رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت

در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر

دست از گمان بدار!

با مرگ نحس پنجه میفکن!

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...

نازلی سخن نگفت،

سر افراز

دندان خشم بر جگر خسته بست رفت

 

شاملو

  • Like 1
لینک به دیدگاه

زاده شدن

بر نيزه تاريک

همچون ميلاد گشاده زخمي

 

سفْر يگانه فرصت را

سراسر

در سلسله پيمودن

بر شعله‌ خويش

سوختن

تا جرقه واپسين

بر شعله حرمتي

که در خاک راهش

يافته اند

بردگان

اينچنين.

 

شاملو

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...