کهربا 18089 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 بزرگ شدن خوبه اما بدبختانه ما اغلب بد بزرگ میشیم با پول در آوردن مال اندوزی رو یاد میگیریم نه بخشش با قوی شدن دستامون مشت زدن رو یاد میگیریم نه حمل کردن بار برای یه پیرزن با کار کردن تو یه شرکت اختلاس رو یاد می گیریم نه خدمت با آشنا شدن با دنیای مجازی هک کردن رو یاد می گیریم نه ... :w00: 4
غایب 4790 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 خندیدم! به آن دخترک ِ موقهوهای ِ چشم سیاه ِ خوش باور ِعاشق، عاشق ِ "یکی" دست نیافتنیتر از همه، خندیدم. و توی آینهی قدی خودم را دیدم قد کشیدهتر از همیشه، خیلی زود، خیلی نزدیک، صدای شکستن آمد! چیزی توی قلبم شکست، له شد، صد پاره شد، تازه فهمیدم که من ِ لعنتی بزرگ شدم مثل آدم بزرگهای نفهم به عشق ِ ناب ِ او خندیدم بزرگ شدم یا ادای آدم بزرگها را درآوردم... . مثل آدم بزرگهای نفهم؟ به عشق ِ ناب ِ او خندیدم بزرگ شدم یا ادای آدم بزرگها را درآوردم... . 1
spow 44198 مالک ارسال شده در 2 فروردین، 2011 مثل آدم بزرگهای نفهم؟ به عشق ِ ناب ِ او خندیدم بزرگ شدم یا ادای آدم بزرگها را درآوردم... . تا حالا دیدی یه بچه دل کسی رو بشکنه اون فقط ساده هستش وصادق 6
کتایون 15176 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 تا حالا دیدی یه بچه دل کسی رو بشکنهاون فقط ساده هستش وصادق ولی همشون یه روز یاد میگیرن که چجوری راحت دل بشکنن... 2
Waffen 15118 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 من دارم با بزرگ شدن مقابله میکنم... فکر کنم تا الان موفق بودم... 3
shaden. 18583 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 من دارم با بزرگ شدن مقابله میکنم... فکر کنم تا الان موفق بودم... نمیذارن میگم دیگه بزرگ شدی زشته من عاشق سادگی کودکانمم اما باید جور سادگیمو پس بدم چون هنوز کودکم از نظر بعضی ها 4
VINA 31339 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 بزرگ شدن خوبه اما بدبختانه ما اغلب بد بزرگ میشیم با پول در آوردن مال اندوزی رو یاد میگیریم نه بخشش با قوی شدن دستامون مشت زدن رو یاد میگیریم نه حمل کردن بار برای یه پیرزن با کار کردن تو یه شرکت اختلاس رو یاد می گیریم نه خدمت با آشنا شدن با دنیای مجازی هک کردن رو یاد می گیریم نه ... :w00: ما که اینکارا رو نکردیم تا حالا دیدی یه بچه دل کسی رو بشکنهاون فقط ساده هستش وصادق 3
کتایون 15176 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 من دارم با بزرگ شدن مقابله میکنم... فکر کنم تا الان موفق بودم... منم همیشه مثل بچه هام...اما مجبورم ظاهر سازی کنم...دنیای آدم بزرگا اجازه نمیده که کودک بمونی... 2
Waffen 15118 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 نمیذارن میگم دیگه بزرگ شدی زشتهمن عاشق سادگی کودکانمم اما باید جور سادگیمو پس بدم چون هنوز کودکم از نظر بعضی ها کاش فقط میگفتند دیگه بزرگ شدی زشته... اینطرفای ما خیلی چیزای دیگه هم میگند... همین سختش میکنه... ساده بودن تو دنیای پیچیده ی ما خودش به اندازه ی کافی سخت... رو راست و صادق بودن تو این دنیای پر از دروغ خودش خیلی سخته... اینا سخت ترشم میکنند... 4
VINA 31339 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 من که سعی میکنم بزرگ باشم مثل خودشونم بیرحمدیگه تحمل ضربه زرنگ بازی رو ندارم 3
Waffen 15118 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 من که سعی میکنم بزرگ باشم مثل خودشونم بیرحمدیگه تحمل ضربه زرنگ بازی رو ندارم ولی من دوست ندارم... ترجیح میدم بره باشم تا گرگ... 3
کتایون 15176 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 ولی من دوست ندارم... ترجیح میدم بره باشم تا گرگ... موافقم... 2
VINA 31339 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 ولی من دوست ندارم... ترجیح میدم بره باشم تا گرگ... نخوردی تا ببینی چه سوزی دارهمخصوصا وقتی احمق خطابت میکنن 3
کتایون 15176 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 نخوردی تا ببینی چه سوزی دارهمخصوصا وقتی احمق خطابت میکنن مثل این که دلت خیلی خونه مینا.... 2
VINA 31339 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 مثل این که دلت خیلی خونه مینا.... اره اینقد کشیدم که دیگه رو نمیدم به هیچکی 2
Waffen 15118 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 نخوردی تا ببینی چه سوزی دارهمخصوصا وقتی احمق خطابت میکنن چرت عزیز دل... هر روز همین هارو دارم میشنوم... شاید خیلی هم بدترش رو... ولی هر دفعه که یکی از اون آدم ها اینارو بهم میگه میفهمم که راهم درسته... من جدیدا یکی رو پیدا کردم که در معصومیت بی مثاله... کاش میشد منم مثل اون باشم... 4
VINA 31339 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 چرت عزیز دل... هر روز همین هارو دارم میشنوم... شاید خیلی هم بدترش رو... ولی هر دفعه که یکی از اون آدم ها اینارو بهم میگه میفهمم که راهم درسته... من جدیدا یکی رو پیدا کردم که در معصومیت بی مثاله... کاش میشد منم مثل اون باشم... میبینی یه روز من نمیخام دیگه بچگی کنم یه جاهایی سخته اما تجربم میگه بسته اشتباه بسته 2
RAPUNZEL 10430 ارسال شده در 2 فروردین، 2011 خندیدم! به آن دخترک ِ موقهوهای ِ چشم سیاه ِ خوش باور ِعاشق، عاشق ِ "یکی" دست نیافتنیتر از همه، خندیدم. و توی آینهی قدی خودم را دیدم قد کشیدهتر از همیشه، خیلی زود، خیلی نزدیک، صدای شکستن آمد! چیزی توی قلبم شکست، له شد، صد پاره شد، تازه فهمیدم که من ِ لعنتی بزرگ شدم مثل آدم بزرگهای نفهم به عشق ِ ناب ِ او خندیدم بزرگ شدم یا ادای آدم بزرگها را درآوردم... . من وقتی کوچیک بودم بر خلاف ظاهر شرم روحیه ی لطیفی داشتم و اصلا تو عالمه بزرگتر ها نبودم شاید خیلی از شما ها هم همینجوری بودین اما کم کم وارد دنیای بزرگا شدین اما من یه دفعه وارد دنیاشون شدم... تازه فهمیدم دنیای ما آدم بزرگها چقدر پسته... تا یه مدت طولانی روحیه ی لطیفم مثل یه شیشه ترک ترک شده بود شاید چنین حسی رو تجربه نکرده باشین و به نوشته های من بخندین ولی من اون روزا رو فراموش نمیکنم... خیلی طول کشید تا خودمو با دنیای بزرگتر ها وقف بدم...سخت بود باور کردن خیلی چیزا ولی چاره ای نبود مجبور بودم 3
ارسال های توصیه شده