.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 11 بهمن، 2015 من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده 3
Mohammad_Seeker 28 ارسال شده در 12 بهمن، 2015 ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است ماییم جای دیگر و او جای دیگر است چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست جز چشم دل که محو تماشای دیگر است "رهی معیری" 3
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 14 بهمن، 2015 تو قصّه ی "شیرینیُ" و من شاعر "مجنون" این گونه بعید است به من دل بِسِپاری! سیگار و غزل چاره ی بی حوصلگی هاست یک شعر بمان پیشم اگر حوصله داری 2
bar☻☻n 5895 ارسال شده در 15 بهمن، 2015 یکی از عقل میلافد، یکی طامات میبافد بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم 5
*Reyhaneh* 3812 ارسال شده در 20 بهمن، 2015 من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمیگردم 3
Thorin Oakenshield 417 ارسال شده در 20 بهمن، 2015 من ظاهر نیستی و هستی دانم / من باطن هر فراز و پستی دانم با این همه از دانش خود شرمم باد / گر مرتبه ای ورای مستی دانم 4
masomeh meshkani 121 ارسال شده در 21 بهمن، 2015 مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که زصحرای ختن اهوی مشکین امد 4
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 21 بهمن، 2015 در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود 3
Thorin Oakenshield 417 ارسال شده در 24 بهمن، 2015 در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی 3
Mahnaazz 13133 ارسال شده در 25 بهمن، 2015 نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چ کنم حرف دگر یاد نداد استادم 2
Thorin Oakenshield 417 ارسال شده در 27 بهمن، 2015 من زیر فلک چون او ماهی ز کجا یابم / او هر طرفی یابد شوریده و شیدایی مه گرد درت گردد زیرا که کجا یابد / چو چشم تو خماری چون روی تو صحرایی من بیسر و پا گشتم خوش غرقه این دریا / بیپای همیگردم چون کشتی دریایی از در اگرم رانی آیم ز ره روزن / چون ذره به زیر آیم در رقص ز بالایی 1
Mahnaazz 13133 ارسال شده در 27 بهمن، 2015 یاران شنیدهام که بیابان گرفتهاند بیطاقت از ملامت خلق و جفای یار 2
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 27 بهمن، 2015 رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند.... 2
Mahnaazz 13133 ارسال شده در 27 بهمن، 2015 در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد 2
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 28 بهمن، 2015 دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند 2
Mahnaazz 13133 ارسال شده در 28 بهمن، 2015 دیگر نمانده طاقت ماندن و سوختن باشد ک بجای من از خویش بگذرد 2
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 28 بهمن، 2015 دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم 2
Mahnaazz 13133 ارسال شده در 28 بهمن، 2015 مرغ دل در قفس سینه من می نالد بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است بیم آنست که از پرده فتد راز امشب 2
ارسال های توصیه شده