.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ تو مپندار كه خاموشي من هست برهان فراموشي من حميد مصدق نمی دانم چه می خواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم گَه می نوازد 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ داديم ز كف نقد جواني و دريغا چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم.. 3 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ داديم ز كف نقد جواني و دريغا چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم.. نبینم آه بکشی عموی خودم ============== مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ نبینم آه بکشی عموی خودم ============== مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست قربون دل مهربونت تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را 4 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود... 4 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود... خوبی سحر؟؟ دل به دلبر گر سپاری دل بری دل بری کن تا بیابی دلبری 4 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ خوبی سحر؟؟دل به دلبر گر سپاری دل بری دل بری کن تا بیابی دلبری خوبمخودت خوبی؟ یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من كه دل ز مهرت بر كنم تا فرصتی دارم / 3 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من كه دل ز مهرت بر كنم تا فرصتی دارم / مي روي و گريه مي آيد مرا ساعتي بنشين که باران بگذرد .... 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت / 3 لینک به دیدگاه
*Reyhaneh* 3812 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت / تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ دادیم ز كف نقد جوانی و دریغا چیزی به جز از حیرت و حسرت نستاندیم / 3 لینک به دیدگاه
*Reyhaneh* 3812 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ دادیم ز كف نقد جوانی و دریغا چیزی به جز از حیرت و حسرت نستاندیم / مرده بودم زنده شدم، گریه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم / لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویممن چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم / من روح پلیدی ها؛ بسیار بدم اما تصویر صداقت را٬ در چشم تو میبینم لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه میپنداشتیم... / لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه میپنداشتیم... / ملامت خوی اندوهم، دل دلداده را ماتم نیاز آلودهی رنجم، ز پای افتاده را ماتم l لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم / لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم / مثل یک لبخند، مثل یک نگاه صحبت از راز نهانی ذاشتم در هزارو یک شب تشویش خویش تا سحر همداستانی داشتم لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۴ می برم منزل به منزل چوب دار خویش را تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را / لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده