sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ آهسته که تا کوکبهی اشک دل افروز سازم به قطار از عقب قافله راهی آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ یک شب ز لوح خاطر من بزدای تصویر عشق و نقش فریبش را خواهم به انتخاب جفا کاری در عشق تازه فتح رقیبش را 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ الهی به مستان می خانه ات به عقل آفرینان دیوانه ات 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست... 6 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ترک مـا کردی بـرو همصحبت اغیـار باش یار ما چون نیستی با هرکه خواهی یار باش 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ شب رفتنی است... اگر روز کمی بجنبد... دیر که می آید.... دل قاصدک می لرزد... دلش می لرزد که نکند.... پشت ابر بماند... 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ درد هجری کشیده ام که نپرس زهر هجری چشیده ام که نپرس 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ سراسر جهان گیرم از توست بس چه می خواهی آخر از این یک نفس 2 لینک به دیدگاه
afra68 174 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تو نیمساز زاویه واژه با سکوت... شعر امتداد محور شیرین بیان تو! 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟ 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ آرزو میکندم شمع صفت پیش وجودت که سراپای بسوزند من بی سر و پا را 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟ 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ از سر زلف عروسان چمن دست بدارد به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را 1 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ای که در نسیه بری همچو گل خندانی پس سبب چیست که در دادن آن گریانی !!! 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ای که در نسیه بری همچو گل خندانیپس سبب چیست که در دادن آن گریانی !!! :ws28: یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور 4 لینک به دیدگاه
nafas.a 30 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۱ روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۱ من گدا و تمنای وصل دوست هیهات مگر به خواب ببینم خیال و منظر دوست 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۱ یاد دارم که شبی خاطرت آمد به سراغم وه چه شیرین شبی بود تو بودی به کنارم 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده