*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۲ اردیبهشت، ۱۳۹۲ تجربه... به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛ به من گفت :نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم. وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!! 6 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در ۵ آبان، ۱۳۹۳ من فقط میخواهم اندازهی یک سوم یک چهارم یک پنجم یک شیشمِ عمرم خوشبخت زندگی کنم و ده بار پشت سر هم قرص ماه را با تو ببینم. 4 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ آبان، ۱۳۹۳ میماند انچه که در قلبه و میرود انچه که در چشمه چرا؟؟؟؟؟ چون قلب چشمش همیشه روی همه کس باز نمی شود ولی چشم میچرخدو میبیندو فراموش میکند.... 3 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ آبان، ۱۳۹۳ عقل به ماندن میخواندو عشق به رفتن... و این دورا خداآفرید...تاانسان...درآثارگی و حیرت میان عقل و عشق...معناشود... 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۶ آبان، ۱۳۹۳ درد عشقی کشیده ام که مپرس/زهر هجری کشیده ام که مپرس 1393/8/26 دوشنبه 15:33 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده