mehran_setup 232 ارسال شده در 11 تیر، 2010 ملاح که بهر ماه من مهد آراست گفتی کشتی مرا چو کشتی شد راست چندان خبرم بود که او کشتی خواست در آب نشست و آتش از من برخاست 3
marjan17 4150 ارسال شده در 11 تیر، 2010 تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف تو زان سفر دراز خود عزم وطن نميكند 3
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 11 تیر، 2010 در چمن چون شاخ گل نازک تنی افتاده است سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است چون مه روشن که تابد از حریر ابرها ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است... 2
mehran_setup 232 ارسال شده در 11 تیر، 2010 توفان ها در رقص عظیم تو به شکوهمندی نی لبکی می نوازند، و ترانه رگ هایت آفتاب همیشه را طالع می کند بگذار چنان از خواب بر ایم که کوچه های شهر حضور مرا دریابند دستانت آشتی است ودوستانی که یاری می دهند شاملو 3
marjan17 4150 ارسال شده در 11 تیر، 2010 دیدی که یار جز سر جورو ستم نداشت بشکست عهد و از غم ما هیچ غم نداشت 2
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 11 تیر، 2010 دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید نمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید روشنی بخش حریقان مه و خورشید نبود آتشی بود که از باده مستانه دمید چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید عقل کوته نظر آهنگ نظر بازی کرد تا پریزاد من امشب ز پریخانه دمید جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید آتش انگیز بود باده نوشین گویی نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید. 3
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 11 تیر، 2010 تاگریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم تا گرفتی از حریقان جام سیمین چون هلال چون شفق خونابه ل می چکد از ساغرم.... 3
marjan17 4150 ارسال شده در 11 تیر، 2010 در پاي قدح بنشين، زيبا صنمي بگزين اسباب ريا برچين، كمتر ز دعا دم زن 3
mehran_setup 232 ارسال شده در 11 تیر، 2010 ندونم لوت و عریونم که کرده خودم جلاد و بی جونم که کرده بده خنجر که تا سینه کنم چاک ببینم عشق بر جونم چه کرده 3
marjan17 4150 ارسال شده در 11 تیر، 2010 دیدم نگار خود را میگشت دور خانه برداشته ربابی میزد یکی ترانه 3
mehran_setup 232 ارسال شده در 11 تیر، 2010 همه را بیازمودم، ز تو خوشترم نیامد چو فرو شدم به دریا، چو تو گوهرم نیامد 2
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 11 تیر، 2010 همچو نی می نالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ نا پیدای دل... 3
marjan17 4150 ارسال شده در 11 تیر، 2010 دل من در دل شب خواب پروانه شدن ميبيند مهر صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا ميچيند 2
MH.Sayyadi 14584 ارسال شده در 11 تیر، 2010 دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید نمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید روشنی بخش حریقان مه و خورشید نبود آتشی بود که از باده مستانه دمید 4
mehran_setup 232 ارسال شده در 11 تیر، 2010 در دفتر همیشه ی من ثبت می شود این لحظه ها عزیزترین یادگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می خواستم که گم بشوم در حصار تو 3
marjan17 4150 ارسال شده در 11 تیر، 2010 واعظان کین جلوه بر محراب ومنبر میکنند خود به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند 2
mehran_setup 232 ارسال شده در 11 تیر، 2010 دو ابروی تو که پیوسته سر به سر دارد دو ماه پاره سر وصل یکدگر دارد 3
marjan17 4150 ارسال شده در 11 تیر، 2010 در آنجا در فراز قله كوه دو پايم خسته از رنج دويدن به خود گفتم در كه اين اوج ديگر صدايم را خدا خواهد شنيدن به سوي ابرهاي تيره پر زد نگاه روشن اميدوارم زدل فرياد كردم كاي خداوند من او را دوست دارم دوست دارم... 3
mehran_setup 232 ارسال شده در 11 تیر، 2010 مسکن شده کوچه ملامت ما را ره نیست به وادی سلامت ما را درویشانیم ترک عالم کرده این است طریق تا قیامت ما را 3
marjan17 4150 ارسال شده در 11 تیر، 2010 آنكه نهاده بر دلم حسرت يك نظاره را بر لب من كجا نهد لعل شراب خواره را 3
ارسال های توصیه شده