رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

در کوچه راه میروی و باد میوزد

 

این نکته کافی است در اثبات دلبریت

ترکیب بی همتایی از اندوه و از شادی

لبخند بر لب،گریه پنهان در گلو کردم

  • Like 1
لینک به دیدگاه
من تماشای تو می کردم و غافل بودم

 

کز تماشای تو خلقی به تماشای منند

در این خزان،که شکوه بهار با ما نیست

شکسته حال تر از من میان گلها نیست

  • Like 4
لینک به دیدگاه
تا گوشه ی چشمی به من آن سیم تن انداخت

 

خوبان جهان را همه از چشم من انداخت

تنهاتر از خویشم، در این ايّام دلتنگ

شبها کسی جز سایه ام، دنبال من نیست

  • Like 3
لینک به دیدگاه
تبــر بـه دوش به دنبـال خویـش می گـردم

 

کـه بشکنـم مگـر ایـن "لات" بـی سر و پـا را

آمده بودم که شبی باشم و فردا بروم

با تو کمی یا که دمی باشم و زینجا بروم

  • Like 4
لینک به دیدگاه
مگذار که دندانزده ی غم شود ای دوست

 

این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد

در ناگهان ظهر زمستان رها شدند

فواره‌ها که یخ زده بودند، وا شدند

  • Like 4
لینک به دیدگاه
داد از این طرز مسلمانی که هر کس در نظر

 

قبله را می جوید اما از خدا برگشته است

تویی که کوچه‌ی غربت سپرده‌ای با من‌

 

و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من‌

 

تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم‌

 

تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مرابه روز قیامت غمی که هست این است

 

که روی مـــردم دنیـــــــا دوباره باید دید

 

صائب تبریزی

دلم خوش است که در متنِ غم ز دست ندادم

صفای لحظه ای از شَنگیِ خجسته ی خود را

 

سهیل محمودی

  • Like 4
لینک به دیدگاه
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا

 

مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

در وا شد و پاشید نسیم هیجانش

 

تا نبض مرا تند کند با ضربانش

  • Like 4
لینک به دیدگاه
شادم تصور می کنی وقتی ندانی

 

لبخندهای شادی وغم فرق دارند

درد عاشقي را دوايي بهتر از معشوق نيست

شربت بيماري فرهاد را شيرين كنيد

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...