- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ هرچه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می شوم هر چه رو برمی گردانم تو را بیشتر می بینم جزیره ای هستم در آب های شیدایی از همه سو به تو محدودم. هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم ( عمران صلاحی ) 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ گلوله نمی دانست تفنگ نمی دانست شکارچی نمی دانست پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد ... خدا که می دانست ... نمی دانست؟ 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ از کسی که نمی شناسی ... گاهی بتی درست میکنیم ... انقدر بزرگ که از ابراهیم هم کاری بر نمییاد......... 6 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ خدایا مرا ببخش! به خاطر همه لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام... به خاطر همه درهایی که کوبیده ام و خانه تو نبوده اند... به خاطر همه نعمتهایی که من شکر نکرده ام... به خاطر… مرا ببخش... 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺗﻮ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﯽ ، ﭘﺲ ﻣﻦ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻠﯽ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ! ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﻡ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯽ... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ چه زیبا خالقی دارم چه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا، با آنکه میداند گنه کارم... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ . . . چقدر مهربانی کنار دستمان پرپر می زد ! و آینه نبود تا تبسم خویش را تماشا کنیم ... 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ همیشه به خودت, تنها به خودت اطمینان داشته باش و در هنگام مشکلات به آسمان نگاه کن چرا که معمولا اطرافت خالی از دوستانی می شود که تا دیروز… به پای رفاقت جان می دادند!!! میلاد تهرانی 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ الهی اگر زاد و توشه ی من در سفر به سوی تو اندک است همانا حسن ظنم و اعتمادبر تو بسیار است واگر جرمم مرا از عقوبت می ترساند امیدم بکرمت ،مرا نوید ایمنی از استقامت می بخشدو اگر گناهم مرا به معرض عقوبت می آورد ،وثوق اطمینانم به ثوابت اشاره می کند و اگر غفلت مرا از مهیای لقای تو بودن بخواب انداخت ایمان و معرفتم به لطف و کرمت متذکر و آگاهم می سازد الهی نعمت های پی در پی تو مرا از انجام وظیفه شکرگزاری غافل کرد ، فیضان فضل و کرمت مرا از حمد و ستایش غافل گردانید الهی شکر من در مقابل نعمت های بزرگ تو ناچیز است و حمد و ثنای من در قبال کرم و عنایتت بسیار ناچیز ست ای مهربان ترین مهربانان مرا از خود جدا مساز و مرا در حمایت سایه پایدارت بدار 3 لینک به دیدگاه
tabassom-m 171 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ می سپارمت به خدا،خدایی که هیچ وقت نخواست تو را به من بسـپارد 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ به دو راهی های زمین که می رسم چشم به آسمان می دوزم ! . . . آنجا راه همیشه یکی ست ... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ خداوندا.. آنچه را تو زود میخواهی دیر نخواهم و آنچه را تو دیر میخواهی زود نخواهم 6 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ خداوندا خودت را حاجت ما کن کمک کن تا نخواهم من کسی جز تو نخواهم از تو ، من جز تو ... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اي خداي من.اي آفريدگار من .اي همه ي هستيم بر من اين نعمت را ارزاني دار كه: بيشتر در پي تسلا دادن باشم تا تسلي يافتن بيشتر در پي فهميدن باشم تا فهميده شدن بيشتر پي دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن زيرا در بخشيدن است كه مي يابيم و در عفو كردن است كه بخشيده مي شويم و در مردن است كه حيات جاويد مي يابيم 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ پریشانم چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی میگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت خداوندا تو مسئولی خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است! 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ خداوندا مرا واسطه عشق خود میان آدمیان کن تا آنجا که نفرت است عشق را ارزانی کنم آنجا که تقصیر وگناه است ببخشایم آنجا که تفرقه وجدایی است پیوند بزنم آنجا که خطاست راستی را هدیه کنم آنجا که شک است ایمان بدهم آنجا که نومید است امید شوم آنجا که ظلمت است چراغی برافروزم آنجا که غم است شادی به پا کنم آمین 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ خدایا… تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است. خدایا… می دانم تو همیشه با منی، ولی تنهایم مگذار؛ یا شاید بهتر باشد بگویم: نگذار تنهایت بگذارم. خداوندا.. من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان، من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم.:icon_pf (34): خدایا کمکم کن 4 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ سلام دوستان عزیز حتما همه ی شما حرفایی تو دلتون هست که به خدا بزنید.از احساستون.مشکلاتون.دغدغه هاتون و ... اینم یه دریچه از دلت تا آسمون ... :icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol: 2 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ خداوندا دوستانی دارم که رسمشان معرفت است و یادشان صفای دل... پس آنگاه که دست نیاز به سوی تو آرند پرکن از آنچه در مرام خدایی داری... 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست به دنبالش نگرد خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست خدا در قلبی است که برای تو می تپد خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد خدا آنجاست در جمع عزیزترینهایت خدا در دستی است که به یاری می گیری در قلبی است که شاد می کنی در لبخندی است که به لب می نشانی خدا در بتکده و مسجد نیست گشتنت زمان را هدر می دهد خدا در عطر خوش نان است خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن خدا آنجا نیست او جایی است که همه شادند و جایی است که قلب شکسته ای نمانده در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست زندگی چالشی بزرگ است مخاطره ای عظیم فرصت یکه و یکتای زندگی را نباید صرف چیزهای کم بها کرد چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم و سپیده دمان از آن بیرون می رویم فقط یک چیزهایی اهمیت دارند چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند همچون معرفت بر الله و به خود آیی دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم و با بی پروایی از آن درگذریم دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند کسانی که از دنیا روی برمی گردانند نگاهی تیره و یأس آلود دارند آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده