moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تا چند زنم به روی دریاها خشت بیزار شدم ز بُت پرستان کِنشت 1 لینک به دیدگاه
کامیلا 422 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود زندگی عشق اسارت همه بی معنا بود 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ در پردهی اسرار کسی را ره نیست زین تعبیه جان هیچ کس آگه نیست 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمیباشد 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ در خواب بُدم مرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گُل شادی نشکفت کاری چه کنی که با اجل باشد جُفت مَی خور که به زیر خاک می باید خفت:icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تا کی در انتظار گذاری به زاریم باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ می نوش به خرمی که این چرخ کهن ناگاه تو را چو خاک گرداند پست 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تو دان بی تو جهان در چشم من تنگ است مینالم فلک را بی سبب با من سر جنگ است مینالم لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ مَی خور چو ندانی از کجا آمده ای خوش باش و ندانی به کجا خواهی رفت 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ تیره گون شد کوکب بخت همایون فام من واژگون شد از سپهر واژگون اقبال من لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ نابرده رنج گنج میسرنمی شود مزد آن گرفت جان برادرکه کارکرد لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ نابرده رنج گنج میسرنمی شودمزد آن گرفت جان برادرکه کارکرد دارم دلکی به عشق بسته اما چه دلی؟ دلی شکسته لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ هزار مرتبه شویم دهان به مشک وگلاب هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ در خواب بُدم مرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گُل شادی نشکفت 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آیی که نیستم 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ می نوش به خرمی که این چرخ کهن ناگاه تو را چو خاک گرداند پست:w00: 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ تا چند کنيم از تو قناعت به نگاهی يک عمر قناعت نتوان کرد الهی چرا داد میزنین؟ 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم زان پیش که کوزه ها کنند از گِلِ ما موقعیت شعر ایجاب میکرد داد بزنم:w00: 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده