم تهران وبچه ها رو تو نمایشگاه دیدم اونجا با ادمین وپیمان ومحمدحسین یه صحبتایی کردیم واومدیم اینجا البته فرناز هم همیشه میخواست تا بیام ولی اون ذهنیت قبلی مانعم میشد! خلاصه اومدیم وبه کمک همه دوستای گلم شروع کردیم به کار الان که کمک وهمکاری بچه هارو میبینم خوشحالم که تونستیم یه جو دور از تشنجات معمول باشگاه رو درعین اختلاف سلایق وعقاید درست کنیم که روزبروز با همدلی وهمکاری بچه ها داره اوج میگیره مشکلات بسیاری تا رسیدن به همین نقطه هم داشتیم از قطعی های مکرر وبلاهای اسمانی وزمینی تا زنده کردن تالارهایی که با رفتن یکسری از دوستان مهجورمانده بودند وخلوت شده بودند الان اصلا از بودن دراینجا وفراموش کردن هشت هزار پستی که روز وشبهارو براش گذاشتیم پشیمان نیستم بودن درکنار دوستانی که بهتر از من هستند حس عالیی بهم میده موفق باشیم 13 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۸۹ من تازه اومدم. هیچکسم منو معرفی نکرد. چند تا تاپیک خوندم خوشممم اومد. خیلی خوش اوووومدیییییییییی 1 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۸۹ من دقیقا دی بود عضو اینجا شدم هم فرگل و هم مریمی ادرسه یه تاپیکی تو اینجا دادن که داشتن توش اسپم میکردن منم عضو شدم و فقط همون شب اومدم و یه هفته هم فقط سر میزدمو میرفتم تا اینکه فراموشش کردم و گذشــــــــــــــــــــــــــت تا فک کنم اواخر خرداد بود که سهیل ادرس اینجارو داد و منم دو ساعت دنبال نام کاربری و پسوردم میگشتم اخرش یادم افتاد از طریق درخواست دادن پسورد جدید میشه نام کاربریو پسوردمو پیدا کردبعدش اومدم کلی از بچه هارو دیدم و خوشمان امد و موندگار شدیم :626gdau: 4 لینک به دیدگاه
kimia 4172 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۸۹ هی..... یادش بخیر دنبال یه پروژه بودم تو مایه های طراحی خیابانها و معابر شهری و...... منم که بخوام پروژه کار کنم اینترنت و با کل اطلاعاتش از بیخ میکنم کارم به جایی رسیده بود که به آقای ایمان رءیسی میل زدم و ازش کمک خواستم دست گلش درد نکنه الحق و الانصاف کم نذاشت خلاصه همینجوری که درگیر گشت بودیم خوردیم به انجمن و........ الانم معتادشم اولین دوستمم محمد حسین بود ادامه خاطرات در روزهای آینده 5 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۸۹ خب چطور شد من اومدم اینجا؟خلاصه اومدیم وبه کمک همه دوستای گلم شروع کردیم به کار الان که کمک وهمکاری بچه هارو میبینم خوشحالم که تونستیم یه جو دور از تشنجات معمول باشگاه رو درعین اختلاف سلایق وعقاید درست کنیم که روزبروز با همدلی وهمکاری بچه ها داره اوج میگیره مشکلات بسیاری تا رسیدن به همین نقطه هم داشتیم از قطعی های مکرر وبلاهای اسمانی وزمینی تا زنده کردن تالارهایی که با رفتن یکسری از دوستان مهجورمانده بودند وخلوت شده بودند الان اصلا از بودن دراینجا وفراموش کردن هشت هزار پستی که روز وشبهارو براش گذاشتیم پشیمان نیستم بودن درکنار دوستانی که بهتر از من هستند حس عالیی بهم میده موفق باشیم خاطره زیاده یه روز با بچه ها بیکار بودیم داشتیم تخمه میشکستیم گفتیم بیکاریم یه سایت بزنیم به اسمه نو اندیشان تا کهنه اندیش نباشیم و بماند که خیلی سختیا توی این راه کشیدیم تا سایت جون بگیره ونهال عشق تو قلب کاربرامون جونه بزنه ولی هیچ وقت پشیمون نبودم وبعد از 659876500000 پستم میبینم که سایت راه افتاده خدارو شکر زحماتم به هدر نرفت موفق باشم:rose:گل تقدیم به خودم:aghosh: . . . . . . . .نه عزیزان شوخی کردم کمی بخندیم و به این بهنونه از زحمات دوست عزیزمون تشکری کرده باشم پهلـــــــون خجالت نگش سرت رو بگیز بالا:w72::rose:واسه spowخسته 4 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۸۹ خب چطور شد من اومدم اینجا؟خب خداییش یادم نیست کی دعوتم کرد ولی تو اون دوره زمونه ای بود که جو باشگاه یخورده شلم شوربا بود ولی هنوز افتضاح نشده بود! بعد من اومدم ثبت نام کردم (اون موقع مدیر بودم اونور!) بعد گفتم بعدا میام... یه مدت گذشت واز مدیریت اومدیم بیرون تا حوصلمون بیشتر از اون چیزی که بعضیا اصرارشو داشتن سرنره بعدش یه مدت کلا نت رو تعطیل کردم وقتی برگشتم دیدم یه سری کاربر تازه اومده وچیزایی چون قطره وابپاشی واز این حرفا درست شده(فقط یکی دوهفته از بی صاحب شدن تالار ازادش میگذشت!) خلاصه خیلی خنده دار شده بود گفتم تا بچه بازیا ادامه داره سری به این انجمن بزنم اومدم دیدم همونی که اونجا چاه زمزم کشف کرده بود اینجا عضوه وعلیرغم اینکه خلوت بودنش منو بی حوصله نمیکرد اما دیدن ادمی که افکارش متشنج باشه برام قابل تحمل نبود منم گذاشتم رفتم وکلا قید همه فرومهارو زدم تا اینکه دم عیدی داشتم برا دوستان ایمیل میفرستادم گفتم ایمیل خیلیارو ندارم برم یه سر باشگاه تا رفتم تو بچه ها شرمندم کردن واین شادمهرباز نامرد کاری کرد که کل روز رو بمونم منم که خوره بحث واین حرفا بودم موضوع هم جور خلاصه یه مدتی موندیم تا اینکه (چون خیلی از مسایل اتفاق افتاده شخصی بوده یا برای رعایت ارامش جوباشگاه تا حالا جایی مطرح نکردم الانم بیخیالشون میشم) یه سری اتفاقاتی افتاد که مجابم کرد تا دیگه ادامه ندم اونجا ولی شاه بیتش بلایی بود که برسر چندتا کاربر خاص اومد من ووافن ودانیلو وایهان ویه کاربر عشق پان ترکی ویکی دوتا دیگه از کاربرا درروزهایی که سایت از نظر فنی کمی مشکل داشت به هیچ عنوان نمیتونستیم ساین بشیم!! خلاصه ما هم قید اونجارو زدیم تا گذشت وزمان نمایشگاه کتاب برای یه کار اداری اومدم تهران وبچه ها رو تو نمایشگاه دیدم اونجا با ادمین وپیمان ومحمدحسین یه صحبتایی کردیم واومدیم اینجا البته فرناز هم همیشه میخواست تا بیام ولی اون ذهنیت قبلی مانعم میشد! خلاصه اومدیم وبه کمک همه دوستای گلم شروع کردیم به کار الان که کمک وهمکاری بچه هارو میبینم خوشحالم که تونستیم یه جو دور از تشنجات معمول باشگاه رو درعین اختلاف سلایق وعقاید درست کنیم که روزبروز با همدلی وهمکاری بچه ها داره اوج میگیره مشکلات بسیاری تا رسیدن به همین نقطه هم داشتیم از قطعی های مکرر وبلاهای اسمانی وزمینی تا زنده کردن تالارهایی که با رفتن یکسری از دوستان مهجورمانده بودند وخلوت شده بودند الان اصلا از بودن دراینجا وفراموش کردن هشت هزار پستی که روز وشبهارو براش گذاشتیم پشیمان نیستم بودن درکنار دوستانی که بهتر از من هستند حس عالیی بهم میده موفق باشیم دروغ میگه:w00: دید من اینجا مدیر شدم حسودی کرد اومد پوز منو بزنه:icon_pf (34): 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۸۹ دروغ میگه:w00: دید من اینجا مدیر شدم حسودی کرد اومد پوز منو بزنه:icon_pf (34): بچه برو بشین سردرس ومشخت!!:w00: خوبه بعد من عضو شدی اینجاتو 3 لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۸۹ منم اینجوری شد که عضو شدم: توو باشگاه مهندسان داشتم دنباله منابع آژمون شهرسازی می گشتم که رفتم قسمت بچه های شهرساز و اونجا تاپیکی بود به اسم آشنائی با بچه های شهرسازی و مطالبش رو خوندم و یهوئی برخوردم به همین ادمین خودمون .... که دیگه اینجوری شد که ثبت نام کردم. 2 لینک به دیدگاه
رویای ماه 865 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۸۹ من از اولین روزم که خیلی خاطره جالبی دارم هنوز که یادش می افتم خندم میگیره 2 لینک به دیدگاه
panoram 5055 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۸۹ من از اولین روزم که خیلی خاطره جالبی دارم هنوز که یادش می افتم خندم میگیره خوب نمیگی>؟؟؟؟؟ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده