رفتن به مطلب

گیلانی ها بیان پرچمو ببرن بالا .....


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.9k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

:w74: من عادت دارم

مینا میدونه

اوندفه هم من تنها نشستم یه گوشه

اااااااا شوما قبلانم قرار گوزاشتیدین؟:hanghead:

چرا منو را ندادین:w821:

کیا اومده بودن:w963:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
اااااااا شوما قبلانم قرار گوزاشتیدین؟:hanghead:

چرا منو را ندادین:w821:

کیا اومده بودن:w963:

نه بابا قرار کجا بود

شقایق و بهار اومده بودن لاهیجان

من و مینا رفتیم دیدیمشون

من تهنا اونا سه تا دختر

:ws52::ws52:

 

حالا خوبه خودت بودیاااااااا :ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
نه بابا قرار کجا بود

شقایق و بهار اومده بودن لاهیجان

من و مینا رفتیم دیدیمشون

من تهنا اونا سه تا دختر

 

 

حالا خوبه خودت بودیاااااااا :ws3:

تا جایی که یادمه تو وسط بودی مظلوم نمایی نکن :167:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
نه ساوه ام:banel_smiley_4:
اااااااااا من فک مکردم لاهیج زندگی میکنی:confused:عب نداره دفه دیجه اومدی با هم میریم امینم نمیبریم:persiana__hahaha:
  • Like 2
لینک به دیدگاه
بچه ها موافقین یه میتینگ بزاریم؟؟؟؟

تورو جون هرکی دوس دارین مثل دفعه های پیش نشه

 

اگه موافقین یه روزو مشخص کنین همو ببینیم

من گفتم ونوس گفت اول مرداد طرحشو تحویل بده بعد هماهنگ کنیم

:w74: من عادت دارم

مینا میدونه

اوندفه هم من تنها نشستم یه گوشه

 

تا جایی که یادمه تو وسط بودی مظلوم نمایی نکن :167:

 

من که کاریت ندارم مینا میاد همه چیو میگه

جریان آب خریدنم میگه :ws3:

بلههههه اوندفعه ای خیلی حال داد:ws3: اولش منو امین سر رشتیان قرار گذاشتیم منم بلد نبودم که

 

 

هی امین گفت مینا زود بیا من زود اومدم خودش دیر اومد منو اونجا کاشت:w00: حالا قبلش یه عکس نداد من بشناسمش منم دیدم یه اقاهه میاد طرفم رفتم جلو گفتم سلام من مینام:ws3: پسره منو عین دیونه ها نیگا کرد فهمیدم اشتباس:ws28: تا امین اومد اونروزم موبایل من هی زنگ میخورد:w00: منو امین رفتیم تا لاهیجان منم هی تو راه میگفتم چقد دیگه مونده چقد دیگه مونده:ws37: کلی هم تو ماشین حرف زدیم این امین خیلی با حوصلستاااا:ws3:

 

 

 

رفتیم اونجا دیدیم دو تا نامرد میخوان ما رو بپیچونن اسماشونو بر عکس گفتن اما من فهمیدم امین اشتباه حدس زد:ws3: بعد واسه منو امین یخ بهشت خریدن :icon_redface: بعدش رفتیم تو یه پارک:ws3:

 

 

این امین هی حرف زد:ws3: هی حرف زد:ws3: بعدشم بهار گفت میخوام درخت باشم :ws28:

 

 

بعد حرف زدن منو امین اومدیم برگردیم رشت:ws3: هی من گفتم امین من اب معدنی میخوام:ws44: اما اون هی گفت کوفن بخور اینقدر اذیتم کرد:ws44:

 

 

تو ماشین یه خانومه بغلم نشست :ws3:ادرس میپرسید منم که بلد نبودم از امین میپرسیدم بعد به اون میگفتم:ws3::ws3:این امین همه جا رو بلده حتما با دوست دختراش رفته دیگه(:jawdrop:)

 

بعد رسیدیم رشت :ws3: گفتم بیا بریم نهار بخوریم اما باز گفت نه:ws44:

 

تازه اینقد تند راه میرفت تقریبا من دنبالش میدوییدم:ws44: خیلی هم چاخه:ws3:

 

 

اها تو لاهیجان بستنی خریدیدم بعد خوردن رفتیم دستمونو بشوریم این نامردا بدون من اومدن بیرون من دنبالشون دوییدم رسیدم بهشون ، این امین هی حرف میزد منو یادشون میرفت:ws44:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پ ن : الکی گفتم امین تو ماشین رفت واسم اب خرید اما رفت واسه خودشم خرید:ws3:

 

پ ن:خیلی حال داد امینم خیلی با حوصلس :ws3: بهار و شقی هم که خیلی باحالن:ws28: این شقی بچه هاشو نیاورد :ws44: گفتم بیار بده امین بغل میکنه:ws44:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من گفتم ونوس گفت اول مرداد طرحشو تحویل بده بعد هماهنگ کنیم

 

 

 

 

 

بلههههه اوندفعه ای خیلی حال داد:ws3: اولش منو امین سر رشتیان قرار گذاشتیم منم بلد نبودم که

 

 

هی امین گفت مینا زود بیا من زود اومدم خودش دیر اومد منو اونجا کاشت:w00: حالا قبلش یه عکس نداد من بشناسمش منم دیدم یه اقاهه میاد طرفم رفتم جلو گفتم سلام من مینام:ws3: پسره منو عین دیونه ها نیگا کرد فهمیدم اشتباس:ws28: تا امین اومد اونروزم موبایل من هی زنگ میخورد:w00: منو امین رفتیم تا لاهیجان منم هی تو راه میگفتم چقد دیگه مونده چقد دیگه مونده:ws37: کلی هم تو ماشین حرف زدیم این امین خیلی با حوصلستاااا:ws3:

 

 

 

رفتیم اونجا دیدیم دو تا نامرد میخوان ما رو بپیچونن اسماشونو بر عکس گفتن اما من فهمیدم امین اشتباه حدس زد:ws3: بعد واسه منو امین یخ بهشت خریدن :icon_redface: بعدش رفتیم تو یه پارک:ws3:

 

 

این امین هی حرف زد:ws3: هی حرف زد:ws3: بعدشم بهار گفت میخوام درخت باشم :ws28:

 

 

بعد حرف زدن منو امین اومدیم برگردیم رشت:ws3: هی من گفتم امین من اب معدنی میخوام:ws44: اما اون هی گفت کوفن بخور اینقدر اذیتم کرد:ws44:

 

 

تو ماشین یه خانومه بغلم نشست :ws3:ادرس میپرسید منم که بلد نبودم از امین میپرسیدم بعد به اون میگفتم:ws3::ws3:این امین همه جا رو بلده حتما با دوست دختراش رفته دیگه(:jawdrop:)

 

بعد رسیدیم رشت :ws3: گفتم بیا بریم نهار بخوریم اما باز گفت نه:ws44:

 

تازه اینقد تند راه میرفت تقریبا من دنبالش میدوییدم:ws44: خیلی هم چاخه:ws3:

 

 

اها تو لاهیجان بستنی خریدیدم بعد خوردن رفتیم دستمونو بشوریم این نامردا بدون من اومدن بیرون من دنبالشون دوییدم رسیدم بهشون ، این امین هی حرف میزد منو یادشون میرفت:ws44:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پ ن : الکی گفتم امین تو ماشین رفت واسم اب خرید اما رفت واسه خودشم خرید:ws3:

 

پ ن:خیلی حال داد امینم خیلی با حوصلس :ws3: بهار و شقی هم که خیلی باحالن:ws28: این شقی بچه هاشو نیاورد :ws44: گفتم بیار بده امین بغل میکنه:ws44:

وَیییییییییییییییی تو چیقَد حرف زنی کُررررررررررررر :ws38:

می سر بِتَرکِست:ws28:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
وَیییییییییییییییی تو چیقَد حرف زنی کُررررررررررررر :ws38:

می سر بِتَرکِست:ws28:

واستون تعریف کردم دیگه:ws3: اینا حرفه:ws3: ؟ منو امین کل رشت لاهیجانو حرف زدیم:ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
:banel_smiley_4: تو چشام نیگا کن بگو دیر اومدم

تو چشم نیگا کن بگو کی اول رسید به کی هی گفتی بیا به سمت پارک هی برو به سمت اون:banel_smiley_4: قبول کن 10 مین کاشتیم :ws3:

:obm:

:ws52:

 

امتحامت تموم شد؟

 

 

 

فردا چندمه؟:ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...