رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

در چمن چون شاخ گل نازک تنی افتاده است

سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است

 

چون مه روشن که تابد از حریر ابرها

ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است

 

یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته

یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

توفان ها

در رقص عظیم تو

به شکوهمندی

نی لبکی می نوازند،

و ترانه رگ هایت

آفتاب همیشه را طالع می کند

بگذار چنان از خواب بر ایم

که کوچه های شهر

حضور مرا دریابند

دستانت آشتی است

ودوستانی که یاری می دهند

 

شاملو

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید

نمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید

 

روشنی بخش حریقان مه و خورشید نبود

آتشی بود که از باده مستانه دمید

 

چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق

نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید

 

عقل کوته نظر آهنگ نظر بازی کرد

تا پریزاد من امشب ز پریخانه دمید

 

جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی

منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید

 

آتش انگیز بود باده نوشین گویی

نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تاگریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم

در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم

 

تا گرفتی از حریقان جام سیمین چون هلال

چون شفق خونابه ل می چکد از ساغرم....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در آنجا در فراز قله كوه دو پايم خسته از رنج دويدن

به خود گفتم در كه اين اوج ديگر صدايم را خدا خواهد شنيدن

به سوي ابرهاي تيره پر زد نگاه روشن اميدوارم

زدل فرياد كردم كاي خداوند من او را دوست دارم دوست دارم...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...