رفتن به مطلب

شعرهای لعنتی ...!


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

.

.

.

سر كشيدي

دردي را

كه من

سال هاست

بالا مي آورم ...!

  • Like 9
  • پاسخ 353
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

با خیال دیگری میرفت

و من ِ ساده

چه عاشقانه

كاسه ای آب

پشت سرش

خالی می كردم

  • Like 12
ارسال شده در

من خوشبختم

نفس میکشم

راه میروم

سیب میخورم

دوست دارمت

من بسیار خوشبختم

  • Like 8
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

خدایا زین شگفتی ها

دلم خون شد

دلم خون شد

سیاووشی در آتش رفت

و زان سو

خوک بیرون شد....

  • Like 6
ارسال شده در

میخواهم این راهی که من و تو آمده ایم را

از ابتدا ویران کنم

تا هیچ کس به اینجایی که ما رسیده ایم نرسد!

  • Like 8
ارسال شده در

من زنده ام

و دلم ...

ت

ن

گ

نيست !

دلم

س

ن

گ

شده است ...!

  • Like 11
ارسال شده در

در کوچه ها باد میاید

این ابتدای ویرانیست

آن روز هم که دست های تو ویران شد

باد میآمد...

  • Like 8
ارسال شده در

متهم شدم

به سیاهی

به شرایط بد

و سرزنشم کردند

به تصویری که در آب افتاد

اما آنکه از بیراهه ها میرود

هرگز گم نمشود.

  • Like 7
ارسال شده در

و من .....

دیوانه وار منتظر فردایم....

  • Like 5
ارسال شده در

من از روزهای مکروه

از روزهای مستحب

از شبهای حرام می آیم

من حاصل هم آغوشی باد و آتشم

حاصل یک معاشقه

یک وسوسه برای گناه

یا شاید

خلوتی دلخواه

پرم از عصیان

عاصی از هرچه غیر تو

یاغیم

پر از طغیان.

من از تبار بیکسان جهانم

  • Like 5
ارسال شده در

یک حرفِ درست...

یک دلیل ِ منطقی...

یک شاهد ِ بالغ کافیست...

تا باور کنم که

یک کثــــــــــافت نیستی ....

  • Like 9
ارسال شده در

گاهی صداهایی می‌شنوم

مثل صدای باد، مثل صدای خاک

گاهی هم با من حرف می‌زنند... و

 

یکی با روپوش سفید می‌گوید :

اینجا همه همین را می‌گویند !

  • Like 8
ارسال شده در

از قرص های ضد تهوع

 

کاری ساخته نیست

 

وقتی

 

حالت از همه…

 

کمی کنار بایستید

 

می خواهم این شعر را

 

بالا بیاورم.....

  • Like 6
ارسال شده در

ببین ...

با من چه کردی

آن قدر ...

زدم به سیم آخر

که پاره شد !

  • Like 7
ارسال شده در

من اگر دفتر نفرین شده ی اندوهم

اگر از نسل گلی هرزه به روی کوهم

اگر از کل جهان وارث یک احساسم

تو همان آدمک چوبی پیمان شکنی که فقط لایق آتش زدنی

  • Like 4
ارسال شده در

نمی شود دوستت نداشت

لجم هم که بگیرد از دستت

 

نهایتش این است که

 

دفتر چه ی خاطراتم

پر از فحش های عاشقانه می شود…

  • Like 7
ارسال شده در

نیامدنش را باور نمی کنم

غیر ممکن است

او نیامده باشد

حتما، حالا

زیر باران مانده است

و نا امید و خسته

در خیابان ها قدم می زند

من به باز بودن درها...

مشکوکم..

  • Like 6
ارسال شده در

ما به کسانی عشق ورزیدیم

که هیچ وقت باران خیسشان نکرده بود

و شبی زیر ریزش اشکهایمان غرق شدند .

  • Like 7
ارسال شده در

از آسمان اینجا

جای برگ ...

مرگ می‌ریزد !

  • Like 8
ارسال شده در

آن لبخند...

آن نگاه...

آن شعر و احساس

همه را خاطره کردم...

تا در نبودت بی نفس نمانم...

  • Like 9

×
×
  • اضافه کردن...