moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ درون اشک من افتاد نقش اندامش به خنده گفت که نیلوفری ز آب دمید 4 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ دلم را مشکن و در پا مینداز که دارد در سر زلف تو مسکن ... 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ نام مبر آنکه را مقید نام است عشق چه داند کسی که در غم ننگ است 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم ... 5 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ من مست می عشقم هشیار نخواهم شد وزخواب خوش مستی بیدار نخواهم شد... 5 لینک به دیدگاه
Aria_sh 246 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ در زیر بار منت پرتو نمیرویم دانستهایم قدر شب تار خویش را زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک در خواب کن دو دیدهی بیدار خویش را 2 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ الا ای طوطی گویای اسرار مبادا خالیت شکر ز منقار ... 5 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست وندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد 5 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند 3 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان زتن بر آید 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ در پس آینه طوطی صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم .... 3 لینک به دیدگاه
گیتار 291 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را 3 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 7 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقتست که بازآیی ... 7 لینک به دیدگاه
گیتار 291 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست 8 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه ی شطرنج رندان را مجال شاه نیست ... 6 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو 5 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ واعظ شهر که از پند خود آزارم داد از دم رند میآلوده مددکار شدم 6 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ ی جروایی وصف حال خودمم شد. مرد حيران چون رسد اين جايگاه در تحير مانده و گم كرده راه 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده