رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

من ادم حسابی درون ندارم همش دلقکه

گریه م گرفته با کتابش :sigh:

انقدر ناراحت میشم که دارم پا به پای دلقک غصه میخورم

چقدر رنج میکشه:sigh:

 

همه ادم حسابی درون دارن که خیلی هم ادم حسابیه از قضا!

بعد تموم کردن این کتاب حتما برید کتاب دیالکتیک تنهایی اکتاویو پاز رو بخونین تا دلیل رنج کشیدن ادمارو بهتر بفهمید

کتاب چاپیش 2500 تومنه نسخه نتی نداره شاید یه روز حوصلم بکشه بشینم تایپش کنم

لینک به دیدگاه
همه ادم حسابی درون دارن که خیلی هم ادم حسابیه از قضا!

بعد تموم کردن این کتاب حتما برید کتاب دیالکتیک تنهایی اکتاویو پاز رو بخونین تا دلیل رنج کشیدن ادمارو بهتر بفهمید

کتاب چاپیش 2500 تومنه نسخه نتی نداره شاید یه روز حوصلم بکشه بشینم تایپش کنم

 

باور کن ناراحتیم تا جاییه که به بعضی قسمت هاش که میرسم از نفرت،کتاب ور میبندم و میندازم یه گوشه و راه میرم و راه میرم

این دلقک به طرز عجیبی من رو به یاد خودم میندازه

لینک به دیدگاه
باور کن ناراحتیم تا جاییه که به بعضی قسمت هاش که میرسم از نفرت،کتاب ور میبندم و میندازم یه گوشه و راه میرم و راه میرم

این دلقک به طرز عجیبی من رو به یاد خودم میندازه

 

کاملا طبیعیه این مسئله

کاش قبل خوندن این کتاب داستان سه صفحه ای کوتاه مردی که میخندید هاینریش بل رو میخوندین

تو تالار ادبیات قبلنا مژگان گذاشته بودش

هاینریش بل استاد زنده کردن عواطف و افکاری هست که ما به طور طبیعی از برخورد با اونا اجتناب میکنیم

اگه روزی ابروی از دست رفته کاترینا بلوم رو خوندی کاملا منظورمو میگیری

لینک به دیدگاه
کاملا طبیعیه این مسئله

کاش قبل خوندن این کتاب داستان سه صفحه ای کوتاه مردی که میخندید هاینریش بل رو میخوندین

تو تالار ادبیات قبلنا مژگان گذاشته بودش

هاینریش بل استاد زنده کردن عواطف و افکاری هست که ما به طور طبیعی از برخورد با اونا اجتناب میکنیم

اگه روزی ابروی از دست رفته کاترینا بلوم رو خوندی کاملا منظورمو میگیری

 

خب من خیلی به کتاب دسترسی ندارم:sigh:

همین رو هم تا فردا بعد از ظهر باید تموم کنم

ولی خب حتما این کتاب هایی که گفتی رو میخونم

این کتاب ها واقعا احساس آدم رو زنده میکنن اما برای کسانی که احساسشون رو نکشته باشن

همون شخصیت هایی که تو این کتاب به آدم حس انزجار میدن هیچ وقت نمیتونن این احساسات رو بروز بدن حتی اگر در وجودشون به گریه بیفتن

لینک به دیدگاه

جان لاک و اندیشه ی آزادی

نویسنده: فرشاد شریعت

موضوع : فلسفه سیاسی , فیلسوفان انگلیسی - قرن 17

 

درباری کتاب:

"در كتاب حاضر، اندیشه‌های جان لاك (فیلسوف انگلیسی) در باب آزادی نقد و بررسی شده است" .جان لاك "فیلسوف و بنیان‌گذار مكتب لیبرالیسم، اولین فیلسوفی بود كه در دوره جدید به رمز و رازهای نیروهای دو گانه طبیعی در مجتمع انسانی و اساس قراردادهای اجتماعی، كه با آزادی و رضایت انسان‌ها برپا می‌شد، پی برد و با پژوهش عمیقی كه در باب معرفت شناسی و هستی شناسی انسان به عمل آورد، بنای برج جدیدی را در اندیشه‌های سیاسی غرب پایه‌گذاری كرد" .لاك " به عنوان بانی مكتب لیبرالیسم سعی كرد تا با غور در شریعت مسیح و سنت‌های اندیشه سیاسی غرب، به طرح سیاسی نوینی مبتنی بر دست مایه‌های بكر و عاری از خرافه شریعت مسیح، یعنی آزادی و حقوق طبیعی انسان‌ها به خلق صنعتی جدید در فلسفه سیاست نایل آید .

 

راهبرد بزرگ لاك، دو اصل مهم شریعت در تمایز بین دارالایمان و دارالكفر در ایجاد آغوش مشفقانه یا برخوردی كینه‌توزانه در تقابل با پیروان هر یك از دو نحله بود .روشن است كه شاخص مهم لاك در این ورود و خروج در ساختار سیاسی جدید، نه پیروی مذهبی و نه پیروی سیاسی، بلكه ملی‌گرایی اقتصادی در تابعیت از كشور انگلستان بود .هر چند كه با ساخت و بافت جدیدی كه لاك بر محور تساهل بنا نهاده بود، مذهب نیز جایگاه زیربنایی خود را در بنای شاكله داخلی اجتماعی حفظ می‌كرد .بنابراین لاك با تبیینی فربه از امنیت ملی توانست آزادی و حقوق شهروندان انگلیسی را تا حدی كه معارض امنیت اقتصادی انگلستان نشود، بالا ببرد .

 

روشن است كه لاك با درهم آمیختن اصولی از شرع و عقل، فلسفه‌ای سیاسی درانداخت كه درخور شرایط زمانی و مكانی انگلستان قرن هفده بود .طرح لاك دستمایه‌هایی از شرع و عقل محسوب می‌شد .لاك در بخشی از كتاب خود گفته است: و شاه خردمند كسی است كه قوانین آزادی را به گونه‌ای به تصویب رساند كه ضمن حمایت و تشویق انسان‌های كوشنده و منصف از امنیت آنها در مقابل اعمال قدرت و خشونت‌های احتمالی آینده كه [دیر یا زود] از طریق همسایگاه [ذخلی یا خارجی] متوجه آنان خواهد شد دفاع كند.

 

مباحث اصلی كتاب با این موضوعات سامان یافته است : "لاك را چه برانگیخت؟"، "لاك كیست؟ (فیلسوف یا سیاست‌مدار)"، "لاك چگونه می‌اندیشید؟"، "شناخت شناسی و روش‌شناسی لاك"، "تساهل"، "مفاهیم كلیدی لاك در قانون طبیعت و قانون عقل"، "قرارداد اجتماعی "و "بورژوای آزادی‌خواه ."

لینک به دیدگاه

سانتاماریا نوشته سید مهدی شجاعی

مجموعه داستان های کوتاه سید مهدی شجاعی

هنوز هم اخرین شماره مجله نیستان رو نگه داشتم

اتش در نیستان!

لینک به دیدگاه
با نهایت تاسف بعد از اینهمه مدت دارم مردی که میخندد نوشته هوگو رو میخونم:icon_pf (34):

من موندم چرا انقدر دیر تصمیم به خوندنش گرفتم:sigh:

 

خب عزیز اینکه غصه ای نداره من هنوز این کتاب رو نخوندم حتی یک صفحه !

لبخند بزن قهرمان :whistle:

لینک به دیدگاه

اخرین کتابی که خوندم داستان کوتاهی با عنوان روزی که استالین مرد نوشته دوریس لسینگ بود

طنزی از تلقی و برداشت های جامعه انگلیس از کمونیسم و دوران مک کارتی

 

میتونید داستان کوتاه روزی که استالین مرد نوشته دوریس لسینگ را از فایل پیوست دریافت نمایید:

 

دوریس لسینگ (تولد: ۲۲ اکتبر ۱۹۱۹) نویسندهٔ صوفی و فمینیست انگلیسی و برنده جایزه ادبیات نوبل در سال ۲۰۰۷ میلادی است. وی در یک خانواده بریتانیایی در کرمانشاه ایران بدنیا آمد. پدر وی، کارمند دفتری بانک سلطنتی پارس بود و مادر او نیز به عنوان پرستار کار می کرد. آکادمی سوئد در بیانیه ای که به مناسبت اعلام نام این نویسنده ادبی به مناسبت اهدای جایزه نوبل منتشر کرد، وی را به عنوان «تصویرگر تجربه زنانه و کسی که با شور، ایجاد شک و قدرت بصیرت خود، تمدن پاره پاره شده را به صورت موشکافانه مطالعه کرده است» معرفی کرد.

 

او در کرمانشاه، ایران‌زاده شد. والدین او هر دو انگلیسی بودند. پدرش، آلفرد تیلور (Alfred Tayler)، که در جنگ جهانی اول معلول شده بود، کارمند بانک شاهنشاهی ایران و مادرش امیلی ماد تیلور (Emily Maude Tayler) پرستار بود. آن‌ها در سال ۱۹۲۵ به مستعمره بریتانیایی رودزیای جنوبی که اکنون زیمبابوه نامیده می‌شود مهاجرت کردند و پدر او یک زمین بوته‌زار هزار آکری (۴ کیلومتر مربعی) خرید در آن‌جا با دشواری به کاشت ذرت پرداختند. متأسفانه این زمین برایشان ثروتی به ارمغان نیاورد و آرزوی مادرش برای زندگی به سبک ویکتوریایی در این «سرزمین کهن» ناکام ماند. اگرچه خانواده دوریس کاتولیک نبود، او به یک مدرسه دخترانه کاتولیکی رفت. او در ۱۳ سالگی مدرسه را ترک کرد و از آن پس تحصیل را به صورت شخصی ادامه داد. در سن ۱۵ سالگی لسینگ خانه را ترک کرد و به عنوان یک پرستار بچه مشغول به کار شد. در این زمان بود که به خواندن متون سیاسی و جامعه‌شناسی‌ای پرداخت که کارفرمایش در اختیار او می‌گذاشت. تقریباً در همین زمان بود که نوشتن را آغاز کرد. در سال ۱۹۳۷ لسینگ به سالزبری (شهری در جنوب انگلیس) نقل مکان کرد تا به عنوان یک اپراتور تلفن کار کند و پس از مدت کوتاهی با نخستین همسرش فرانک ویزدم ازدواج کرد. پیش از اینکه زندگی مشترکشان در سال ۱۹۴۳ پایان یابد از او صاحب ۲ فرزند شد.

 

پس از طلاق لسینگ عضو باشگاه کتاب جپ، یک باشگاه کتاب سوسیالیستی شد و در این‌جا بود که با همسر دومش، گوتفرید لسینگ (Gottfried Lessing) آشنا شد. آن‎‌ها خیلی زود با یکدیگر ازدواج کردند و پیش از اینکه این ازدواج نیز در سال ۱۹۴۹ به طلاق منجر شود صاحب یک فرزند شدند. گوتفرید لسینگ بعد‌ها سفیر آلمان شرقی در اوگاندا شد و سرانجام به طور تصادفی در جریان شورش علیه عیدی امین دادا کشته شد. در سال ۱۹۴۹ لسینگ به همراه کوچک‌ترین پسرش به لندن رفت و در همین هنگام نخستین رمانش با عنوان علف‌ها آواز می‌خوانند منتشر شد. اثری که باعث شهرت لسینگ شد و مهم‌ترین اثرش می‌باشد، دفترچه طلایی بود که در سال ۱۹۶۲ نوشته شد (این کتاب تاکنون به فارسی ترجمه نشده است). در سال ۱۹۸۴ او سعی کرد که دو رمان را با نام مستعار جین سامرز (Jane Somers) به چاپ برساند و به این وسیله دشواری‌هایی که برای چاپ کتاب در برابر نویسندگان تازه کار قرار دارد نشان دهد. ناشر لسینگ در بریتانیا این آثار را رد کرد ولی انتشارات ناپف (Knopf) در ایلات متحده آن‌ها را پذیرفت. لسینگ اکنون در حومه لندن در هامپستد زندگی می‌کند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
خب عزیز اینکه غصه ای نداره من هنوز این کتاب رو نخوندم حتی یک صفحه !

لبخند بزن قهرمان :whistle:

 

کتاب بیلیارد در ساعت 9 و نیم از بل چی؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

چطوره؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

چند صفحه شو خوندم اما یه جوری بود:hanghead:

لینک به دیدگاه
کتاب بیلیارد در ساعت 9 و نیم از بل چی؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

چطوره؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

چند صفحه شو خوندم اما یه جوری بود:hanghead:

 

مثل بقیه کتاب های هاینریش بل!

از نظر من عالی ولی به پای عقاید یک دلقک نمیرسه اما خوب و منسجم هست

پیش فرض های ذهنی رو در مورد کتابها بزار کتاب و هیچوقت قبل خوندن یک کتاب نقدی دربارشون نخون

اگر فقط معرفی بدون اشاره به متن و داستان هست ایرادی نداره اما اگر کلیت داستان یا کتاب رو لو میده ارزش خوندن قبل از مطالعه کتاب رو نداره چون با پیش زمینه ذهنی کتاب رو میخونی و این تو برداشت های خودت تاثیر میزاره

من سر کتاب هومر و لنگلی دکتروف متاسفانه یه نقد خوندم و داستانش لورفت و کتاب تو 50 صفحه اخرش اصلا دیگه بهم نچسبید در حالی که در نوع خودش کتاب بسیار خوبی بود

لینک به دیدگاه
مثل بقیه کتاب های هاینریش بل!

از نظر من عالی ولی به پای عقاید یک دلقک نمیرسه اما خوب و منسجم هست

پیش فرض های ذهنی رو در مورد کتابها بزار کتاب و هیچوقت قبل خوندن یک کتاب نقدی دربارشون نخون

اگر فقط معرفی بدون اشاره به متن و داستان هست ایرادی نداره اما اگر کلیت داستان یا کتاب رو لو میده ارزش خوندن قبل از مطالعه کتاب رو نداره چون با پیش زمینه ذهنی کتاب رو میخونی و این تو برداشت های خودت تاثیر میزاره

من سر کتاب هومر و لنگلی دکتروف متاسفانه یه نقد خوندم و داستانش لورفت و کتاب تو 50 صفحه اخرش اصلا دیگه بهم نچسبید در حالی که در نوع خودش کتاب بسیار خوبی بود

 

اعتراف میکنم تنها کتابی که موقع خوندنش نرفتم آخرش رو بخونم،کتاب عقاید یک دلقک بود:ws3:شاید عادت بدی باشه خوندن ته داستان:icon_pf (34):

زمانی که شازده کوچولو رو خوندم ،بعدش چند تا نقد دربارش خوندم که زد تو ذوقم

پیش خودم گفتم بهتر که قبلش اینا رو نخونده بودم

به قول اگزوپری میگه دو نفر ممکنه در آن واحد به یه چیزی نگاه کنن اما دو چیز کاملا متفاوت ببینن و طبیعتا برداشت ها هم متفاوت میشه

لینک به دیدگاه
با نهایت تاسف بعد از اینهمه مدت دارم مردی که میخندد نوشته هوگو رو میخونم:icon_pf (34):

من موندم چرا انقدر دیر تصمیم به خوندنش گرفتم:sigh:

 

خوشحالم که حسرت اینکه ندونم موضوع این کتاب چیه به دلم نموند:ws3:

چون ادامه ش ندادم اصلا هیچ لذتی نبردم از خوندنش و به شدت در نظرم خسته کننده بود:banel_smiley_4: به خاطر همین کامل نخوندم

اما در عوض کتاب استخوان های دوست داشتنی از الیس سبالد رو دارم تموم میکنم خیلی کتاب جالبیه از اوناست که نمیشه روی زمین بذاریش:ws3:

خودم وآبجیم مشترکا میخونیمش:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه

کتاب در خدمت وخیانت روشنفکران جلال ال احمد مجموعه دوجلدی

البته هنوز تمومش نکردم ولی بسیار جالب هست

جلال ال احمد با رگه های سوسیالیستی و چپ گرایی تب ان روزهای جامعه

لینک به دیدگاه
قسمتی از کتاب چنین گفت زرتشت نیچه رو دوباره خوندم

ریکاوری ذهن هست لامصب

میچسبه

چنین گفت زرتشت

 

aogt5x60obodj7u3osbb.jpeg

 

نویسنده: فریدریش نیچه

 

ترجمه: داریوش آشوری

 

انتشارات آگه

 

درباره نویسنده:

 

چنین گفت زرتشت (به آلمانی: Also sprach Zarathustra) نام کتابی فلسفی

 

و شاعرانه است که فریدریش نیچه آلمانی آن را طی سال های 1883 تا 1888

 

نگاشته است. شخصیت اصلی این رمان فلسفی شخصی به نام «زرتشت»

 

است که نامش از زرتشت پیامبر گرفته شده است. نیچه در این کتاب

 

عقاید خود را از زبان این شخصیت بیان داشته است.

لینک به دیدگاه
قسمتی از کتاب چنین گفت زرتشت نیچه رو دوباره خوندم

ریکاوری ذهن هست لامصب

میچسبه

درباره کتاب:

 

این کتاب که مهمترین اثر نیچه می باشد حاوی نظریاتی چون «ابر مرد»، «مرگ

 

 

 

خدا» و «بازگشت جاودانه» به کامل ترین صورت و مثبت ترین معنی خود است.

 

 

 

زردشت پس از ده سال عزلت در کوه های آلپ احساس می کند که می خواهد

 

 

 

شهد خرد خویش را به انسان ها بچشاند، پس به شهر فرود می آید؛ اما مردم به

 

 

 

صدای برخاسته از الهام گوش نمی دهند، زیرا جز به کف زدن برای بندبازی های

 

 

 

یک بندباز توجه ندارند و به سخنان او که آن ها را نمی فهمند می خندند. پس

 

 

 

زردشت باید حواریونی برای خود برگزیند که بتواند «گفتارهای» خویش را که

 

 

 

تحقیر آرمان های کهن است و به سبکی انجیلی تقریر می شود، خطاب به آن ها

 

 

 

بیان کند. نخستین گفتار تمثیلی است با عنوان «سه دگردیسی» که در آن

 

 

 

می توان چگونگی تحول روح انسانی را درک کرد، از اطاعت که با نماد شتر

 

 

 

نشان داده می شود گرفته تا نفی شدید که با نماد شیر مجسم می شود، و

 

 

 

تصدیق محض که کودک تجسم آن است. در گفتارهای بعدی به موضوعات

 

 

 

بسیار متنوعی پرداخته می شود: نویسنده با ضعف نفس آدم های کم مایه ای که

 

 

 

به رخوت آرام اخلاق پناه می برند؛ با متافیزیک، که جهان را با موعظه تجرید

 

 

 

بی اعتبار می کند؛ با جمود کتابی فرهنگی که بیش از حد در خود فرورفته است؛

 

 

 

با ریاضت کشی که انسان را به فکر مرگ می اندازد؛ با کیش دولت پرستی که

 

 

 

انسان ها را با تبدیل آن ها به بردگان دستگاهی غیرشخصی خفه می کند؛ و

 

 

 

سرانجام با ابتذال اندیشه به مبارزه برمی خیزد. گفتارهای دیگر برعکس حاوی

 

 

 

تصدیقاتی تهییج کننده است: یکی جنگ را به مثابه محرک انرژی انسان ها

 

 

 

می ستاید؛ دیگری در دوگانگی شخصیت که ثمره عزلت و تأمل است زیباترین

 

 

 

صورت دوستی را مشاهده می کند؛ دیگری در مقابل ارزش های مجرد، ارزش

 

 

 

زندگی را می نشاند که غایت خود را در خود دارد؛ و سرانجام در آخرین گفتار، آن

 

 

 

سخاوتمندی وافر فضیلت سالم را که دوست دارد به خود ببخشد تعلیم

 

می دهد.

 

 

زردشت بار دیگر به عزلت کوهستان بازمی گردد؛ پس از «ماه ها و سال ها» وعظ

 

 

 

خویش در مخالفت با «ایدئالیست ها» را از سر می گیرد: زندگی باید پیروز شود و

 

 

 

انسان با پیروزی بر خویش باید خود را از غریزه زیانبار اطاعت خلاص کند تا به

 

 

 

تثبیت شادمانه اراده خویش برکشیده شود. پس مجادلات تازه ای با کرنش گران

 

 

 

ضعیف در مقابل ترس از خداوند، با نوع دوستان، کشیشان و پرهیزکاران، با

 

 

 

کسانی که مساوات را موعظه می کنند، با دانشمندان، شاعرانی که خیالات

 

 

 

واهی می آموزند و با سیاستمداران آغاز می شود. نیچه برخلاف این مجادلات، به

 

 

 

صورت نوعی میان پرده، سه ترانه باشکوه از زردشت می سازد: «ترانه شبانه»

 

 

 

که در آن سرشاری سعادت، که بی وقفه خواستار عطای آن است، ستایش

 

 

 

می شود؛ «بالاد» که به ستایش زندگی در حالت طبیعی آن می پردازد؛ «ترانه

 

 

 

سوگواری» که سرودی است در تعظیم قدرت طلبی. زردشت سرانجام پس از

 

 

 

بزرگداشت خرد انسانی، به مثابه غفلت الاهی، و اعتماد به زندگی، یک بار دیگر

 

 

 

دوستانش را ترک می کند.

 

 

زردشت پس از فهم آموزه «بازگشت جاودانی»، یعنی عالی ترین صورت تصدیق،

 

 

 

سومین بار خود را به انسان ها می نمایاند و این بار ناخودآگاهی خوشبختی را

 

 

 

تمجید می کند؛ به ستایش قدرت های طبیعی که طغیانشان شکل خشن و

 

 

 

شگفت آوری از رضایت است می پردازد، پیروزی بر غم را می ستاید و انسان ها را

 

 

 

دعوت می کند تا خود را از ثقل خویش رها سازند؛ زیرا در طریق خرد زردشت،

 

 

 

باید «سبکپا» بود. سرانجام «الواح نوین» ارزش های خود را تقریر می کند که به

 

 

 

افتخار «بی اخلاقی» سازنده زندگی، مفاهیم کهن مبتنی بر اصل خیر و شر را

 

 

 

زیر و زبر می کنند. اما زردشت اکنون دیگر به عزلت خویش بازگشته است. پس از

 

 

 

سرگردانی دشوار در شک و تردید، به ستایش سرشاری روح خویش و زندگی

 

 

 

می پردازد، و به نام شادی، ابدیت را فرامی خواند.

 

 

و سرانجام، آخرین بخش کتاب نوعی «وسوسه زردشت» است. او در عزلت از

 

 

 

فریادخواهی اضطراب آمیزی شگفت زده می شود: پس از اینکه به جستجو

 

 

 

برمی آید به هفت مخلوق، برخورد می کند که تجسم نمادین باقی ماندن

 

 

 

ارزش*های کهن یا چهره مبدل ارزش های نوین اند: یک غیب گو که تجسم بیزاری از

 

 

 

زندگی است؛ دو شاه دلزده از دروغین بودن قدرت؛ یک «روح وسواسی»

 

 

 

مسموم از جهل خویش؛ یک جادوگر، برده خیالات تمام نشدنی اش؛ آخرین پاپ

 

 

 

که از زمانی که «خدا مرده است» بی هدف سرگردان است؛ زشت روترین مرد

 

 

 

جهان که از سر بغض و کینه خدا را کشته است؛ فقیر ارادی در جستجوی

 

 

 

سعادت زمینی. این انسان های برتر به نزد زردشت پناه برده اند. بدین گونه

 

 

 

ضیافت به افتخار «ابر مرد» آغاز می شود؛ ابرمردی که از میان توده مردم

 

 

 

سربرمی آورد و به این ترتیب به او توان تازه ای می بخشد. اما همین که زردشت

 

 

 

دور می شود میهمانان او خود را در چنگال نوعی اضطراب مبهم حس می کنند؛

 

 

 

آن ها که نمی توانند بدون خدا زندگی کنند خری می پرستند. اما زردشت غفلتاً

 

 

 

بازمی گردد و این ننگ و رسوایی را پاک می کند و سپس «ترانه سرمستی»

 

 

 

واپسین تصدیق ایمان به بازگشت ابدی را سرمی دهد. کتاب با «روندوی

 

 

 

زردشت» که شعر فشرده و کوتاهی است پایان می یابد که در آن، همانند ترانه

 

 

 

نیمه شب، از «ابدیت ژرفِ ژرف» طلب یاری می شود. بدین گونه سرگذشت

 

 

 

زردشت در صبحگاه درخشان پایان می گیرد و به زودی نوبت به ظهور حواریون

 

 

 

حقیقی او فرا خواهد رسید.

 

 

نیچه در افسانه خود قانون «قصاص» را به کار برده است، زیرا می خواهد همان

 

 

 

زردشتی که «توهم یک نظام اخلاقی در عالم را به وجود آورد» به انسان ها

 

 

 

بیاموزد که خود را از اخلاق گرایی رهایی بخشند. درباره اسطوره «ابرمرد» هم

 

 

 

باید گفت که این اسطوره از پاک ترین اعماق اندیشه نیچه برآمده است؛ در عین

 

 

 

حال این نامی که نویسنده مدعی است از «خیابان جمع کرده است» از گوته به

 

 

 

او رسیده است. (فاوست، اول، ۱، و منظومه مرسوم به «اهدانامه» اشعار). با

 

 

 

همه این اوصاف ارزش هنری زردشت در همه جای آن یکسان نیست.

 

 

اثر از نوعی نمادگرایی سنگین خالی نیست؛ بازی با کلمات که تا سرحد

 

 

 

جناس های مبهم پیش می رود و فصاحتی بیش از حد دریافت مخاطب در آن دیده

 

 

 

می*شود. مع*هذا به همین صورت نیز نوعی شاهکار شعری است و علی رغم

 

 

 

تنوع منابع (که از انجیل تا اشعار گوته و از لوتر تا کلمات قصار اخلاقیون

 

 

 

فرانسوی را در برمی گیرد) اصالتی تام را حفظ می کند. نیچه توانست به حق نزد

 

 

 

دوست خود روده (۲) به خود ببالد از اینکه با چنین گفت زردشت، زبان آلمانی را

 

 

 

به سرحد کمال خود رسانده است.

 

 

 

 

این اثر نیچه مستقیماً الهام بخش ریشارد اشتراوس (۳) (۱۹۴۹-۱۸۶۴)،

 

 

 

موسیقی دان آلمانی، گردید که در ۱۸۹۶ «پوئم سمفونیک»ی به نام چنین گفت

 

 

 

زردشت (اپرای ۳۰) ساخت که از درخشان ترین آثار این نوع است.

لینک به دیدگاه

کتـــابـــ روســـپیان سودا زده !

 

d911360cb2d7e58c3b93b4ce8a6ddf15.gif

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

نوشته گابریل گارسیا مارکز

ترجمه امیر حسین فطانت

 

کتاب خاطرات روسپیان سودازده من ( دلبرکان غمگین ) نوشته گابریل گارسیا مارکز نویسنده پر آوازه کلمبیایی که در ایرا ن به آن اجازه انتشار نداده اند به فارسی ترجمه و منتشر شد. این کتاب که به علت بیماری و کهولت مارکز شاید اخرین کتاب او باشد در اکتبر 2004 به بازار آمد و چاپ اول ان در یک میلیون نسخه منتشر شد. روسپیان سودازده من موجب سر و صدای زیادی در مطبوعات و محافل هنری شده است.

فرازی از کتاب که در پشت جلد آمده است دریچه ایست به رمان آخر مارکز:

« در سالگرد نود سالگی ام خواستم شب عشق دیوانه وار را با نوجوانی باکره به خودم هدیه دهم. به یاد رزا کابارکاس افتادم؛ مالک یک خانه مخفی که عادت داشت هروقت خبر تازه ای به دستش میرسید آنرا به مشتریان خوبش اطلاع دهد. هچ وقت به او و به هیچکدام از پیشنهادهای وسوسه انگیز و بی شرمانه اش تن در نداده بودم، اما او اصولی را که من به آنها اعتقاد داشتم قبول نداشت و با لبخندی موذیانه میگفت: اخلاقیات هم بستگی به زمان داره، خواهی دید. »

حتما بخونید

جالبه !!

لینک به دیدگاه

پله پله تا ملاقات خدا

 

 

 

پله پله تا ملاقات خدا کتابی است نوشتهٔ دکتر عبدالحسین زرین کوب.

 

این کتاب در مورد زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدین محمد بلخی (رومی) می باشد. عبدالحسین زرین کوب در این کتاب بر خلاف سایر تألیفات خود از دادن مراجع و منابع مختلف و متعدد در داخل کتاب خودداری کرده و همه مطالب را به قلمی بسیار ساده، روان و عامه فهم نوشته است.

 

بخشی از مقدمه کتاب

 

«پله پله تا ملاقات خدا، و این عنوان را از آن رو برای این نوشته برگزیده ام که خطّ سیر زندگی مولانا جلال الدین محمّد بلخی رومی معروف به مولوی را در سلوک روحانی تمام عمر او نشان می دهد؛ هرچند خود در مثنوی معنوی وی به شکل یک مصرع شعر، از زبان طعانه یی نقل می شود که به پندار خویش هیچ نشانی از آن در مثنوی -که خود یک رویه از زندگی و سلوک مولاناست- نمی یابد. جزء اخیر مصرع مولانا هم تعبیری ترجمه گونه مأخوذ از کریمهٔ «وَ منْ یَرجُو القاءَ ربّه» در قرآن کریم (۱۱۰/۱۸) است و با استناد به کلام لاریب در باب تعبیر و عنوان بر گوینده و نویسنده مجال ریبی نمی ماند اگر چه امکان تأویل در این باب نیز توقف در ظاهر تعبیر را الزام نمی کند.»

 

 

زرین کوب، عبدالحسین. پله پله تا ملاقات خدا. چاپ بیست وششم، انتشارات علمی، ۱۳۸۴، ‏

لینک به دیدگاه

عنوان کتاب :فرزند پنجم

نویسنده : دوریس لسینگ

 

07.gif

 

ترجمه : کیهان بهمنی - مهدی غبرائی

توضیح :رمان دو جلدی.جلد دوم با عنوان دنیای بن معرفی شده است.برنده ی نوبل ادبی سال 2007

 

کتاب فرزند پنجم از آن دسته کتاب هایی است که خواننده را وادار می کند بدون احساس خستگی به ورق زدن صفحات ادامه دهد و در انتها اورا با پایان بی موقع و محسور کننده اش شوکه می سازد.

داستان کتاب حول زندگی زن و شوهر جوانی به نام دیوید و هریت می گردد که هردو بسیار خانواده دوست هستند و تصمیم دارند بچه های زیادی را تربیت کنند. زندگی آن ها تا به دنیا آمدن فرزند چهارم کاملا ایده آل به نظر می رسد اما با بوجود آمدن فرزند پنجم همه چیز تغییر میکن.فرزند پنجم موجودی متفاوت است و هیچ شباهتی به کودکان ندارد.درحالی همگان هریت را مقصر می دانند و نسبت به وحشی گری های فرزند پنجم که موجب مرگ افراد هم می شود وحشت دارند ، هریت همچنان مانند یک مادر واقعی فرزند پنجمش را می پروراند و حتی تحمل جداشدن از اورا ندارد.

لسینگ در این کتاب که زانر وحشت رد آن به چشم می خورد ، احساس مادر و فرزندی را به بهترین شکل توصیف کرده است.احساسی که با حمله های وحشیانه ی پسر عجیبی که به انسان ها شباهتی ندارد و برای خانواده اش ارزشی قائل نیست ، کوچکترین تغییری نمی کند.

 

کتاب دنیای بن جلد دوم این مجموعه است که به زندگی فرزند پنجم می پردازد.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...