رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست

 

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

 

شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم

 

اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تا به کی زخم زبان رخنه کند در تنمان

و به جایی نرسد خون جگر خوردنمان

ترک این طایفه کن حلقه به گوش دل باش

تو سلیمانی و این ران ملخ عاقل باش

:icon_razz:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
تا به کی زخم زبان رخنه کند در تنمان

و به جایی نرسد خون جگر خوردنمان

ترک این طایفه کن حلقه به گوش دل باش

تو سلیمانی و این ران ملخ عاقل باش

:icon_razz:

 

 

شاید از آن پس بود که احساس می کردم

در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی

 

شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم

هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی

 

فاضل نظری

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !

روح نفرین شده ای در قفس تن دارم

 

در رگ و مویرگم درد به خود می‌پیچد

تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ما چون زدری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هرکس بریدیم بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشه بامی که پریدیم پریدیم

رم دادن صید خود از اغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم رمیدیم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

. ﻣﻦ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﺩﻝ ﺯ ﺗﻮ, ﺍﻣﺎ ﺧﺪﺍﯾﯽ ,ﺟﺎﻥ ﻣﻦ

ﺳﺮ ﺑﻪ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻣﯿﻨﻬﯽ ,ﺩﺭﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﺩﻟﺖ؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
×
×
  • اضافه کردن...