رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

در کوچه راه میروی و باد میوزد

 

این نکته کافی است در اثبات دلبریت

ترکیب بی همتایی از اندوه و از شادی

لبخند بر لب،گریه پنهان در گلو کردم

لینک به دیدگاه
من تماشای تو می کردم و غافل بودم

 

کز تماشای تو خلقی به تماشای منند

در این خزان،که شکوه بهار با ما نیست

شکسته حال تر از من میان گلها نیست

لینک به دیدگاه
تا گوشه ی چشمی به من آن سیم تن انداخت

 

خوبان جهان را همه از چشم من انداخت

تنهاتر از خویشم، در این ايّام دلتنگ

شبها کسی جز سایه ام، دنبال من نیست

لینک به دیدگاه
تبــر بـه دوش به دنبـال خویـش می گـردم

 

کـه بشکنـم مگـر ایـن "لات" بـی سر و پـا را

آمده بودم که شبی باشم و فردا بروم

با تو کمی یا که دمی باشم و زینجا بروم

لینک به دیدگاه
مگذار که دندانزده ی غم شود ای دوست

 

این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد

در ناگهان ظهر زمستان رها شدند

فواره‌ها که یخ زده بودند، وا شدند

لینک به دیدگاه
داد از این طرز مسلمانی که هر کس در نظر

 

قبله را می جوید اما از خدا برگشته است

تویی که کوچه‌ی غربت سپرده‌ای با من‌

 

و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من‌

 

تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم‌

 

تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌

لینک به دیدگاه
مرابه روز قیامت غمی که هست این است

 

که روی مـــردم دنیـــــــا دوباره باید دید

 

صائب تبریزی

دلم خوش است که در متنِ غم ز دست ندادم

صفای لحظه ای از شَنگیِ خجسته ی خود را

 

سهیل محمودی

لینک به دیدگاه
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا

 

مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

در وا شد و پاشید نسیم هیجانش

 

تا نبض مرا تند کند با ضربانش

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...