Mohammad1675 4635 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 بهمن، ۱۳۹۳ در این فكرم كه خواهی ماند با من مهربان یا نه؟ به من كم می كنی لطفی كه داری این زمان یا نه؟ وحشی بافقی 4 لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۳ همچون حرمش طالع سعدست و مبارک همچون ارمش نقش مهنا و گزینست 1 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۳ ترک ما کردی ولی با هر که هستی یار باش این رفیقان نارفیقند٬ گفتمت هشیار باش 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۳ شاهی بودم که جام زرینم بود اکنون شده ام کوزه هر خماری... لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۳ شاهی بودم که جام زرینم بود اکنون شده ام کوزه هر خماری... یخ کرده ام !اما نه از سوزِ زمستان! اما نه از شب پرسه های زیرٍباران یخ کرده ام _ یخ کردنی در تب _ تبی که _ جسمم نه دارد باورم می سوزد از آن محمد علی بهمنی لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۳ نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۳ نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند 1 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۳ از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند دوش ديوانه شدم ، عشق مرا ديد و بگفت آمـــدم ، نعـــره مــزن ، جامه مـــدر ،هيچ مگو گفتــم :اي عشق مــن از چيز دگــر مي ترســم گــفت : آن چيـــز دگـــر نيست دگـر ، هيچ مگو من به گــوش تـــو سخنهاي نهان خواهم گفت ســر بجنبـــان كـــه بلـــي ، جــــز كه به سر هيچ مگو 1 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۳ دوش ديوانه شدم ، عشق مرا ديد و بگفت آمـــدم ، نعـــره مــزن ، جامه مـــدر ،هيچ مگو گفتــم :اي عشق مــن از چيز دگــر مي ترســم گــفت : آن چيـــز دگـــر نيست دگـر ، هيچ مگو من به گــوش تـــو سخنهاي نهان خواهم گفت ســر بجنبـــان كـــه بلـــي ، جــــز كه به سر هيچ مگو والله که شهر بی تو مرا حبس میشود آوارگی به کوه و بیابانم آرزوست 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۳ والله که شهر بی تو مرا حبس میشود آوارگی به کوه و بیابانم آرزوست تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پر کن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برارم یا نه ... 1 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۳ تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پر کن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برارم یا نه ... هر چند پير و خسته دل و ناتوان شدم هر گه که ياد روي تو کردم جوان شدم 1 لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۳ ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست حال هجران تو ندانی که چه مشکل حالیست لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ تا عهد تو در بستم ، عهد همه بشكستم بعد از تو روا باشد نقض همه پيمان ها ... 3 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ آمدی چشم گشودی و خزانم کردی اولین شاعر چشمان وزانم کردی 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ آمدی چشم گشودی و خزانم کردی اولین شاعر چشمان وزانم کردی یارب تو چنان كن كه پریشان نشوم محتاج به بیگانه و خویشان نشوم 1 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ یارب تو چنان كن كه پریشان نشوم محتاج به بیگانه و خویشان نشوم مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت :icon_gol:خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت 2 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت :icon_gol:خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﻠﻢ ﺯﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻫﺮ ﺩﻡ , ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺩﺭﺩﻡ 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﻠﻢ ﺯﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻫﺮ ﺩﻡ , ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩﺕﻣﯽﮐﻨﯽ ﺩﺭﺩﻡ مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت :icon_gol: خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت :icon_gol: خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت تکراریه ها ﺗﻦ ﺯ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺯ ﺗﻦ ﻣﺴﺘﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻟﯿﮏ ﮐﺲ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺟﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ تکراریه ها ﺗﻦ ﺯ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺯ ﺗﻦ ﻣﺴﺘﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻟﯿﮏ ﮐﺲ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺟﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها :icon_gol::icon_gol: من و چون غنچه از دست، تو پیراهن دریدنها 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده