Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیزست به بانگ چنگ مخور باده که محتسب تیزست 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ تو را که هر چه مراد است در جهانت هست پس چه غم زحال ضغیفان ناتوان داری 1 لینک به دیدگاه
LAND LESS 99 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما مکن هر آن چه توانی که جای آن داری 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ یکی نامه ای بر حریر سفید نوشتند پر بیم و چندی امید 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ دیدی آخر دم مردانه بجز لاف نبود بکش از مردم نامرد که حقت این است لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودازده از غصه دو نیم افتادست 3 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۸۹ تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد اینقدر دانم که شعر ترش خون می چکید 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۸۹ داد درویشی از سر تمهید سر قلیان خویش را به مرید 1 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ دلم تا عشق باز آمد در او جز غم نمي بينم دلي بي غم كجا جويم كه در عالم نمي بينم 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ من گدا و تمنای وصل دوست هیهات مگر به خواب ببینم خیال و منظر دوست 1 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده ی گزند مباد 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدند گل ادم بسرشتند وبه پیمانه زدند 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ دیدی آخر دم مردانه بجز لاف نبود بکش از مردم نامرد که حقت این است لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ دلم اسير دلبره ديونه و در بدره همت عالی بیاور شمع هر مجلس مباش زهره آسا تکیه بر بام بلند اختر بزن 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده