sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ از پا فتادم چو آمد غم هجران در درد بمردم چو از دست دوا رفت 4 نقل قول لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4,760 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت / و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت / و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت گلم باید از ت"ت" مینوشتی .... 3 نقل قول لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2,908 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل باری به غلط صرف شد ایام شبابت 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ تا ز میخانه ومی نام و نشان خواهد بود سر من خاک ره پیر مغان خواهد بود 4 نقل قول لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4,760 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ دارنده چو ترکیب طبایع آراست از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ تا میتوانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد 4 نقل قول لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4,760 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز که توان کرد که سعی من و دل باطل بود 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ دل که از ناوک مژگان تودر خون میگشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود 4 نقل قول لینک به دیدگاه
layla 639 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ دوست نزدیکتر از من به من است وین عجبتر که من از وی دورم چه کنم با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم 5 نقل قول لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش 4 نقل قول لینک به دیدگاه
mehran rezaeian 1,066 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ زنیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ زنیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی دوس خوبم باید از "ش" بنویسی ...... 5 نقل قول لینک به دیدگاه
mehran rezaeian 1,066 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ اندر انجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است خرم ان کس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است 4 نقل قول لینک به دیدگاه
mehran rezaeian 1,066 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ شرمنده ایندفعه از شه مینویسم 3 نقل قول لینک به دیدگاه
mehran rezaeian 1,066 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ دوس خوبم باید از "ش" بنویسی ...... یعنی چی از ش بنویسم متوجه نمیشم 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ اندر انجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین استزادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است خرم ان کس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است تا بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی هم نفسی حال که خفتیم همه بیدار شدن.حال که مردیم همه یار شدن 5 نقل قول لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3,471 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ یعنی چی از ش بنویسم متوجه نمیشم گلم با آخر هر شعر تو یه شعر دیگه بگو مثلا اگه آخرش "ت" تو باید با "ت" شعرتو شروع کنی..... 4 نقل قول لینک به دیدگاه
mehran rezaeian 1,066 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ دوستان به که زوی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است 3 نقل قول لینک به دیدگاه
mehran rezaeian 1,066 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۸۹ نامه رسون نگام کرد یواشکی صدام کرد میدونست که عاشقم من نامه رو داد به دستم 3 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .